علیاشرف صادقی ابتدا به نحوه آشنایی خود با زندهیاد آذرنوش در پاریس اشاره کرد و پس از آن درباره کتاب «آموزش زبان عربی» گفت: او در کار خودش متخصص بسیار خوبی بود و از یک نظر میتوان گفت منحصر به فرد بود؛ چون او بر عکس کلیه کسانی که در ایران عربی درس میدادند (حال بدون استثناهایی که وجود دارند) و آن را به سبک و سیاق مرسوم در حوزهها آموختند و به همان شیوه هم عربی را یاد میدهند و لذا اگر بخواهند متن عربی را با صدای بلند بخوانند آن را با لهجه فارسی میخوانند!
من در سمینارهایی که در کشورهای خارجی برگزار شده، حضور داشتم و مشاهده کردم که استادان برجسته و بسیار دانشمند ما در این همایشها عربی را با لهجه فارسی میخواندند و هیچکس سخن آنها نمیفهمید! اما چون دکتر آذرنوش مدتی (دو سال) به عراق رفت و بعد به پاریس نزد استادان بزرگ آمد و به سبک جدید عربی را آموخت.
وی افزود: آذرتاش میتوانست عربی را خوب بنویسد و خوب بخواند. پس از آن که به ایران آمد دو جلد کتاب درسی آموزش عربی را نوشت که تحولی در آموزش زبان عربی ایجاد شد آن هم در یک دانشکده سنتگرا معقول و منقول یا دانشکده الهیات بعدی. بسیاری با شیوه آموزش او مخالف بودند و مخالفتشان را هم علنی میکردند. یادم هست که این کتاب را نامزد جایزه کتاب سال کردند و نمره دهنده مرحوم محمدرضا باطنی بود. در مقابل یکی از استادان عربی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با نامزد شدن این کتاب مخالفت و کتاب را وتو کرد.
صادقی ادامه داد: در نتیجه این کتاب به ناحق از فهرست خارج شد و جایزه نبرد و این موضوع باعث شد که محمدرضا باطنی دیگر در انتخاب کتاب سال شرکت نکند. هر چند بعدها در مجله آدینه تصور میکنم این موضوع را با شجاعت و صراحت در مقالهای با عنوان «کتابی که ضربه فنی شد» به نگارش درآورد و شرح ماجرا را نوشت و هیچکس هم نتوانست آن را انکار کند. با این حال دو جلدی کتاب آموزش عربی بدون جایزه هم مورد توجه بود و پنجاه بار هم چاپ شد، چون کتاب مفیدی است.
یک نکته دیگر که باید درباره آذرتاش آذرنوش اضافه کنم، تاثیرپذیری او از محمد محمدی ملایری است؛ زمانی که آذرتاش معاون دانشکده الهیات بود؛ محمد محمدی ملایر، ریاست دانشکده را داشت و او نیز درباره دوره تحول یعنی دو سه قرن نخست هجری خیلی تحقیق کرده و کتابهایی نوشته بود؛ از جمله کتاب «المترجمون و النقله عن الفارسیه الی العربیه فی القرون» و آثار دیگری که انتشارات توس به شکل بسیار زیبایی آنها را منتشر کرد.
برای همین به نظرم احتمالا آذرنوش تحت تاثیر او هم بوده که علاقهمند به تحقیق درباره آن دوره شد که کتاب «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» را نوشت بعد کتاب «چالش میان فارسی و عربی سدههای نخست» را به نگارش درآورد و سپس به معرفی آثاری که به همین تاثیر مربوط میشد، اهتمام ورزید. از جمله کتاب «حکایته ابی القاسم البغدادی» که شرح مناظرهای میان یک اصفهانی و بغدادی است که این کتاب پر از کلمات فارسی معرب است که آذرنوش دو مقاله سنگین درباره این کتاب نوشت که یکی در مجله نشر دانش چاپ شد.
