یکی دیگر از مصیبتهای جامعه علمیما مدرکگرایی افراطی است که موجب شده است که برخی از مراکز علمیبه «فروشگاه مدرک تحصیلی» تبدیل شوند. از تبعات پر مخاطره این پدیده، تولید مدارک فاقد ارزش کیفی و علمی است که سبب سرخوردگی و احساس نارضایتی نخبگان کشور و اقدام آنان برای مهاجرت و اخذ پذیرش از دانشگاههای خارجی میشود.
عوامل متعدد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با پدیده فرار مغزها مرتبط هستند که باید مورد آسیب شناسی ریشه ای قرار بگیرند تا مشخص شود که چه عواملی در این دانشمندان ایجاد انگیزه برای خروج و فرار به کشوری دیگر میکنند. اگر مدیران سیاسی کشور کار خود را درست انجام ندهند و ارزش و اعتبار برای نخبگان کشور قائل نشوند و به نیازها و پرسشهای اغلب سخت آنها بی اعنتا رفتار کنند، خواسته یا ناخواسته باعث فرار و مهاجرت آنها از کشور میشوند.
البته خانوادههایی هستند که تحول و موفقیت را نداشته خود میدانند و آن را بدون توجه به داشتههای خود فراسوی ایران جستجو میکنند و این را در محیط پیرامون خود ترویج میدهند. این یک اپیدمیبسیار خطرناک در ایران است که هیچ ربطی به نوع سیاستگذاریهای کشور ندارد. زیرا آنها ایران را محل تحول نمیدانند و هیچ باوری را نمیپذیرند. نزد اینگونه انسانها «مرغ یک پا» دارد. طبیعی است که اینگونه افراد از همان دوران کودکی در گوش فرزندان خود آواز جلای وطن میخوانند.
این روند در افکار عمومیمحافلی که شباهت زیادی با این اندیشه دارند، در نظامهای آموزشی و به ویژه در دانشگاه، با معرفی منابع و کتابهای ترجمه ای ادامه پیدا میکند و عملاً ذهن افراد را با میراث فرهنگی و تمدنی خودشان بیگانه و آنان را برای کشوری غیر از کشور خودمان تربیت میکند. اساتیدی در دانشگاه وجود دارند که دانشجویان باهوش بهویژه دانشجویان دوره کارشناسی را برای گرفتن پذیرش و ادامه تحصیل در دانشگاههای خارجی ترغیب میکنند. آن هم با این بهانه که ما در دوره کارشناسی ارشد و دکتری مطلب جدیدی برای گفتن به شما نداریم و همین دروس و همین مطالب را دوباره برایتان تکرار خواهیم کرد. جای تعجب ندارد که چنین استادانی در جامعهپذیرکردن و انتقال فرهنگ و هویت تاریخی کشور ایران به دانشجویان موفق نخواهند بود. من فکر میکنم که آسیب شناسی این معضل بزرگ یک ضرورت سیستمیاست.
یکی دیگر از مصیبتهای جامعه علمیما مدرکگرایی افراطی است که موجب شده است که برخی از مراکز علمیبه «فروشگاه مدرک تحصیلی» تبدیل شوند. از تبعات پر مخاطره این پدیده، تولید مدارک فاقد ارزش کیفی و علمی است که سبب سرخوردگی و احساس نارضایتی نخبگان کشور و اقدام آنان برای مهاجرت و اخذ پذیرش از دانشگاههای خارجی میشود.
باید بپذیریم که نظام آموزشی و دانشگاهی ما برای اندیشه و سؤالات دانشجو ارزش چندانی قائل نیست و حتی ممکن است به علت نداشتن فرهنگ نقد و نقدپذیری در برابر برخی پرسشهای دانشجو عکس العمل منفی و مخرب نشان دهد. چه انتظاری از دانشجو دارید وقتی که استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در کلاس درس به دانشجو میگوید با بی خردی تمام انرژی هستهای را سیاسی میکند و میگوید که این انرژی هیچ کاربردی در دنیا ندارد و ایران اشتباه میکند که دنبال انرژی هسته ای است. ایران باید بجای آن دنبال انرژی خورشیدی برود؟! از خودتان بپرسید که دانشجو در این حالت چه باید بکند جز اینکه بلند شود و برود و راننده تاکسی شود. در مورد رشتههای علوم انسانی و اجتماعی نیز چنین است. کلیه متون در همین دانشگاه و دانشگاههای دیگر کشور غربی و قدیمیشده هستند.
