ولی در زمینهی حماسی بیتابانهی جنوبیاش رگ دست هیچ چارهای نمیگیرد. چیزهایی که در این مجموعه وجودشان شعر را آزار میدهد، ترکیبات اضافی زیاد و گاهی سیاق زبانی کهن (البته این مورد بسامد بالایی ندارد) و گاهی هم عدم انسجام شکلی و ذهنی، بهطوری که سطرها و واژهها یکدیگر را گم میکنند که این هم خیلی پُررنگ نیست و چیزی که نبودش در شعر احساس میشود، جای خالی تصویرهای حرکتدار است.
گاهی هم من حس کردم منتقدی روی شعر نظر داده و در شعر اثر گذاشته و متاسفانه به نفع شعر تمام نشده است (این را نمیتوانم با اطمینان بگویم). قطعا نقدها تاثیر مفیدی داشته و الّا اولین مجموعهی یک شاعر جوان اینگونه گیرا نمیشد.
مضامین و تصاویر شعر بکر و تازه هستند و زاویه دید شاعر بهویژه به طبیعت (وقتی میگویم طبیعت، طبیعت بیجان پیرامون و اشیاء هم مد نظر هستند) متفاوت است و این عالی است که ما با شاعری مقلد روبهرو نیستیم. زاویه دید آنقدر متفاوت است که آزادگی سرو را هم زیر سوال میبرد. اینها قوهی تخیل ذاتی شاعر هستند بهعلاوه آن زمینهی ذهنی حماسی که در بسیاری از جاها، واژهها و سطرها را به جستوجوی هم واداشته و چیزی پیدا شده که قبلا نبوده و هر جا این زمینهی برآشوبندهی حماسی جنوبی دستبهدست تخیل داده، آن زمینه لطیف عارفانه را در خود محو کرده و به آفرینش منجر شده و وقتی تمایل شاعر به این سمت بوده، انرژی بیشتری آزاد و امکان آفرینش بیشتر شده است.
شاعر وقتی سراغ رویدادهای بیرونی و طبیعت پیرامون رفته در فاصلهای که تا بازنمود و آشکارگی طی کرده یکی از انواع احساسات را واسطه قرار داده و برانگیختگی را میسر کرده است. به بیان دیگر و سادهتر، اینکه شاعر کمتر رنگ افکارش را برای تاثیر بر ذهنیت دیگران به عواطفش زده و بیشتر به اظهار عواطف خود پرداخته است.
سیر تکوین و تکامل و رسیدن به مرز پختگی یک فرایند پلهای است و قدم به قدم طی میشود. هیچ شاعری در اولین محموعهاش (آغاز سرایشش) نتوانسته به مرز پختگی برسد، ولی نگاه تیزبین از آغاز میتواند بفهمد که آینده چگونه خواهد بود. من با وجود برداشتم در سطرهای گذشته و علم بر اینکه کاستن از ضعفها و دانستن نقاط قوت شاعر از سوی خودش در پیشرفتش بسیار موثر است، آیندهای روشن و درخشان میبینم.
نظر شما