گزارش ایبنا از دغدغههای یکی از تاثیرگذارترین جوانان ایرانی؛
کتاب را از خودم دریغ نمیکنم/ ناشران به فکر معلولان باشند
وحید رجبلو میگوید: «مطالعه خیلی از کتابهای فیزیکی برای من سخته؛ حتما باید یک نفر کنارم باشه؛ چه برای ورق زدن و چه برای نگهداشتن کتاب.»
« تنها آنکه بزرگترین جا را
به خود اختصاص نمیدهد
از شادی لبخند بهره میتواند داشت.
آنکه جای کافی برای دیگران دارد؛
صمیمانهتر میتواند
با دیگران بخندد؛
با دیگران بگرید.»
روز قرار گفتوگویمان فرارسیده و بهانه، روز جهانی معلولین است. از جوان 34ساله ایرانی میزبانی میکنیم که سازمان غیرانتفاعی اتاق بینالمللی جوانان، برای طراحی پلتفرم «توانیتو»، یکسال پیش نامش را در فهرست 10 جوان تاثیرگذار دنیا قرار داد.
وحید رجبلو از همان ابتدای گفتوگو یادآوری میکند که؛ بین افراد معلول و عادی مرزکشی نکنیم! اعتقاد دارد، استعداد است که فرق این دو دسته را تعیین میکند. به ثمر رساندن 200 سایت، کارآفرینی، فراگیری هنرهای مختلف و البته نویسندگی، همراه تجربه سالها زندگی با SMA، از نادرترین انواع معلولیت، دلایل روشنی است براین باور رجبلو.
هرچند مشغله، فرصت دلخواه برای کتابخوانی برایش باقی نمیگذارد؛ اما مطالعه پای ثابت برنامههای هفتگی این کارآفرین برتر است. مقاله و کتاب در حوزههای تخصصی مدیریتی یا رمان میخواند که برایش لذتی مثل غذاخوردن و تفریح دارد.
ـ سعی میکنم کتاب را از خودم دریغ نکنم.
اما همنشینی لذتبخش برای وحید رجبلو، خالی از دشواری نیست.
ـ به مطالعه خیلی از کتابها علاقه دارم اما بهدلیل شرایط جسمیام، مطالعه خیلی از کتابهای فیزیکی برای من سخته و ای کاش امکان تولید نسخه دیجیتال همه کتابها وجود داشت. برای کتابخوندن ، حتما باید یک نفر کنارم باشه، چه برای ورق زدن و چه برای نگهداشتن کتاب.
سرانه مطالعه در کشورمان چقدر است؟ 13، 16 یا 18 دقیقه در روز؟ اجرای طرحهایی مثل کتاب اتوبوسی، تبلیغ کتاب در رسانه ملی یا نصب بیلبوردهای تبلیغاتی با تصویر نویسندگان، چقدر توانسته در بالابردن این شاخص، مفید واقع شود؟ در این شرایط، محدودیتهایی که باعث شده، معلولان دستشان از کتاب کوتاه بماند و قادر به مطالعه نباشند، چه نسبتی با رسالت نهادها و مراکز فرهنگی دارد؟
مهمانمان با مطالبهگری از ناشران صحبتهایش را ادامه میدهد و از آنها میخواهد برای تبدیل همه کتابها به نسخه دیجیتال، راهی پیدا کنند. معتقد است این روزها که گرفتاریهای مردم بیاندازه شده، کتاب صوتی، الکترونیک و پادکست، راهحل آشتی با مطالعه است.
ـ اگر همه کتابهایی که میخواهم، دیجیتال بودند، حتما ساعت مطالعه بیشتری داشتم. هرچند اجازه نداشتم؛ اما چندباری کتابهای مورد علاقهام را با صرف هزینه و زمان زیاد دیجیتال کردم. در غیر این صورت یا باید از خیر خوندنشون میگذشتم یا هزینه و وقت زیادی برای مطالعهشون صرف میکردم.
وزن سرش روی دست نحیف و استخوانیاش سنگینی میکند و از برادر میخواهد سرش را صاف کند تا راحتتر به صحبتهایش ادامه دهد.
