حمید حسام و کریم مطهری در «قرار سهشنبهها» از عملیات کربلای چهار و شهدای غواص گفتند؛
72 نفر رفتند و چهار نفر برگشتند/شبهات را رفع کنیم تا به دام انحرافات نیفتیم
حمید حسام بیان کرد: در کربلای چهار، 72 نفر به آب میزنند و از میان آنها فقط چهار نفر برمیگردند. دیگران همه شهید یا اسیر میشوند. یقین دارم که این 4 نفر برای گفتن و ثبت تاریخ برگشتند، برای رفع شبهات و انحرافات. باید شبهات را رفع کنیم تا به دام انحرافات نیفتیم.
نباید در معیارهای اهل ظاهر گرفتار شویم
در ابتدای این نشست حمید حسام در پاسخ به سوال مجری درباره انگیزه نوشتن کتاب «هفتاد و دومین غواص» و نیز بازخوردهایی که پس از انتشار کتاب دریافت کرد، گفت: ماجرای کربلای چهار به خاطر فضای نادرستی که در داخل و خارج دربارهاش شکل گرفته بود تا مدتها مسکوت مانده بود. حساسیتهای زیادی درباره این عملیات وجود داشت و بعضیها، حتی از میان دلسوزان هم به خطا فکر میکردند نباید به این موضوع پرداخت. حتی به خاطر دارم که وقتی کار اولم اوایل دهه 70 که هنوز از جنگ فاصله چندانی نگرفته بودیم منتشر شد، هنوز کسی به سمت پرداختن به این عملیات و نوشتن از آن نرفته بود و برخیها نگرانیهایی داشتند. اما من نگاهم این بود که نباید در معیارهای اهل ظاهر گرفتار شویم. اهل ظاهر که فقط صورت ماجرای جنگ را میبینند و آن روزها را با حمله و آتش و خمپاره و تک و پاتک میشناسند. اما جوهر جنگ ما متفاوت بود، دفاع ما سیرت و روحی داشت که آن را از جنگهای دیگر در طول تاریخ متمایز میکرد. این روح دفاع مقدس، گمشده زمانه ماست.
نویسنده کتاب «هفتاد و دومین غواص» با اشاره به باورهای رزمندگان، افزود: عظمت روح دفاع مقدس به سبب اتصال به سرچشمه عاشورا بود. نادیده گرفتن این واقعیت و پرداختن به آن عملیات بدون درک معنا و جوهره آن، بُعد نادیده گرفتهشده کربلای چهار است. آنهایی که در متن ماجرا نبودند، روی اتفاقات زمینی و مادی دست میگذارند و سخنان نادرست و ناپاکی میگویند. اما آنهایی که آن واقعه را از نزدیک دیدند، جز زیبایی به چشمشان نیامد. اگر ما هم برای آن نگاه مادی و زمینی اعتبار بیش از حد قائل شویم، به بیراهه میرویم و از مسیری که شهدا به درستیاش باور داشتند، منحرف میشویم. باور رزمندگان ما، نه فقط در کربلای چهار که در سراسر دفاع مقدس این بود که یا در عملیات به پیروزی میرسیم یا به شهادت که هر دو برایشان کامیابی بود. درک حقایق دفاع مقدس جز با در نظر گرفتن سه واژه خداباوری، ولایتمداری و تکلیفپذیری ممکن نیست و همه بحثهای دیگر در قیاس با این سه واژه، بحثهای ثانویه محسوب میشوند.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس در توضیح چگونگی نوشتن کتاب «هفتاد و دومین غواص»، اظهار کرد: برای بازخوانی و روایت عملیات کربلای چهار دنبال کسی میگشتم که بهجای گفتن از خودش، حرف همه بچههای حاضر در آن عملیات را بگوید. آقای مطهری – که امروز اینجا حاضر است - چنین کسی بود. صادق و صریح حرف میزند و صحبتهایش، صحبتهای یک نسل است برای انتقال به آیندگان. از تجربهام در کار حوزه تاریخ شفاهی به این باور رسیدهام که گذر زمان منجر به نسیان برخی خاطرهها میشود و حقیقت را باید با توجه به گفتههای چند راوی پیدا کرد. میدانیم که در کربلای چهار، 72 نفر به آب میزنند و از میانشان فقط چهار نفر برمیگردند. دیگران همه شهید یا اسیر میشوند. یقین دارم که این چهار نفر برای گفتن و ثبت تاریخ برگشتند، برای رفع شبهات و انحرافات. باید شبهات را رفع کنیم تا به دام انحرافات نیفتیم. فرماندهان ما در آن عملیات، مردان سنگرنشین نبودند و خودشان، مثل آقای مطهری که آن شب گردنش تیر خورد، جلوتر از سایر رزمندگان به خط دشمن میزدند. این پیشقدم شدن فقط در کربلای چهار نبود، بلکه در تمام سالهای دفاع مقدس رویه و روش فرماندهان ما چنین بود. خلاصه اینکه محقق و مورخ نباید فریب بخورد و به خاطر مسائلی مثل دعواهای سیاسی روز، واقعیت را بد بفهمد و بد هم روایت کند.
