تاریخ علم، قبرستانی است وسیع و هولناک از دانشمندان، عالمان و نظریههای شکست خورده! برخی چون نظریات ارسطو و بطلمیوس صدها سال دوام آورند و برخی مثل نظریه مادرسالاری حدود صد و چند سال! تاریخ علم چنین است!
سال 1359 بود. دبیر علوم اجتماعی و جامعهشناسی ما کتابی «جلد سفید» بهمن امانت داد تا بخوانم. دانشآموز سال اول دبیرستان بودم. اسم کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نوشته فردریش انگلس بود. روی جلد نوشته بود ترجمه: مسعود احمدزاده! (سالها بعد بود که دانستم این کتاب ترجمه دکتر خسرو پارسا است.) کتاب را دو روزه و با ولع خواندم. خوشحال شدم که فهم درست و «علمی» از شکلگیری مادرسالاری در تاریخ و راز و رمز «پیدایش مالکیت خصوصی» پیدا کردهام! فردریش انگلس (1895ـ1820م.)
در این کتاب، تحت تأثیر پوزیتویستم رایج زمانش و با تقریباً رونویسی از کتاب «جامعه باستان»، (1881م.)، (ترجمه محسن ثلاثی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1371)، نوشته لوئیس هنری مورگان (1881ـ1818م.) کوشید بود تا با تکیه بر ئتوری عصر مادرسالاری، جلوه مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی به آن بدهد و در زمینه تاریخِ نخستینِ خانواده، مالکیت خصوصی و سرمنشأ دولت و اقتدار، نظریه پردازی مارکسیستی و ماتریالیستی کند. کاری که کارل مارکس (1883ـ1818م.) فرصت آن را پیدا نکرده بود.
انگلس با الهام از تحقیقات مردمشناختی و باستانشناختی مورگان و مطلق و حتی ایدهئلوژیک کردن آن، بر این باور بود که در دوره ابتدایی تاریخ، زنان بر مردان تسلط و سلطه داشتند و دوره موسوم به «مادرشاهی» وجود داشته که دورانی طلایی در تاریخ بشر، زن و مالکیت بوده است.
تئوری «مادرسالاری» مورگان ـ انگلس در سرتاسر نیمه دوم قرن نوزدهم و بخش عمده قرن بیستم میلادی به یک گفتمان و الگوی مطلق برای بررسی و تحلیل تاریخی تمدن بشری تبدیل شد. کمتر کتابی درباب تاریخ انسان و تاریخ تمدن نوشته و منتشر شد که سخن از دوران طلایی مادرسالاری نگفته باشد. (یکی از دَمدستترین این کتابها تریلوژی مشهور ایلین ساگال بهنام «چگونه انسان غول شد»، است که پیش و حتی پس از انقلاب در شمار پُرخوانندهترین منابع برای روشنفکران، مارکسیستها و اهل کتاب درباب تکامل و سیر اولیه تاریخ بشری بود. من دوره سه جلدی این کتاب را سال 1361 خواندم. کتاب در قطع جیبی و انشارات سیمرغ با جلدی سیاه طبع شده بود.)
اندکی پس از جنگ جهانی دوم و در ژوئن سال 1949م./ خرداد 1328ش. سیمون دو بووار (1986ـ1908م.)، نویسنده و فیلسوف مارکسیست ـ اگزیستانسیالیست کتابی جنجالی و بسیار تأثیرگذار و خوانده شده در نیمه دوم قرن بیستم با عنوان «جنس دوم» را در هشتصد صفحه منتشر کرد. (این کتاب را آقای قاسم صنعوی به فارسی و در دو جلد ترجمه و منتشر کرده است) سیمون دوبووار فرانسوی که در بخش تاریخی کتابش بهشدت تحت تأثیر کتاب انگلس و تئوری «مادرسالاری» قرار گرفته بود، جمله مشهوری در این کتاب دارد که چنین بود: «زن «انسان زن به دنیا نمیآید، زن میشود».
در دهه هفتاد باستانشناس مشهور الوین رید (1979ـ1905م.)، که گرایشهای تند مارکسیسم فمینیستی نیز داشت، با تکیه بر کتاب انگلس و مورگان کتابی مشهور نوشت بهنام «تکامل زن؛ از قبیله مادرشاهی تا خانواده پدرشاهی» نوشت که در سال 1975م./ 1354ش. به انگلیسی منتشر شد. (این کتاب در سه بخش بهقلم افشنگ مقصودی بهفارسی ترجمه و توسط انشارات گُل آذین در فاصله سالهای 1387 تا 1390چاپ و منتشر شد.) کتاب الوین رسید، به مدت چند دهه، جانی تازه به تئوری مادرسالاری و مصرف آن برای جنبش فمینیسم بخشید و طرفداران موج دوم فمینیسم، عنایت خاصی به این اثر کرده و بسیار به آن استناد دادند.
