نویسنده کتاب «راسته آهنگرها» در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد؛
دفاع مقدس سرمایه جاودان زندگیام شد/ اتحاد و همبستگی ملی در دوران دفاع مقدس
هرچند جنگ پدیدهای زشت، خسارتبار و نفرتانگیز است، اما جنگ ما خالق زیبایی بود. ما جنگ نمیکردیم، دفاع تمامعیار ملت ایران در برابر دشمن تا بندندان مسلح بود. اتحاد و همبستگی ملی، زیبایی دوران دفاع مقدس بود.
درباره ایده، سیر نگارش و ساختار این کتاب با محمدحسین شمشیرگرزاده گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
ایده نگارش کتاب چگونه شکل گرفت و چه مسیری را برای نوشتن این اثر طی کردید؟
«راسته آهنگرها» براساس خاطراتی است که در دوران دفاع مقدس و خدمت سربازی در کنار نیروهای مردمی و نظامی در نبرد با دشمن بعثی از فرصتهای بهوجود آمده استفاده کرده و در دفتر خاطراتم یادداشت میکردم. هر چند جنگ پدیدهای زشت، خسارتبار و نفرتانگیز است، اما جنگ ما خالق زیبایی بود. ما جنگ نمیکردیم، دفاع تمامعیار ملت ایران در برابر دشمن تا بندندان مسلح بود که مردم همدل و همزبان به میدان آمدند. اتحاد و همبستگی ملی، زیبایی دوران دفاع بود و این همبستگی و همدلی در این کتاب منعکس شده است. برای نوشتن یا بازنویسی خاطرات این کتاب بیش از هفت سال وقت صرف شده است. با تمام عشق و علاقهای که به مردم دارم، تمام تلاشم را معطوف کردم تا گوشهای از جانفشانی و از خودگذشتگی مردم آن دوران را به تصویر بکشم.
از نظر کارشناسان محترم در جلسات نقد و بررسی و اصلاح نوشتههایم نهایت استفاده را بردم. در هر جا از نوشته شبههای داشتم با دوستان آن دوران در میان گذاشتم و از نظراتشان بهره بردم. فراوان مطالعه کردم، گاهی برای نوشتن یک صفحه یا واقعه ساعتها وقت صرف کردم تا حق مطلب را ادا کنم. بعضی شبها تا صبح نخوابیدم و مطلب نوشتم و خواندم و بازنویسی کردم. روزها دست از کار جاری کشیدم و به نوشتن کتاب پرداختم.
هر چند این کتاب مربوط به دهه دوم و ورود به دهه سوم زندگی من است، اما تحریر آن در دهه پنجم زندگیام به یک ضرورت بیبدیل برایم تبدیل شده بود. قطعه گمشده افکارم بود که هر زمان دستم به قلم میرفت در آن دوران سیر میکردم. آن زمان را بهجز دوران عظمت ملت ایران به نامی دیگری نمیتوانم صدا بزنم. نمره همه بیست بود. سرباز، بسیجی، اداری، معلم، کارگر، بازاری، مسئول، مردم، همه و همه با هم در این دفاع سرافراز بودند. این را نوشتم تا دینم را به آن جانفشانیها این ملت بزرگ ادا کنم. میدانم این خاطرات در گنجینه ذهنها میماند و روزگاری در قفسه کتابخانهها بدست نسلها ورق میخورد و بر غیرت و عزت پیشنیان خود درود میفرستند.
محورهای اصلی محتوای کتاب در مورد چه موضوعاتی است و اوج یا اوجهای داستان کجاست؟
سال 1359 جنگی ناخواسته به ملت ایران تحمیل شد. به اتفاق، مردم وارد عمل شدند و در مقابل متجاوز ایستادند. محتوی این کتاب دفاع جانانه ملت ایران در دفع تجاوز است. در دوران دفاع در سبک زندگی مردم تغییرات زیادی ایجاد شد و نیازمندیهای جبههها اولویت اول مردم قرار گرفت. در نوشتن این کتاب دنبال نشان دادن این سبک زندگی در جنگ بودم. تشریح شرایط زندگی مردم در شهرها، مقاومت و نبرد نیروهای مردمی و نظامی در جبههها، کمکها و حمایتهای مردمی، وحشیگری متجاوزان در حمله موشکی به شهرها مخصوصا شهر خودم دزفول همیشه پایدار و توجه به جانفشانی و از خودگذشتگی شهدا، قهرمانان ملت ایران در دفاع تمامعیار که مورد توجه قرار گرفتهاند. در آن دوران تلخ و شیرینیهای زیادی در گذر زمان و حوادث وجود داشت که در حد توان به آنها پرداختهام.