من این کتاب را به دقت خواندم و پشت سر آن مقاله آذرنوش را هم مطالعه و مطالبی از آن استخراج کردم. باید یادآوری کنم زمانی دکتر احمد تفضلی هم به مناسبت نوشتن «گویش قدیم اصفهان» -که چندین جمله اصفهانی قدیم در آن است- استفاده کرد و از مرحوم مجتبی مینوی خواست یادداشتهایی که در این زمینه است به او بدهد و با او همین بحث کتاب حکایت را مطرح کرده بود. مینوی گفته بود من این کتاب را با اصل عربیاش مقایسه و اصلاح کردم. من این تصحیح کتاب مینوی را در منزلشان دیدم، بالای کتاب استاد مینوی نوشته بود، من تصحیحی به این بدی ندیدم! معلوم شد که در این کتاب غلط بسیاری هست و ایشان کتاب را با مقابله با اصل کتاب تصحیح کرده بود.
روایت تاریخنگارانه متکی بر نکات مردمشناختی
سمرا آذرنوش، استاد مطالعات مدرسه عالی پاریس وابسته به دانشگاه سوربن سخنران بعدی این نشست گفت: من نه به عنوان فرزند آذرتاش آذرنوش بلکه از منظر یک پژوهشگر که از دوران دانشجویی همچون صدها دانشجوی دیگر از محضر ایشان بهره بردم با شما صحبت کنم. سخنانم درباره مطالعات ایران باستان خواهد بود و کاربردی که پژوهشگران این رشته میتوانند از آثار آذرتاش آذرنوش و روشی که او پیاده میکرد، داشته باشند. از این نظر دو اثرشان؛ «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» از نخستین نوشتههایش و «چالش میان فارسی و عربی» که از جمله آخرین تالیفاتشان به شمار میآید، اهمیت ویژهای دارند.
یکی از وجوه مشترک دو اثر در این است که روایت تاریخنگارانه را با نکات مردمشناختی و جنبههای زبانشناسی و واژهپژوهی در میآمیزد. مضاعف بر این جنبهها میخواهم به جنبهای اشاره کنم که در آثار آذرنوش کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در این آثار دریچهای به سوی فرهنگ و زبان ایران پیش از اسلام و اوایل اسلام میگشاید. این خصوصیت حاکی از این است که آذرنوش در کنار تحقیقاتش در عرصه زبان و ادب عربی نه فقط از مطالعه دقیق منابع کهن آن دوران دریغ نمیکرد، بلکه پیوسته درصدد پی بردن به تازهترین دستاوردهای علمی توسط همکاران ایرانی و غیرایرانی در زمینههای زبان، ماخذ و آداب ایران باستان به ویژه دوران ساسانی بودند.
جسارت، اصالت در کنار قلمی عالمانه
حجت رسولی، مشاور عالی دانشگاه شهید بهشتی عنوان کرد: از ویژگیهای مهم اصالت در پژوهشهای آذرنوش است، هر چند در کشور ما پژوهشهای بسیاری انجام میشود و من به عنوان یک مدیر پژوهشی باید بگویم که در پژوهشهای ما گاهی روشمندی و اصالت وجود ندارد، در عوض تکرار موضوعات سطحی آفت برخی پژوهشهای ماست، اما در پژوهشهای زندهیاد آذرنوش مانند مدخل «ابنمقفع» در دایرهالمعارف قلم عالمانه است و در کنار آن منابع و اصالت بسیار دیده میشود.
ویژگی دیگر ایشان به روز بودن و نوآوری بود، درست است که باید سنتهای عربیمان را گرامی بداریم اما حرکت کردن همراه با دانشهای روز بسیار همه است و تحصیل او در پاریس و آشنایی با زبانهای دیگر در پژوهشهایش حتما موثر بوده است. اجازه میخواهم که بگویم به نظرم نوآوری در پژوهش زندهیاد آذرنوش مهمتر از گویش عربی است، هر چند استاد به زبان و گویش عربی مسلط بود، اما میخواهم به علیاشرف صادقی بگویم اینطور نیست که استادان و پژوهشگران ما به گویش زبان عربی آشنا نباشند، آنها در همایشهای مهم علمی و ادبی با تسلط بر زبان عربی حضور دارند و به خوبی هم با گویش عربی صحبت میکنند، اما پیشگام این موضوع جناب آذرنوش بودند و باعث میشد که تحقیقات و پژوهشهایشان برای ما ارزنده باشد.