ـ باید این نکته رو هم تاکید کنم که معلولان، هرچقدر معلولیت شدیدتری داشته باشن، عشق و یا نیازشون به مطالعه بیشتره. دوستایی دارم که نویسنده یا راویان فوقالعادهای هستن.
شم کارآفرینی جوان نمونه ایرانی، مطالبهگریاش را به پیشنهادی برای ناشران تبدیل میکند.
ـ حاضرم خودم برای تولید نسخه دیجیتال کتابها پیشقدم بشم؛ اما نمیدونم از چه راهی و با چه مجوزی میتونم از ناشرا بخوام همکاری کنن.
قول میخواهد از اهالی رسانه تا همراهیاش کنند و تنها پاسخمان بیمعطلی، پاسخ مثبت است.
وحید رجبلو، درباره تجربه چاپ و بازاریابی کتاب نویسندگان معلول میگوید که به فروش شمارگان 3 یا 4 هزار نسخهای آنها منجر شده است. هزینه تولید کتاب ازسوی پلتفرم «توانیتو» و حامیان او به ناشران پرداخت و زیرساختهای لازم شامل سایت فروشگاهی، سیستم فروش و ارسال در اختیار پدیدآوران است تا به «توانیتو» وابسته نباشند. او ظرفیت بازار کتاب پدیدآورندگان معلول را بسیار بیشتر تحلیل میکند و ادامه میدهد:
ـ نتیجه بازاریابی و فروش کتاب دوستانمون، شاید یکدرصد بازاری که معلولان میتونن در اختیار داشته باشن هم نیست.
آموزش نویسندگی، برگزاری دو مسابقه بینالمللی نویسندگی «ایران 1400» و خاطرهنویسی معلولان و خانواده آنها با مشارکت 600 معلول داخل و خارج ار کشور، از تجربیات دیگر رجبلو در پلتفرم توانیتو است.
حرفمان به فیلم مستند زندگیاش که راهی جشنواره حقیقت شده و دو کتاب میرسد.
ـ با وجود مشغله زیاد، دو کتاب نوشتم. زندگینامهام که اول، فیلم مستندش ساخته شد و خاطرات دوران کودکیام. البته خودم رو نویسنده نمیدونم؛ اما تلاش کردم به زبان ساده، برشهایی از خاطراتم رو روایت کنم.
از او خواستیم یکی از تاثیرگذارترین خاطراتش را برایمان بگویم و شروع کرد؛ هرچند همان اولِ کار گفت: «شاید خاطرهام قابل انتشار نباشه...». این جمله، بیشتر کنجکاومان کرد تا زودتر بشنویم.
ـ 17 یا 18 سالم بود که اولینبار عشق و رابطه عاطفی رو تجربه کردم.
همه داستان از ترافیکی سنگین و قرارگرفتن دو ماشین کنار هم، دو پنجره و گره خوردن دونگاه شروع شده بود. این طرف وحید مشتاق و کمی آن طرفتر دختری جوان و بیخبر که...
ـ 20 دقیقه... نیمساعتی با ایما و اشاره در ارتباط بودیم.
ـ چقدر طولانی!
ـ (با خنده) ایکاش طولانیتر هم بود.
حدس پایان این ماجرای عاشقانه دشوار نبود؛ اما چه چیزی این خاطره را برای وحید، آنهمه تاثیرگذار میکرد؟
ـ همین 20 یا 30 دقیقه، برای من لحظههای خیلی خوب و شیرینی بود...
ماشین خانواده رجبلو کمی بعدتر از ماشین خانواده دختر جوان، به پارکینگ شهربازی میرسد.
ـ دیدم اون دختر جدا از خانواده، چند متر آنطرفتر از ماشین ما، منتظر من ایستاده. چند دقیقهای طول کشید تا بابا ویلچرم رو از زیر وسایل صندوق عقب ماشین بیرون بیاره. توو این فاصله، دختر به ما نزدیکتر میشد.
سکانس آخر: بیرون آوردن ویلچر، باز کردنش و وحید که در آغوش پدر، از ماشین خارج و روی صندلی چرخدار مینشیند... و دیدار آخر، بدون هیچ کلامی:
ـ برگشتم... دیدم که دختر راهش رو کج کرده و داره میره. با دیدن وضعیت من، حتما تصوراتش خراب شده بود...