فکر میکنم قصه شروع جنگ در اول کتاب و حضور در کنار نیروهای پایگاه وحدتی دزفول و نیروهای مردمی و در ادامه خدمت سربازی در پادگان آموزشی 01 کادر در تهران، جریان درگیری 45 روزه برای آزادسازی خرمشهر و در پایان گمشدن اسلحه سازمانیام هنگام تسویه حساب با گردان 227 تانک، از اوجهای کتاب باشند.
شخصیتهای اصلی داستان چه کسانی هستند و هر کدام چه نقشی در کتاب دارند؟
در اینجا دنبال تمرکز بر شخصیت خاصی نبودهام. در جریان روایت سعی کردهام به دور از اغراق و خیالانگیزی، شخصیت افرادی را که در مسیر روایت قرار میگرفتند را با ریزبینی توصیف کنم. اما در این نوشته به دلمشغولیهای خانوادهام خصوصا پدر و مادرم در ایام دفاع حساسیت خاص داشتهام و در کتاب منعکس شده است و به فرماندهام سروان بهبودی که مجسمه و تندیس شجاعت و بزرگمردی و وطندوستی بود، دلبستگی غیر قابل وصفی داشتم.
درست بعد از نوشتن این کتاب که رویاپردازی میکردم بعد از چاپ کتاب یک جلد از کتاب را با خضوع و احترام ویژه نظامی به ایشان تقدیم میکنم و این بهانه خوبی بود برای دیدار و در آغوش کشیدن این امیر دلاور ارتش... و پرسوجو پیدا کردنش و اطلاع از خبر شهادتش در ارتفاعات میمک در سال 1364 بهعنوان فرمانده تیپ لشکر 81 کرمانشاه، که خاک ماتم را به وجودم پاشید و روزها بر این اتفاق گریه کردم. همیشه بیادشان هستم و روزی به ضیاءآباد قزوین بر سر مزارشان میروم و مراتب سربازیم را به امیر شهید ارتش سرلشکر بدایار بهبودی اعلام میکنم.
قلم و سبک نگارش اثر چگونه است؟ برای نگارش کتاب الگوی خاصی مد نظر داشتید؟
این سبک خودم است. جریینگری، توجه به محیط پیرامون، بیان و حس وقایع، حضور در روایتها، واقعگویی بیپیرایه و توصیف ساده و شفاف قصهها از شاخصهها آن میباشد. البته در گیرایی و اثرگذاری این سبک باید خواننده نظر بدهد.
الگویی که برای نگارش کتاب مد نظرم بوده در سبک نوشتاری است. با توجه به طولانی بودن و حجم زیاد خاطرات، برای کشش و جاذبه هر خاطره، سعی کردهام تلفیقی از سبک روایتی و توصیفی برای خاطرات را دنبال کنم. در واقع با نقاشی کلمات دنبال روایتی جذاب از روزهای مقاومت و پایداری با تبیین شخصیتها، مکانها، حوادث واقعی جنگ و زندگی در آن دوران را برای مخاطب به تصویر بکشم. امیدوارم که به این هدف رسیده باشم.
حجم بالای کتاب از دغدغههای مخاطبان امروز و حتی ناشران است. بهنظر شما حجم زیاد کتاب ضرورت داشت یا میتوانست تلخیص شود؟
تلخیص خاطره سخت است. تلاش کردم طرح خاطره را در کتاب کم کنم، با وجود این با فصلبندی کتاب و جداسازی خاطرات در فصلها، حجم کتاب زیاد شد. از دلایل حجم زیاد کتاب، بازه زمانی است که دو سال پر حوادث ابتدای جنگ را شامل میشود و با استدلال ثبت خاطرات ماندگار دفاع برای آیندگان توجیه قابل اتکایی است. البته شاید در آینده بتوان کتاب را به چند کتاب کوچکتر تبدیل کرد.
نظر شما