ویژگی دیگر، جرات و جسارت علمی که خیلی مهم بود و این بسیار اهمیت دارد که پژوهشگر با جسارت به بیان حقیقتی بپردازد که در تحقیق و پژوهش به آن دست پیدا کرده است به همراه نقدپذیری. آذرنوش با جرات و جسارت آنچه را در پژوهشها دست مییافت، بیان میکرد و نقدها را بدون اینکه به مقام و سن فرد نقاد نگاه کند، با جسارت میپذیرفت. زمانی من نقدی به کتاب «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ وز بان عرب جاهلی» نوشتم که در آن زمان در حد دانشجوی ایشان بودم و بعدها شنیدم که نقد مرا خوانده و گفته بود خداروشکر که کسی هست آثار ما را بخواند و نقد کند. این نقد مقدمهای شد تا بعدها در یک پایاننامه از من خواستند که داوری آن را به عهده بگیرم، داوری پایاننامهای که خودشان استاد راهنما بودند و من چون خیلی سختگیر بودم، ایرادهای بسیاری از آن رساله گرفتم و میترسیدم که ایشان واکنش خوبی نشان ندهند اما با کمال تعجب گفتند که تمام ایرادات را میپذیرم.
به نظرم کتاب «چالش میان فارسی و عربی سدههای نخست» به گفته سمرا آذرتاش کتاب مهمی است و در نوشتن آن ذوق بسیاری وجود دارد، اما به نظرم کتاب «آموزش عربی» اگرچه کتاب مهمی است اما از صادقی اجازه میخواهم که بگویم اصلا کتاب مهم استاد نیست و حتی تنها یک کتاب درسی است و به نظرم کتاب «چالش میان زبان فارسی و زبان عربی» که فصلبندی بسیار خوبی هم دارد، باید به عنوان یک اثر پژوهشی به آن بیشتر اهمیت بدهیم و درباره آن بیشتر بگوییم. وی در فصلبندی کتاب، ذوق در تحقیق، کلمات و روشمندی بسیاری نشان دادند و به نظرم اگر بخواهیم از آذرتاش آذرنوش یاد بگیریم روشمندی ایشان است که باید از او بیاموزیم. در پایان همواره افسوس میخورم که همواره کسانی را از دست میدهیم که کمتر جایگزینی برای آنها داریم.
تدریس عشق بیحد و حصر آذرنوش
مرتضی کریمینیا، پژوهشگر مطالعات قرآنی گفت: آذرنوش در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی 700 مقاله شامل تالیف، ویرایش و تصحیح عربی به فارسی انجام داد، مقالههای او در کنار سایر مقالات بسیار شاخص دیده میشود؛ زبان و رویکرد پژوهشی بارز است و چه قدر شاگرد از این روش تالیف مقالات تربیت شد، همه بخشی از کارنامه علمی اوست و تقریبا کمابیش یا به تفصیل بیشتر همه آن را میدانیم.
وی افزود: در کنار این جنبه علمی و آکادمیک مرحوم آذرنوش، کسانی که از نزدیک با او حشر و نشر داشتند، چیزهای در رفتار او میدیدند که صرفا ربطی به دانا بودن، پژوهشگر و دانشگاهی بودن نداشت، او واقعا انسانی بسیار متخلق، دلسوز و عاشق معلمی بود و دست دیگران را در پژوهش و تالیف گرفتن، عشق بود و این عشق را همراه با صبوری در پایان با آموزش به کار میگرفت، او تعریف میکرد از سال 52 که معلم دانشکده الهیات بود، تلاش داشت در کنکور ورودی دانشکده جا را برای خانمها باز کند که خانمها را به دانشکده الهیات بیاورد و در این زمینه خیلی هم تلاش کرد که البته در سال 52 تنها یک خانم حاضر شد در کنکور دانشکده الهیات شرکت کند تا الان که تقریبا 70 تا 80 درصد دانشجویان دانشکده الهیات خانمها هستند.