وحید رجبلو، یکی از 10 جوان تاثیرگذار دنیا بعد از گذشت 16 سال از نخستین تجربه عاشقانه خود میگوید؛ تجربهای که یادآوریاش، هنوز هم میتواند لایهای از اشک را در حلقه چشمانش بنشاند:
ـ شاید برای بعضیها، تجربه من خاطره تلخی باشه و شاید اگر خودم هم بخوام، عمیقتر بهش توجه کنم، یه ذره ناراحت بشم؛ اما همون 20 دقیقه یا نیم ساعت برای من، جزو بهترین لحظههای زندگیم بود.
تنها جوان ایرانی فهرست اتاق بینالمللی جوانان، تا 13سالگی توانایی خواندن و نوشتن نداشت؛ اما تنها در عرض سهسال، یعنی در 16سالگی، دیپلمش را بهشکل جهشی دریافت کرد. درباره نخستین انشائی که در مدرسه نوشته بود، میگوید:
ـ درباره «زندگی زیر دریا» نوشتم؛ روایت من، زندگی در خشکی با حس و حال زیر دریا بود.
تشویقهای معلم، مادر و سایرین، استعداد نویسندگی وحید نوجوان را به علاقهای تبدیل کرد که تا امروز هم ادامه دارد.
ـ با شرایطی که دارید، چطور مینویسید؟
ـ اوایل که میتونستم با کیبورد یا قلم بنویسم؛ اما همونطور که میدونید، بیماری من پیشروندهس و معلوم نیست فردا...
این جملهها بر زبان وحید، خیلی عادی و شمردهشمرده بیان میشوند و نشان از آرامش قلبی او در زندگی دارند. او واقعیت را پذیرفته و فرصت، هرچقدر هم که باشد، او را از اهداف و تلاشهایش دلسرد نمیکند.
- ...به مرور که تواناییم کاهش پیدا کرد، خودم نرمافزاری برای موبایلهای اون زمان -یعنی سالهایی که 21 یا 22 ساله بودم- نوشتم که با اتصال به کامپیوتر، کمک میکرد که تایپ کنم. بعدها با گوشیهای موبایل پیشرفتهتر و تبلت امکان نوشتن پیدا کردم. چند وقتی هم هست که گجت ویژهای از خارج کشور خریداری کردم که بهم اجازه میده با حرکت قرنیه چشم به طرف حروف، تایپ کنم.
داستان کوتاه حضور اخیر رجبلو در کتابفروشی، تکرار قصه پرغصه مشکلات عبور و مرور معلولان در سطح شهر است که حق خرید حضوری کتاب را برایشان به ایدهآلی دور دست تبدیل کرده است.
ـ اینکه گفته میشه، شاید معلولین ماهی یکبار هم به کتابفروشی نروند؛ به این دلیله که همه امکانات کشور از نظر فرهنگی، فیزیکی و یا مسیر رفت و آمد، برای حضورشون نامناسبه. اگر مناسبسازی انجام بشه، حتما حضور این افراد در مکانهای فرهنگی بیشتر میشه. چند وقت پیش برای خرید کتاب، رفتم کتابفروشی؛ اما برای دیدن کتاب قفسههای بالایی دچار مشکل شدم و باید مدام از همراهانم میخواستم عنوان اون کتابها رو برام بخونن.
شور زندگی در وجود وحید رجبلو برای بسیاری، هم معلولان و هم افراد عادی که از معلولیت 98 درصدیاش با خبرند، الهامبخش است اما چرا برخی که دستی بر آتش دارند، چراغ امیدی برای دلگرمی و رفع دغدغههای فرهنگی او روشن نمیکنند؟ به او میگویم؛ شاید نهادهای دولتی که بودجه فرهنگی دارند، با ارائه طرحهای اجرایی، پای کار بیایند و مناسبسازی و خدماترسانی به معلولان را بیشتر کنند. او امیدوار است و از ادامه راه میگوید. از اینکه پیگیریهایش را ادامه میدهد و حتی به همراهی بدون بودجه نهادها نیز راضی است.
نظر شما