ترجمه آثار کامو و پژوهش روی آثارش باعث شده تا شما شناخت خوبی از کامو و قلماش داشته باشید؛ تجربه فضاهایی متفاوت همچون زندگی در فقر، تحصیل در رشته فلسفه و روزنامهنگاری چه تاثیری بر آثار آلبر کامو داشته است؟ آثار او از چه شاخصهها و ویژگیهایی برخوردار است؟
رمانها و نمایشنامههای آلبر کامو از مضمون فلسفی برخوردارند و بسیاری گفتند که او گرایش به اگزیستانسیالیسم داشته. هرچند که با اگزیستانسیالیستهایی که برای مثال عمدتا حولوحوش ژان پل سارتر گرد آمده بودند، حداقل درمورد مسایل سیاسی اختلاف نظر داشت. آثار کامو از بداعت خاصی برخوردار است که نمیشود منکر آن شد. من که سه رمان از او را ترجمه کردم، میبینم که توانسته از یک مضمون خاص روایتی جذاب خلق کند و این کار فیالنفسه انسان را متعجب میکند. برای مثال در کتاب «طاعون»، طاعون یک نوع بیماری است که در اینجا از این مضمون توانسته یک مفهومِ انسانیِ جهانشمولِ عمیق را استخراج کند. در حقیقت طاعون تمثیلی شد برای تمام مصیبتهایی که ممکن است بر سر بشر نازل شود. و در اینجا چقدر مهم است و چگونه است که بعضی افراد، انسان میمانند و بعضی دیگر نه! به هرحال در اثر وحشت است که خودخواهیها بیدار میشود. و البته شخصیتپردازیهایی که در رمان طاعون وجود دارد، در نوع خود بینظیر است.
در دیگر آثار به چه شکل است؟
از طرف دیگر رمان «سقوط» را داریم که ساختار آن بکر و دشوار است، یعنی برای مثال در کل داستان به نوعی دیالوگ داریم؛ اما در عمل تکگویی است؛ فردی با مخاطبی که ما هیچوقت حضورش را حس نمیکنیم -مگر از جوابهای شخصی که صحبت میکند- دیالوگ دارد. کامو از چنین وضعیتی یک مفهوم عمیق بیرون میکشد که البته گفته شد که جنبههایی از زندگینامه شخصی کامو هم در این اثر وجود دارد و بخشی از عوامل زندگی خصوصی خودش را در آن دخیل کرده است. یا به صورتهای دیگر در رسالههایش مانند «افسانه سیزیف» یا «انسان طاغی» مسایل عمیق مطرح میشود.
در حقیقت آثار کامو، یک مجموعه منسجم و به هم پیوسته است، درواقع یکی از مهمترین ویژگیهای آثار او وجود یک سیستم اندیشه بسیار منسجم و پیوسته است که به شکلهای مختلف تجلی یافته است؛ خواه به صورت نمایش، خواه به صورت متون نظری و خواه به صورت رمان و او در همه این عرصهها آثار تراز اولی را ارائه داده است. و جالب است که آثار کامو در عین حال که آثار سادهای نیستند، مقبولیت عام دارند، یعنی طیف بسیار گستردهای از مخاطبان را به سمت خود جلب میکند.
این اتفاق برای نمایشنامههایش نیز رخ داده است؟
نمایشنامههای او هم در عینحال که مفاهیم عمیقی دارند، به عنوان متن نمایشی هم ارزنده و جذاب هستند؛ خواه کالیگولا باشد، سوء تفاهم باشد، یا تسخیرشدگان. هرکدام در جای خود و به شکلهای مختلف از این مشخصه بهره بردهاند. من به شخصه سوء تفاهم و کالیگولا را بیشتر از سایر نمایشنامههای او دوست دارم، برای مثال با وجود آنکه متن سوء تفاهم را خواندم و اجراهای مختلفی از آن را دیدم اما هربار که قرار است رویداد تراژیک پایانی اتفاق بیافتد، مو به تنم سیخ میشود، با این وجود که میدانم قرار است چه اتفاقی رخ دهد. و این دلیلی است بر اینکه یک اثر ارزنده باشد و بتواند بارها و بارها یک مخاطب را به سمت خود جلب کند. اما جای تاسف دارد که مرگ زودهنگام کامو که واقعا یک تصادف بود، این چشمه جوشنده خلاقیت را کور کرد.