همچنین یادم است که علاقهاش به تدریس به نسل ورودی به دانشکده هیچ وقت کم نشد. من به چشم خودم میدیدم در سالهای 93، 94، 95 به دانشکده الهیات میرفت، با اینکه بازنشست شده بود و با اینکه ممکن بود با دانشجویهای دکتری هم درس داشته باشد اما برای اینکه با دانشجویان ورودی جدید ارتباط بگیرد، کتاب آموزش زبان عربی خودش را برای آنها تدریس میکرد و به آن عشق میروزید و حتی در زمینه چوگان هم او خواهان و جویای آموزش دانشجویان جوان بود.
مجدالدین کیوانی، نویسنده و مترجم پیشکسوت هم در بخشی از این نشست عنوان کرد: آذرنوش از عالمانی بود که علم را در سایه اخلاق پیش برد. او هم ادب درس داشت و هم ادب نفس. چنانچه در دانشگاه در زمان اشتغال پایبند مجموعهای از ضوابط اخلاقی نبود، شماری از بسیار دانشجویانی که او تربیت کرد به آنجایی که امروز رسیدهاند، نمیرسیدند. اگر او اخلاق را راهنمای خود قرار نمیداد در تدریس طفره میرفت، در راهنمایی مقالات و رسالات دانشجویان مسامحه و در رفع مشکلات و پرسشهای درسی آنها کوتاهی میکرد و نسبت به مسائل شخصی و زندگی خصوصی بعضی از دانشجویان بیتفاوتی نشان میداد. اگر او مرد اخلاق نبود، شاید بسیاری از دانشجویان پس از فراغت از تحصیل دیگر سراغ او را نمیگرفتند.
من سالهای بسیاری شاهد بودم آذرنوش ارتباطهای علمی و معنوی که در دانشگاه با دانشجویانش برقرار کرده بود تا پایان عمر حفظ کرد. اگر اخلاق در این روابط حاکم نمیبود، صداقت، فروتنی، ملایمت، خوشرویی، پرهیز از تفاخر و خودنمایی و اعتراف به ضعفهای خود، دلسوزی و همفکری با آنها که در کنار یا زیردستش کار میکردند، برخی از خصایصی بود که علم آذرنوش را مطلوب و پرطرفدار میکرد و از او چهرهای ساخت که امروز از او به خیر و نیکی یاد میکنیم.
ادب و شرم ترا خسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد تحسینی
جای تردید است در این که دانشجویان سابق دکتر آذرنوش که استادان و پژوهشگران امروز هستند، تحت تاثیر چنان شخصیتی همان راهی را نروند که او رفت.
سخنرانیهای آذرنوش را دریابید
عبدالهادی فقهیزاده، استاد گروه علوم قرآن و معارف اسلامی دانشگاه تهران بیان کرد: امروز در فقر اخلاق و دانش هنوز استادانی هستند که در قله دانش و اخلاقمداری سیر میکنند و مانند خورشید میدرخشند. در این نشست همه به تنوع از دانش، اخلاق و روش و آثار آذرنوش سخن گفتند و من مانند یک شاگرد قدیم استاد از این سخنان بسیار بهره بردم. ابتدا باید بگویم آذرتاش آذرنوش، ادیب مودبی بود و هیچکس در آن شکی ندارد؛ فرهیختگی و شکوهمندی علمی و اخلاقی در او نمایان بود.
وی افزود: در تاریخدانی زبان و فرهنگ فارسی و عربی کسی شک روا نمیدارد؛ در فرهنگپروری و شاگردپروریشان. بارها دیدم او به دانشجویان ورودی جدید تا دکتری به طور یکسان محبت میکرد و هر وقت متوجه میشد در برخی از آنها مایه و ذوقی علمی و پژوهشی وجود دارد، ذوق میکرد و دعا میکرد از او بهتر بشوند.
استاد گروه علوم قرآن و معارف اسلامی دانشگاه تهران گفت: مقالات استاد بسیار مهم هستند و همان چند جلدی که از دست ایشان گرفتم که بسیار نکتههای مهمی در آنها وجود دارد. از طرفی سخنرانیهای او نباید مورد بیتوجهی و بیمهری قرار بگیرد. آرزو میکنم کاش کسی همت کند و سخنرانیهای علمی استاد را ویرایش و منتشر کند، چون ما نکات بسیاری را در سخنرانیهای وی شنیدم که در کمتر جایی مطرح شده و انبوه نکات ارزنده که در یک جا جمع نیست.