چه انتظاری از دانشجوی نخبه دارید که اغلب بازیچه سیاسی کاری بخش عظیمی از اساتید نئولیبرال در دانشگاههای کشور هستند. اگر این متون به بصیرت و دانش دانشجو بیفزایند، عالیست. ولی اینچنین نیست. این دانشجویان ازخودبیگانه بار میآیند و هیچ درکی از این ندارند که این خودشان هستند که در آینده باید تولید علم و فناوری کنند. آنها نیز معلمان تدریس علوم غربی در کشور میشوند. این روند از زمان قاجار تا امروز از تیشههای ریشههای فرهنگی ایران بزرگ هستند.
یکی از ضعفهای معلمان و اساتید کشور ما نداشتن مهارت کشف استعدادهای دانش آموزان و دانشجویان است. آنها نمیتوانند کمک مناسبی جهت رشد استعدادهای آنان انجام دهند. زیرا خودشان فاقد این احساس مسئولیت هستند که در مقابل دانشجو پاسخگو هستند. بسیاری از اساتید کشور ما لیاقت استادی را ندارند و بهتر است که لبو فروشی کنند و به امورات بساز و بفروشی بپردازند. آنها خودشان نیاموخته اند که عدم استفاده از روشهای تدریس جذاب و انگیزه بخش و انگیزه ساز نیز عوامل موثری در زمینه هرز رفتن استعدادها و به تبع آن فرار مغزها به شمار میآیند. این روند و تفکر خودکامه این اساتید بی دانش نیاز به آسیب شناسی بدون حب و بغض دارد تا مشخص شود این تیشهها چه ریشهها و استعدادهایی را با رفتارهای مخربشان تا کنون ساقط کرده اند.
در کشوری که خرده نانهای خشکیده و افتاده بر زمین دارای ارزش هستند، برداشته و بوسیده میشوند و کنار کوچه و خیابانی قرار داده میشوند تا مبادا رهگذری پا بر آنها نهد، برای نخبگان کشور ارزشی قائل نمیشویم. این یکی از گناهان نابخشودنی است که که باید مورد آسیب شناسی ریشه ای قرار بگیرد. اساتید و رفتار مدیران بی دانش و ناکارآمد روزانه روی روان و اندیشه نوجوانان و جوانان نخبه کشور طوری پا میگذاریم و آنها را جوری له میکنیم که دیگر نتوانند سر بلند و قد علم کنند. این واقعیت را ببینیم و در دلمان به حال خود و این رفتار خجالت آورمان بگرییم.
هیچکس نباید چشمان خود را بروی این واقعیت تلخ ببندد. این را باید بدانیم و بپذیریم که فرار مغزها، مهاجرت ژنها را نیز به دنبال دارد. پس از گذشت قرنها از نظر ژنتیک کشورهای مقصد (توسعه یافته) به جوامع نخبه تبدیل خواهند شد و درصد ژنهای هوشمند آنها به شکل وسیعی افزایش مییابد. این یک واقعیت است. ما با نخبههای خود طوری بی مهری میکنیم در دانشگاهها و در سیستم مدیریت سیاسی که آنها ظرف شستن در کشورهای غربی و درس خواندن را به ماندن در سرزمین مادری خود ترجیح میدهند. ما کدام نسلیم که این را نمیبینیم و اگر میبینیم کاری نمیکنیم. وجدانمان کجا رفته است؟
چرا نمیبینید که نخبههای ما در فراسوی مرزها به کشورهای غربی خدمت میکنند و رفاه آنها را بطور همه جانه تقویت میکنند و بلا میبرند؟ چرا نمیبینیم که دانشگاههای ما تبدیل به کارخانههای تولید مدرک برای خروج و اغلب به حق فرار نخبههای عزیز کشورمان شده اند؟ تعجب نکنید و شاخ در نیاورید که کشورهای غربی همیشه از ما جلوتر هستند و در زمینه تولید علم و فناوری همچنان پیشتاز خواهند بود. در مقابل کشورهای مبدأ (در حال توسعه) روز به روز وابسته تر میشوند و تعادل جهانی با شدت بیشتری به هم میخورد. کسانی که این روند را میبینند و نظام آموزشی را دگرگون نمیکنند، در مقابل نخبگان و نسلهای بعدی مسئول هستند باید پاسخگو باشند. خودتان را پشت پیشداوری و داین دروغ که علم جهانی شده است پنهان نکنید. اگر اینطور است چرا نخبههای کشورهای غربی به ایران نمیآیند و تره ای برای برترهای ما نیز خورد نمیکنند.
