گفتوگو با دانشیار تاریخ دانشگاه تهران به مناسبت 26 دی سالروز فرار شاه از ایران
فرار شاه از ایران جریان پیروزی انقلاب را تندتر کرد/ اهمیت خاطرهنویسی در روشن شدن رویدادهای انقلاب
حمید کرمیپور، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران گفت: شاه فکر میکرد جریان کودتای 28 مرداد 1332 دوباره تکرار میشود، جریان بیرون رفتن شاه از ایران که همراه با ثریا بود و بعدا برگشت. برای همین تصور میکرد این بار هم مانند دفعه قبل خواهد بود و خروجش از کشور باعث میشود که آتش اعتراضات فرو بنشیند یا کمرنگ شود. به هر حال به نظرم مجموعهای از عوامل در خروج شاه از کشور نقش داشت.
روایتهای روز 26 دی درباره بیرون ریختن مردم و شادی از خروج شاه تقریبا شبیه هم هستند، چه روایت سفیر انگلیس چه روایت بدری کامروز آتابای، رئیس کتابخانه سلطنتی و همسر وزیردربار تقریبا روایت نزدیک به هم دارند: «شادی، نقل، آن قدر شیرینی و نقل همین جور روی سر مردم میپاشیدند. اصلا توی خیابان اصلا آدم نمیتوانست رد بشود. نه پیاده نه با ماشین از ازدحام، شاید هفت هشت میلیون توی خیابانهای تهران جمعیت بود و همه فریاد میکشیدند.» بله 26 دی ماه شاه رفت و این خروج یا به عبارتی فرار باعث تسریع روند پیروزی انقلاب شد، اما درباره برخی از جزئیات این روز اختلاف نظرهایی وجود دارد که برای باز کردن برخی از مسائل این روز سراع دکتر حمید کرمیپور، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران رفتیم و با او درباره انگیزه شاه از رفتن، روایتهای داخلی و خارجی درباره این رویداد و خاطراتی درباره تیتر «شاه رفت» و ابهاماتی درباره خاطرات انقلاب گفتوگو کردیم.
پس از 43 سال از بیرون رفتن شاه در 26 دیماه 57 چه خاطرات و اسناد جدیدی داریم؟ آیا اسناد فرار شاه را با تصمیم خودش تائید میکنند؟
تصور میکنم مساله بیرون رفتن شاه از ایران بعد از این همه سال کاملا مشخص است؛ نخست اینکه شاه مرد بحران نبود. اگر خاطرات علم را در وقایع دهه 40 که منتهی شد به روی کار آمدن امینی و اعتصاب معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی بخوانید؛ علم میگوید شاه ترسیده و دستور داده بود که جنازه را بردارند. هیچکس اینکار را نمیکرد. در وقایع 15 خرداد هم شاه به خانه علم آمد، باز هم میگوییم شاه مرد بحران نبود. برای همین در جریان تظاهرات هم مردد بود که دست به سرکوب بزند یا نه؟ اما خاطراتی که به جا مانده حکایت از آن دارد، وقتی شاپور بختیار پذیرفت که نخستوزیر بشود، یکی از شرطهایش این بود که شاه از ایران برود. در این مورد شکی نیست و شاه باید از ایران میرفت و این جریان انقلاب را تندتر کرد.
درباره خاطرات باید اشاره کنم وقتی میخواهیم رویدادی را بررسی کنیم باید خاطرات جناحهای مختلف حاضر در انقلاب را ببینیم یعنی هم از جناح انقلابیها، هم از طرفداران نظام سلطنتی و هم خارجیهای حاضر در ایران آن زمان. وقتی شما خاطرات دو سفیر انگلیس و آمریکا را میخوانید که محمود طلوعی هر دو را در کتاب «خاطرات دو سفیر» آورده است. گفتوگوهایی که این دو با شاه و دربار داشتند، نشان میدهد شاه تصمیمش را گرفته بود و از دو سفیر آمریکا و انگلیس مشورت میگرفت، چون نقش نیروهای خارجی را مهم میدانست. اما اینکه بگوییم به شاه گفتند برو و او هم رفت، این فقط بخش کوچکی از ماجراست که شاپور بختیار اصرار داشت شاه برود. زیرا شاه خودش هم فکر میکرد جریان کودتای 28 مرداد 1332 دوباره تکرار میشود، جریان بیرون رفتن شاه از ایران که همراه با ثریا بود و بعدا برگشت. تصور شاه بر این بود که این بار هم مانند دفعه قبل خواهد بود و خروجش از کشور باعث میشود که آتش اعتراضات فرو بنشیند یا کمرنگ شود. به هر حال به نظرم مجموعهای از عوامل در خروج شاه از کشور نقش داشت.