وی افزود: هیچکس را در 35 سال توفیق و همراهی با استاد ندیدم که اثر بدی از ایشان دیده باشد. او غرق در پژوهش بود و فرهنگ معاصر عربی به فارسی را ترجمه کردند که دروازهای است برای کسانی که میخواهند عربی را یاد بگیرند و من همان موقع مقالهای به عنوان «راهی نو در عرصه فرهنکنویسی» نوشتم که پیش از چاپ به رویت حضرت استاد رساندم که برخی پیشنهادات را داشتم و در واقع بعضی برجستگیها را در آنجا تابلو کردم که استاد پس از رویت تشویقم کردند و گفتند چه نکاتی که کمتر به آنها توجه کردم. من عشق سرشار دانشجویان استاد آذرنوش را در یک نهفته میدانم و آن عشق سرشار استاد به دانشجویانش در هر مقطع، جنسیت، تبار و مذهبی.
ذهن نظریهپرداز با نگاه به ادبیات در قاب تاریخ
سید محمد عمادی حائری، مولف و پژوهشگر مطالعات قرآنی گفت: مهمترین ویژگی که در آثار وی برجستگی دارد، گذاشتن زبان و ادبیات در قاب تاریخ، جامعه و فرهنگ بود و بعد تحلیل میکرد. همین نگاه به ایشان این قدرت را داد که به نظریهپردازی برسد، چون ایشان یک ذهن نظریهپردازی داشت و دادههای تاریخی را به یک رشته میکشید و از آنها فرضیه و نظریه میساخت. همین نگاه موجب تالیف آثاری چون «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ عرب جاهلی» و بعد کتاب بسیار مهم «تاریخ ترجمه از عربی به فارسی» و در نهایت کتاب «چالش میان فارس و عربی سدههای نخست» محصول همین نگاه تاریخمندانه و جامعهشناسانه به زبان و ادبیات بود و به نظرم این مهمترین ویژگی آذرنوش بود.
وی افزود: این نگاه خود به خود چیزهای دیگری را به دنیال خودش میآورد؛ برای مثال نظریهشان درباره جایگاه ترجمه رسمی یا نخستین ترجمه قرآن به فارسی در ترجمه تفسیر طبری محصول همین نگاه بود و همین نگاه به ایشان توفیق داد در حوزههایی قدم بگذارد و به کشفهایی نایل شود که خارج از تحصیلات رسمیاش بود؛ تحصیلاتی که در زبان و ادبیات عرب بود، اما همین نگاه باعث شد درباره نخستین ترجمه قرآن به فارسی به آن نظریه هوشمندانه خودشان برسند و آن را عرضه کنند که با شواهد دیگری آن نظریه تایید شد که با آن قرآن پارسی کهن، قرآن قدس را در قالب نظریه ایشان ارائه کردم و فرضیه ایشان کارآمدی خودش را نشان داد.
حائری بیان کرد: از طرفی همین نگاه موجب شد که ایشان برای نخستین بار معناشناسی تاریخی از واژه ترجمه و تفسیر در قرن چهارم و پنجم عرضه کنند، نکتهای که استادان زبان و ادبیات فارسی به آن راه پیدا نکردند در حالی که آذرنوش با همان نگاه که اشاره کردم باعث شد در قلمرهایی ورود پیدا کند که مربوط به زبان و ادبیات فارسی بود و با توفیق توانست نظریات خودش را عرضه کند. برای مثال همین معناشناسی ترجمه و تفسیر، تفکر اولیهاش برای ایشان بود که علیاشرف صادقی این نظر را تایید کرد و شواهد دیگری که آذرنوش در آن تردید کرده بود، تردید کرد که آیا در این شواهد هم ترجمه و تفسیر متضاد با مفهوم امروزی به کار رفته است که نشان دادند آن موارد هم اتفاقا موید نظر وی بود.
نظر شما