در معرفی کتاب یادشده آمده است: شاهزاده خانمی دوازده ساله، یک روز ظهر با شمشیری به کمر و عبای خدمتکاری به سر از دروازه گنبد خضرا بیرون رفت و برنگشت. و کسی از دلیل گم شدنش باخبر نشد غیر از دوستی که خائن بود، گدایی که جاسوس بود. زندان بانی که حریص بود، عمویی که ترسو بود و وزیری که دو چهره داشت...
این اثر بر اساس منابعی همچون عیون اخبارالرضا (ع)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، الکافی، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار و الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد نگارش شده است.
کتاب اخیر با تصویرسازی جلد زهرا کیقبادی و طراحی جلد و صفحهآرایی سعید دینپناه در 112 صفحه قطع رقعی در هزار نسخه و با قیمت 18 هزار تومان توسط بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ساختمان دارالخضرا مثل لاکپشت زیر نور خورشیدِ در حال غروب، پهن شده بود روی زمین و با رنگ سفید دیوارها و سبزی گنبدش به ابوسلامه دهنکجی میکرد. از قصر بدش میآمد، امروز که باروبندیلش را بسته بود تا برود، بیشتر از هر روز. صبح همین امروزی که تمامی نداشت، عزمش جزم شده بود، درست وقتی که فضل بن ربیع، زیر سایۀ درخت خرمای خانهاش نشسته بود تا حجامتش
کند. ابوسلامه نوک نیشتر را روی آتش گرفته بود تا برای حجامت آماده شود که فضل کاسۀ شربت را دراز کرده بود طرفش و گفته بود: «این روزها هارون نفرستاده پی تو؟»
ابوسلامه کاسه را پس زده و جواب داده بود: «هارون که بغداد نیست.»
فضل کاسه را سر کشیده و گفته بود: «خودش نه؛ اما سایهاش که هست.
نظر شما