این تصمیم شاه در آن موقع چه تاثیری بر ارتش گذاشت؟
خیلی زیاد، چون ارتش ایران از ابتدا وابسته به شخص شاه بود و زمانی که او رفت، ارتش انسجام خودش را از دست داد، هر چند عوامل دیگری هم در این موضوع موثر بوند. به هر حال همه کسانی که تئوریهای انقلاب را (چه ساختارگراها چه رئالیستها) بررسی کردند عوامل متعددی را برای انقلاب برمیشمرند که همه بر یک عامل اتفاقنظر دارند، یعنی اگر روی همه عوامل اختلاف دارند و آن عامل اینکه؛ اگر راس یک نظام که با مخالفت مردم روبهرو شده است، برای ایستادن در میدان تردید کند، مثلا در سرکوب مخالفان و ماندن در صحنه بترسد، کارش تمام است. کمااینکه توکویل، فیلسوف و مورخ میگوید بدترین چیز برای یک نظام اصلاحات است در بدترین حالت عمر نظام را به پایان میرساند. نگاه کنید به روسیه سفید که رئیسجمهور لباس نظامی میپوشد و اسلحه به دست میگیرد و کنار سربازان میایستد و میگوید ما کنار هم هستیم کنار هم کشته بشویم برای همین باید ادامه بدهیم اما شاه حتی در سرکوب مخالفان هم رویکرد درستی نداشت، به طوری که ارتش در این میان مستاصل مانده بود، چون میگفتند هیچکس دستوری به ما نمیدهد... قطعا نداشتن اراده برای ماندن در صحنه نقش بسیار مهمی در سقوط شاه داشت.
اشاره کردید که شاه در خروج 26 دی امیدوار بود دوباره برگردد. در خاطرات یکی از درباریان هم به این نکته اشاره شده است. بدری کامروز آتابای، همسر وزیر دربار میگوید: در کتاب «پاسخ به تاریخ» هم گوشزد فرمودند اصلا فکر نمیکردند که برنگردند. یعنی جوری آن بزرگان سیاست که من نمیدانم نمیشناسم، اطمینان به اعلیحضرت شاهنشاه فقید داده بودند که یک ماه، دو ماه فوقش سه ماه چون یک خرده کسالت داشند و مریض بودند مثلا چهار ماه هستند خارج، بعد که ایران امن شد برمیگردند مثل آن دفعه.»
شاه در جایی مستقر نشد که چمدانهایش را باز کند و هر جا میرفت با مخالفت روبهرو بود. به آمریکا هم که رفت در یک پادگان نظامی مستقر شد. بعد به هائیتی رفت که آنجا هم نماند چون با مشکل برخورد کرد. مشکلاتی که با آنها مواجه شد، فرصت باز کردن چمدانها را به او نداد. شاه در شراط متزلزلی قرار داشت و فشار انقلابیها که در ایران بر سر کار آمده بوند، از جمله قطبزاده مدام میگفت ما نیروهایی برای ترورش فرستادیم و درخواست میکردند که شاه را پس دهند. کارتر در آمریکا به او پشت کرد. بنابراین جایی کامل مستقر نشد که اسباب و اثاثیهاش را باز کند.
مروری به تیتر «شاه رفت» و تاریخ شفاهی آن داشته باشیم. از فضای روزنامه کیهان در روزهای انقلاب بگویید و برخی خاطراتی که با فوت روزنامهنگاران به دست ما نرسید و اینکه این موضوع چه آسیبی را در تاریخنگاری انقلاب نشان میدهد؟
فردی که آن تیتر «شاه رفت» را زد، تودهای بود و تصور میکنم چند وقت پیش مرد. در آن زمان در میان خبرنگاران کیهان و اطلاعات چپیها زیاد بودند. در واقع روزنامهنگاران در آن زمان دو دسته بودند؛ یک عده طرفدار شاه و عده دیگر مخالف شاه. کلا در نظامهای استبدادی دو دسته وجود دارد؛ عدهای در ظاهر طرفدار حکومتند و زمانی که شرایط مهیا شد، آن نقاب را برمیدارند. در زمان شاه نیز به همین شکل بود، همان نویسندگانی که قبلا مخالفت خودشان را آشکار نمیکردند با باز شدن فضای سیاسی و دانستن اینکه شاه رفتنی است آن تیتر را زدند.