کشور آمریکا به عنوان یک کشوری که فاقد پیشینه تاریخی و فرهنگی است، مغزهای مهاجر در آن باعث شدند که به توسعه یافتگی کاذب برسد و الان با استکبار تمام در برابر همه قد علم کند. نخبههای ایرانی از جمله کسانی هستند که ایران را ساخته اند. پای صحبت سید حسین نصر بنشینید تا برایتان توضیح دهد که ایشان در مورد تاسیس دانشگاههاروارد توضیح میدهد. خود ایشان در تشکیل پایههای این دانشگاه سهم دارد. زیرا در آن سالها آمریکا بوده است. دلایل این آمریکا پرستی قشری از اساتید علوم انسانی و اجتماعی باید مورد آسیب شناسی ریشه ای قرار بگیرد.
این نخبگان یک کشور هستند که میتوانند علم، فناوری و صنعت جدید و به تبع آن فرصتهای شغلی جدید را برای جامعه خویش ایجاد کنند. همه امکانات رشد در ایران وجود دارد. دستان چدنی مافیای دانش را در ایران که زیر دستکش مخملی پنهان است را رو کنید و نگذارید که نخبگان ایران گدای دانش غرب باشد. به آنها اجازه رشد و تقویت اعتماد به نفس و استقلال نظر بدهیم. داشنجویان امروز چشمان فردای کشور هستند. عزت نفس آنها و ارزش قائل شدن برای وجود مبارکشان باید یک اصل مدنی باشد. کرسیهای آزاداندیشی را تقویت کنیم و از نقد تند و تیز دانشجویان نهراسیم. آنها برای رشد نیاز به رشد آزادانه دارند. ولی دور از این اساتید آدمخور که هیچ احساس مسئولیتی در قبال شعور این نخبگان ندارند. اگر میداشتند، وضعیت این نبود. همه چیز را گردن سیاست انداختن از دروغ و خیانت است. به این دلیل که آنها به عنوان استاد در حال سم پاشی هستند و این را نمیتوان انکار کرد.
یکی از بهترین و مطمئن ترین راهها سرمایه گذاری در تمامیزمینهها از جمله در زمینه اشتغال و رفع معضل بیکاری در بلندمدت توجه به نخبگان، دانشمندان و اندیشمندان جامعه است تا فرصتهای شغلی برگرفته از علم و صنعت داخلی را برای کشور ایجاد کنند. یادمان نرود که نخبگان جوان کشور پیشانی افتخار یک مملکت هستند و بی توجهی به آنها یعنی بی توجهی به آینده کشور. اساتید باید موظف شوند رفتار مخرب خود را تغییر دهند و اگر چنین نکنند یا باید بروند و یا اینکه باید اخراج شوند. اگر استادی برای مثال در آلمان به دانشجو در حین درس یا خصوصی بگوید که کشور را ترک کنید، زیرا اینجا به جایی نخواهید رسید، اخراج خواهد شد. چرا نباید این در مورد ایران مصداق داشته باشد.
این امر باعث بالا رفتن تولید فکر و کاهش درصد بیکاری میشود. البته اگر همراه با توسعه رشتههای دانشگاهی تقاضا محور باشد یعنی گرفتن دانشجو در نظامهای آموزشی به صورت تقاضا محور و متناسب با نیازهای کشور باشد. در آخر باید اضافه کنم که ما نباید از نهادها و سازمانهای دخیل در امر مهاجرتهای بی دلیل در کشور غفلت کنیم. این سازمانها یا نهادها باید شناسایی شوند. برای مثال نقش کمیسیون ملی یونسکو در ترغیب و تشویق جوانان نخبه کشور برای مهاجرت باید مورد تحلیل و موشکافی دقیق قرار گیرد. آنها حق ندارند که نخبگان را با طعمه بورسیه از ایران با کمک اغلب اساتید قلابی کشور خارج کنند. به همین دلیل باید برای نخبگاه ارزش قائل شویم و آنها را جدی بگیریم و صدای آنها را بشنویم.
نظر شما