به نظر شما چرا داستانهای کامو تا این اندازه برای مخاطب ایرانی جذاب است؟ دلیل استقبال و توجه مخاطبان ایرانی از آثار کامو در دورههای مختلف چیست؟
این سوال از آن دست سوالهای دشوار است؛ اینکه چطور میشود یک نویسندهای در ایران مقبول واقع میشود، چراکه این سوال، هم جالب است، هم تامل برانگیز و هم پاسخ دادن به آن -به نظر من- دشوار است. نویسندههای عامهپسند میآیند و میروند، درواقع گذرا هستند؛ اما نویسندههای ارزندهای که مقبولیت پیدا میکنند و در دورههای مختلف مورد توجه و استقبال قرار میگیرند، تامل برانگیز هستند. ژان پل سارتر هم در ایران مقبول است اما در حد کامو نیست. برای من هم همیشه این میزان استقبال از دو نویسنده، آلبر کامو و ژوزه ساراماگو جای سوال بود. همیشه برای من سوال بود که این دو، نویسندههای سادهنویسی نیستند، البته آثار هر دو بسیار خوشخوان است که نمیشود منکر آن شد ولی هردوی آنها به مسایل فلسفی میپردارند. در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که این استنباط شخصی است و نمیتوانم با قاطعیت بگویم اما من فکر میکنم نکتهی مهم این است که نویسنده مفهوم عمیقی را آنطور ارائه دهد که خواننده قادر به درک آن باشد. و نکته بعدی اینکه آثار این نویسندهها جاذبه داستانی دارد و یک مفهموم عمیق را میرساند که آنقدر پیچیده بیان نشده است.
آنچه در آثار کامو دیده میشود، اصلا مفاهیم دمدستی نیستند و چهبسا نمیتوان گفت که همه افرادی که آثار کامو را میخوانند و میپسندند، همه جنبههای آثارش را درک میکنند، ممکن است یکی لایه اول، دیگری لایه دوم و آن دیگری لایه سوم آن را درک کرده باشد ولی به هرصورت این رضایت را به مخاطب میدهد که من یک اثر ارزنده خواندم، درکش کردم و از آن لذت بردم. من فکر میکنم، این ویژگی در کتاب «کوری» ژوزه ساراماگو هم وجود دارد. این دو را از این جهت بدون آنکه شباهت دیگری به هم داشته باشند، میبینم. به نظرم یکی از دلایل آن همین است که مطالب ارزنده را بدون آنکه به ابتذال بکشانند، به گونهای بیان میکنند که برای طیف بسیار گستردهای از مردم قابل درک است و البته حوصله سربر نیست و کشش داستانی دارد.
آیا میتوان خوشخوان بودن آثار کامو را به حرفه روزنامهنگاری او ربط داد؟
من ربط زیادی بین این دو نمیبینم. نثر کامو ابدا نثر روزنامهای نیست. در آثار بعضی از نویسندههای روزنامهنگار میتوان این ربط را دید. برای مثال من از گارسیا مارکز هم ترجمه داشتم و میتوانم بگویم که تاثیر روزنامهنگاری بر نویسندهای مانند او غیرقابل انکار است. کامو یکسری آثار روزنامهای و رپرتاژگونه هم دارد که مساله دیگریست اما در رمانهای او ردی از تاثیرپذیری از روزنامهنگاری نمیبینم، که ممکن است به این جهت باشد که آثار کامو بسیار عمیق هستند.
یکی از ویژگیهای روزنامهنگاری نثر ساده است، در حالی که نثر کامو اصلا ساده نیست؛ نه در طاعون و نه در سقوط با چنین نثری روبهرو نیستیم. و در رمان بیگانه با نثری سادهتر مواجه هستیم که آن هم اثر دوران جوانتر کامو است، البته وقتی هم که مُرد، بازهم جوان حساب میشد.
آیا میدانید آلبر کامو نخستینبار در چه سالهایی به مخاطبان ایرانی معرفی شد؟
تاریخ دقیق آن را نمیدانم؛ اما از وقتی به خاطر دارم آلبر کامو را میشناختم، فکر کنم در دوران نوجوانی که 13 یا 14 ساله بودم، کامو نویسنده شناخته شدهای بود. حداقل میتوانم بگویم 50 سال پیش همه در ایران او را میشناختند.
نظر شما