در روایتهای تاریخ انقلاب، حفرههایی بر جای مانده و گاهی در روایتهای از یک رویداد شک و شبهای باقی مانده است. اینکه بیش از 40 سال از انقلاب اسلامی میگذرد و هنوز برخی رویدادها ناقص ماندند، این موضوع چه آسیبی را در بردارد؟
مساله این است که ما در تاریخ بحثی داریم که واقعیت عینی در تاریخ هیچ وقت آشکار نمیشود، یعنی شما نمیتوانید بگویید در 1000 یا 500 سال پیش دقیقا چه اتفاقی افتاده است! ما میتوانیم به واقعه علمی نزدیک بشویم اما واقعیت عینی وجود ندارد. نکته دیگر اینکه در دوره معاصر چند مشکل دیگر اضافه شده است؛ مثلا افرادی که خاطره مینویسند، چند گروه هستند، یک عده طرفدار رژیم سلطتنی که سقوط شاه را به آمریکا و کنفرانس گوادلوپ و ... نسبت میدهند. عده دیگر نیروهای مذهبیاند که انقلاب را نتیجه حرکت مذهبیها و سربازان امام میدانند و ... گروه سوم نیروهای ملی هستند که نقش نیروهای مذهبی را کمرنگ میکنند و گروه ملی مذهبی مانند مرحوم ابراهیم یزدی که در اواخر عمر طوری خاطرات مینوشتند که اشتباه خودشان را جبران کنند! او در اخر عمر «شصت سال صبوری» را نوشت که فرق دارد با خاطراتی که 20 سال قبل از آن گفته بود. گروه دیگر مارکسیستها هستند که در انقلاب نفوذ داشتند. آنها هم به گونهای خاطرات خودشان را نوشتند تا اشتباهاتشان را به گونه دیگری جبران کنند.
وضعیت خاطرات در همه کشورها همین است یعنی کنشگران سیاسی به گونهای خاطره مینویسند که اشتباهات و گناه خودشان را کم و با دشمنانشان تسویه حساب کنند، اما در این میان چگونه میتوان به واقعیت رسید؟ ما باید این خاطرات را با اسناد مقایسه کنیم و خاطرات گوناگون را در کنار هم قرار دهیم و در مقایسه با اسناد دولتی، غیردولتی، مطبوعات و ... را کنار هم بگذاریم تا بتوانیم به یک روایت قابل اطمینان دست پیدا کنیم. در کتابی به نام «تاریخنگاری انقلاب» مجموعه مقالاتی است که به موضوع تاریخنگاری انقلاب پرداختند که من، زندهیاد دکتر فیرحی، دکتر علیرضا ملاییتوانی و عده دیگری با بررسی تاریخنگاری انقلاب به این معضل اشاره کردیم که چرا ما درباره یک رویداد اینقدر اختلافنظر داریم؟ به قول مرحوم هاشمیرفسنجانی هنوز ما نمیدانیم رئیس شورای انقلاب چه کسی بود؟! برخی میگویند مرحوم مرتضی مطهری بود، و بعضی از فرد دیگری نام میبرند. این موضوع جای تعجب دارد! ... با این حال مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرات خوبی درباره انقلاب ارائه داده از جمله کتاب «جام شکسته» مجموعه خاطرات حجهالاسلام عبدالمجید معادیخواه که البته خودش پس از پایان گفتوگوها برخی مطالب را از کتاب حذف کرد، با این حال باز هم خاطرات قابل اعتنایی است، همچنین خاطرات آیتالله فلسفی، خاطرات آیتالله بدلا و ... برای خواندن برخی از رویدادهای انقلاب مهم هستند، خاطراتی که در داخل چندان دیده نشد اما بعدها علی رهنما در کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی» اغلب منابعش خاطراتی است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است و دیگر پژوهشگران خارجی نیز به این خاطرات اهمیت دادند پس از آن بود که مورد توجه محققان داخلی نیز قرار گرفت. بنابراین خاطرات در روشن شدن رویدادهای انقلاب مهم هستند، اما باید در بررسی خاطرات باید به این نکته توجه کنیم که راوی با چه انگیزهای مبارزه کرده است و چه میخواستند؟ اینجا مشخص میشود که کنشگران چه انگیزهای داشتند و چرا در سال 57 ائتلاف کردند و آیتالله خمینی(ره) را به عنوان رهبر برگزیدند؟ بررسی همه این مسائل با بررسی خاطرات داخلی و خاطراتی که دانشگاه هاروارد با مسئولان مهم رژیم شاه و حتی مخالفان آن چاپ کرد، کتاب «انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی» کتاب مهمی است که از همه موافقان و مخالفان انقلاب 57 روایت آورده است و کتاب مهمی است.
نظر شما