«عصر مادرشاهی» چنان در موج دوم فمینیسم در دهههای شصت و هفتاد میلادی قرن بیستم مُسَلَم و بدیهی پنداشته شد که تقریباً بنای تئوریک موج دوم فمینیسم بر پایه آن بنا شد. هزاران کتاب و رساله در تبلیغ و ترویج این تئوری قرن نوزدهمی به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، نوشته و یا ترجمه شد. (یکی از جدیدترین آثار در این زمینه کتاب «شباهتهای دو جنس از ظهور مادرسالاری تا سقوط پدرسالاری، رابطه بین مردان و زنان» نوشته الیزابت بادنتر، ترجمه افسانه وارستهفر، اختران 1398 است.)
موج دوم فمینیسم، که شروع درخشان آن با جنبش ماه می 1968م./ اردیبهشت 1347ش. در فرانسه آغاز شد، تأثیر بسیار ژرفی بر ساختار جامعه معاصر اروپایی، آمریکایی و حتی جهان سوم گذاشت. بسیاری از مطالبات زنان در موج دوم، از جمله حق کار و اشتغال مستقل برای زنان در آمریکا و اروپا عملاً تحقق پیدا کرد. تبلور تئوریک این ایده در کتاب دورانساز بتی فریدان (2006ـ1921م.) با عنوان «رمز و راز زنانه» (1963م./ 1342ش.، در ترجمه فارسی «رازورزی زنانه»، نگاه معاصر 1392) بود که یکی از اصلیترین جنبههای شخصیت و دغدغه زنان مستقل را اشتغال آنان و کسب درآمد اعلام کرد.
دهههای هفتاد تا نود میلادی در اروپا و آمریکا را باید دوران طلایی فمینیسم و اشتغال زنان محسوب کرد. این موج انقلابی در دهه چهل و پنجاه شمسی هم به ایران و رژیم پهلوی دوم رسید که البته در یک الیت خاص اجتماعی باقی ماند، اما با انقلاب بهمن 1357 و ورود واقعی و جهش گونه زنان به صحنه اجتماعی و حوزه عمومی، علارغم برخی قوانین مردسالارانه و فضای زن ستیز، در دهههای هفتاد تا نود فراگیر شد.
اما ناگهان در دهههای هشتاد و نود قرن بیستم و با روی کار آمدن تئوکانها در آمریکا، انگلیس و برخی نقاط دیگر، ورق برگشت! جنگ، خونریزی، استفاده ابزاری از زنان، پرنوگرافی، خشونت سیستماتیک علیه زنان، موج واپسگرایی فرهنگی و سنتی در جهان و بهخصوص خاورمیانه، وضعیتی برای زنان ایجاد کرد که نمونه مثالی آن را امروزه میتوانیم در رفتار طالبان با زنان کارمند و دانشگاهی مشاهده کنیم. وضعیتی که نخستین و مهمترین قربانی آن، زنان ودختران بوده و هستند.
اما وضع در حوزه تئوریک و مطالعات تاریخی زنان نیز زیر و رو شد! مطالعات متعدد باستانشناسان، مردمشناسان، مورخان و رفتارشناسان حیوانی نشان داد که تئوری مادرسالادری لوئیس مورگان، صرفاً یک نظریه منسوخ شده قرن نوزدهمی است و هیچ قرینه و نشانه باستانشناختی ـ تاریخی برای آن یافت نمیشود. نظریات انقلابی و ویرانگر فرانسواز هریتیه انسانشناس مشهور فرانسوی و رئیس پیشین آزمایشگاه انسانشناسی اجتماعی کلژ دو فرانس در این زمینه نقش بنیادی داشت.
وی با تکیه بر انبوه پژوهشها نشان داد که پدیده زنستیزی و مردسالاری دستکم از چهار میلیون سال تا امروز همواره وجود داشته و دارد. هریتیه نشان داد که حتی انسانهای نئاندرتال هم مردسالار بودهاند. (برای آگاهی اجمالی در این باره رجوع کنید به کتاب ارزشمند «زنها، شیرها، رویدادها, تأملاتی درباره زنان، زناگی و مسائل اجتماعی جنسیت» اثر دکتر ناصر فکوهی، ثالث 1399).
اکنون در سایه تلاشهای تئوریک انسانشناسانی چون هریتیه و دیگران، تئوری «مادرسالاری» نه تنها بهشدت زیر سؤال رفته بلکه درمجامع علمی و نزد اهل دانش، تقریباً خریداری ندارد و عملاً یک نظریه عملی ـ باستانشناختی شکست خورده و مردود شده بهشمار میرود.
وقتی بهخیل شورمندانی مینگریم که با تکیه بر یک نظریه برباد رفته، چه شورها آفریدند و چه عرصههایی را پیمودند، باید عبرت بگیریم و عمیقاً پی به ماهیت سخت نسبی، تغییرپذیر و ابطالپذیر تئوریهای علمی و شبه علمی ببریم و کاخ آمالمان را بر بنایی چنین پُردگرگونی بنا نکنیم. آری چنین است! تاریخ علم، قبرستانی است وسیع و هولناک از دانشمندان، عالمان و نظریههای شکست خورده! برخی چون نظریات ارسطو و بطلمیوس صدها سال دوام آورند و برخی مثل نظریه مادرسالاری حدود صد و چند سال! تاریخ علم چنین است!
نظر شما