عملیات کربلای چهار، بیدستاورد نبود
کریم مطهری که خودش بهعنوان فرمانده در عملیات غواصان خطشکن حضور داشت و فداکاری و جانبازی همرزمانش و نیز شهادت بسیاری از آنها را به چشم دید، در ادامه این نشست، گفت: عراقیها آدمهای بیجان و بیحال و ترسویی نبودند، برخلاف آنچه در بیشتر فیلمهای سینمایی نشان داده میشود که در اولین حملات ما خودشان را میباختند و تسلیم میشدند؛ اصلا چنین نبود. بیشتر آنها تا آخرین تیری که داشت میجنگید و تا زمانی که اسلحهاش پُر بود، دستهایش را به نشانه تسلیم بلند نمیکرد. ما در مواجهه با آنها همیشه کار سختی در پیش داشتیم و اگر به پیروزی میرسیدیم، نه به خاطر سستی و ترس آنها، بلکه نتیجه عنایت خدا و سرسختی و فداکاری بچههای ما بود. آنهم در نبرد نابرابری که در آن معمولا با کلاشینکف به جنگ تیربار میرفتیم.
فرمانده گردان غواصی جعفرطیار با مروری بر خاطراتش، افزود: در عملیات کربلای چهار، چند دسته آدم، هرکدام متفاوت با دسته دیگر حضور داشتند. رزمندهای داشتیم که 14 سال بیشتر نداشت و حتی موهای صورتش درنیامده بود. موهای بلندی داشت و مثل لاتها و داشمشتیها حرف میزد. تصمیم داشتم او را نپذیرم و به عذری از گردان حذف کنم، چون جنس او به جنس ما نمیخورد، ولی او نمیرفت. سعی کردم به بهانههایی مثل ضعف بدنی و سن کم دست به سرش کنم، اما گریه کرد و خواست که بماند و به ناچار پذیرفتم. به مرور سوگلی گردان ما شد و بعد در عملیات شاهکار کرد و به شهادت رسید. در کنار او، طلبههایی را هم داشتیم که نماز شبشان قضا نمیشد. روز و شب، در آب سرد زمستانی اروند آموزش میدیدند، اما بعد بهجای اینکه از زمان استراحت برای استراحت استفاده کنند، مشغول عبادت میشدند و نماز شب میخوانند. به یکی از آنها گفته بودیم پیشنماز ما شود، او گفته بود نماز شبم قضا شده و شرم دارم جلوی کسانی بایستم که نمازشان را خواندهاند. یا رزمندهای که با وجود رماتیسم زانو، همه تلاش خودش را میکرد که در آموزش خطایی نکند و اسمش خط نخورد. چون ما فقط 72 دست لباس داشتیم و اسم هرکسی را که نمیتوانست خط میزدیم. یا رزمندهای بود که وقتی آرپیجی بعد از شلیک از دستش افتاد و به عمق آب رفت، دست و پا میزد که آن را زیر آب پیدا کند، زیرا میگفت بیتالمال است و من در قبال آن مسئولیت دارم . در حالیکه خود او در واقع بیتالمال بود.
وی در ادامه صحبتهایش به شب عملیات کربلای چهار رسید و بیان کرد: عراقیها آماده مواجهه بودند و چند نفر از ما پیش از رسیدن به خشکی شهید شدند. حدود 50 متری، درگیری شدید شد. آنها روی زمین سفت و پشت سنگرهای بتونی و خاکریزها موضع گرفته بودند و ما داخل آب، بدون هیچ جانپناهی بودیم. دشمن آنقدر مجهز بود که توپ ضدهوایی را روی آب هدف گرفته و بچههای ما را با آن میزد. اما باید میرفتیم. باید خط را میگرفتیم. جلوی ما سیمخاردار و خورشیدی بود و بچهها با فدا کردن جان خودشان، امکان عبور را برای سایرین فراهم کردند. اینها را میگویم تا بدانیم وارث چه خونهایی هستیم. بچهها یکی بعد از دیگری شهید میشدند و همان زمان گلولهای به گلوی من خورد و از هوش رفتم. به هوش که آمدم، خط شکسته شده بود، اما اطرافم بچههایی را میدیدم که تا همین چند دقیقه پیش همراهم بودند و حالا شهید شده بودند. آقای حسام به تکلیفمداری اشاره کردند، واقعیت هم همین بود. دستور داشتیم. به ما گفته بودند اگر شما کوتاهی کنید، لشکرهای دیگر قتلعام میشوند.
مطهری در پایان گفت: درست است که عملیات کربلای چهار، مظلومترین عملیات است و شهدای غواص - که تعدادی از آنها با دستهای بسته زنده به گور شدند - جزو مظلومترین شهدای ما هستند، اما آن عملیات بیدستاورد هم نبود. عراقیها خیال میکردند کار ما تمام شده و در شهرهای خودشان جشن گرفتند. حتی صدام به شکرانه این پیروزی به مکه رفت. ولی ظرف 15 روز، به فرمان امام خودمان را دوباره سازماندهی کردیم و عملیات کربلای پنج را به اجرا گذاشتیم که یکی از موفقترین و بزرگترین عملیاتهای ما بود. این موفقیت به دنیا نشان داد که ایران حتی اگر ضربه سختی هم بخورد، باز میگردد و جبران میکند. این دستاورد بزرگ به برکت خون شهدای عملیات کربلای چهار حاصل شد.
نظر شما