همگام با تاریخنگاران انقلاب اسلامی/ شماره دهم؛ جعفر گلشن روغنی
نیازمند تولید نظریه بومی درباره انقلاب اسلامی هستیم/ استادان تاریخ از تحلیل درست انقلاب عاجزند
جعفر گلشن روغنی میگوید: ما نتوانستهایم درباره تاریخ انقلاب اسلامی تحلیل و نظریهای بومی و علمی و معتبر و استوار بر اساس دادههای اصیل داشته باشیم که علت آن نداشتن دانش کافی در حوزه تاریخ و دیگری عدم مطالعه عمیق دادهها و اطلاعات مستند و معتبر در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی است.
چرا باید تاریخنگاری جداگانهای برای انقلاب اسلامی قائل شویم؟
ابتدا بهتر است دو واژه را تعریف کنم و بعد سراغ پاسخ سوال شما بروم. چون از تعریف این دو اصطلاح غرض ویژه دارم؛ تاریخنویسی و تاریخنگاری: به نظرم این دو واژه و اصطلاح کاملا مجزا از همدیگرند که میتوانند معانی مختلفی هم داشته باشند. در کتاب «درباره تاریخنگاری انقلاب اسلامی» نیز در موارد استفاده، کاملا آگاهانه این دو اصطلاح را به کار بردهام. تاریخنویسی یعنی: هرگاه درباره یک موضوع، واقعه یا حادثه، شخصیت، مفهوم و پدیده براساس اطلاعاتی که به دست میآوریم، تاریخی را بنویسیم، میگوییم تاریخنویسی صورت گرفته است. هر گاه درباره چگونگی، چیستی و چرایی تهیه و نگارش این تاریخ نوشته یا تاریخنوشتههای متعدد سخن راندیم، باید از اصطلاح تاریخنگاری استفاده کنیم. بر این اساس تاریخنگاری انقلاب اسلامی یعنی بررسی روشهای گردآوری دادهها، اطلاعات و سپس پردازش و ارائه(نگارش) نهایی نوشتههایی است که در موضوع تاریخ انقلاب اسلامی انتشار یافتهاند. بنابراین میان تاریخنویسی و تاریخنگاری تفاوت بسیار است که در مقدمه کتاب هم اشاره مبسوط به آن کردهام و در مصاحبههایم هم میان تاریخنویسی و تاریخنگاری وجه تمایز قائل شدهام. البته باید خاطرنشان کنم که متاسفانه در بسیاری از نوشتهها و گفتهها، تاریخنگاری را با تاریخنویسی یکی میگیرند و در معنای واحد بهکار میبرند که از نظر بنده ناموجه است.
اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم هر واقعه و تحول اساسی که موجب تغییر قدرت شود همچون انقلاب اسلامی و جابهجایی سیاسی کاملا اساسی صورت بگیرد، طبیعتا موجب میشود تا روایت جدیدی از تاریخ تحولات و وقایع (به ویژه وقایع سیاسی مدنظر حاکمیت سیاسی جدید) مورد توجه قرارگرفته،شکل بگیرد. کسانی که اوضاع جدید را رقم زدهاند، یعنی برهمزنندگان نظام گذشته و مستقرکنندگان اوضاع جدید، با توجه به شرایط زمانه و استواری بر قدرت و سیاست زمانه، روایت میکنند که چگونه تاریخ تحولات اخیر رقم خورده است؟ بنابراین وقتی در سال 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و جابهجایی اساسی قدرت به وجود آمد، طبیعتاً روایت تازه، متفاوت و متنوع و حتی میتوانیم دقیقاً بگوییم مربوط به خود ظهور یافت. دیگر روایتهای تاریخی که تا پیش از این درباره تاریخ معاصر بیان میشد، مورد نظر ما نیست و دیدگاهها و نگاههای متفاوتی به تاریخ میاندازیم و آن را روایت و تحلیل میکنیم. اگر تاریخ را روایت وقایع، حوادث، تحولات و پدیدهها از دید مورخان زمان بدانیم، حرف نابجایی نگفتهایم.
بنابراین وقتی انقلاب میشود و تحولات صورت میگیرد، انسانهای متفاوت با باورهای جدید، در شرایط جدید ظهور پیدا میکنند و نگاه متفاوت به تاریخ شکل میگیرد. لذا این ضرورت به وجود میآید که تاریخ را بازخوانی و از منظر خودمان روایت کنیم؛ حتی اگر بسیاری از دادههای پدیدهها یکسان باشد اما نوع نگاه و تحلیلمان (که یکی از مهمترین وظایف مورخ است و سطحی بالاتر از توصیف قضایا به حساب میآید) شرایط پدید آمدن انقلاب اسلامی و وضعیت جدید سیاسی، ما را به این سمت میبرد که تاریخنویسی جدیدی داشته باشیم و این در همه انقلابها، تحولات و تطورات بنیانی و اساسی بسیار عادی و مرسوم است و حتی راه گریزی از آن نیست. از این زاویه وقتی انقلاب اسلامی شکل میگیرد و به پیروزی میرسد، روایتی تازه از تاریخ پدید میآید و البته توجهات تازه و جدید به مسایل تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... که تا پیش از این به آنها اهمیتی داده نمیشد و یک دسته از وقایع و اشخاص بنابر پاردایم زمانه مدنظر قرار نمیگرفت اما با وقوع انقلاب اسلامی، گفتمان جدید و پارادایم جدید شکل گرفت و یکسلسله از وقایع و حوادث، پدیدهها، مفاهیم و اشخاص دیده شدند و در نتیجه تاریخشان نوشته میشود.
چه ویژگیهایی را برای تاریخنگاری انقلاب در نظر میگیرید؟
بعد از انقلاب، در چند زمینه خیلی خوب کار کردیم. ضمن اینکه میخواهم اشاره کنم که به لحاظ روشمندی بسیار ضعف داریم و ضعف عمده ما در تاریخنویسی، در واقع روشمند نبودن است، اما باید اذعان داشت که به چند حوزه خیلی خوب توجه کردیم. نخست تاریخ شفاهی است که در واقع به نوعی خصیصه تاریخ انقلاب اسلامی ایران شده است. در واقع پس از حدود یک دهه تاخیر، ضرورت توجه به تاریخ شفاهی و ثبت و انتشار خاطرات احساس شد. از اینرو با رشد روزافزون انتشار خاطرات انقلاب و مصاحبههایی که با شخصیتهای سیاسی انجام گرفت و در قالب خاطرات منتشر شدند، مواجه شدیم. بدینترتیب آثار بسیاری در حوزه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی تولید شد. دومین مشخصه، رشد انتشار کتابهای اسنادی است؛ پیش از انقلاب کتابهای اسنادی به صورت محدود چاپ میشد و شاید بتوانیم بگوییم بیشترین حجم انتشار اسناد در قالب مقاله و مطالبی بود که در نشریات تخصصی مثل آینده، راهنمای کتاب، بررسیهای تاریخی، خاطرات وحید و... به چاپ میرسید. اما بعد از انقلاب به ویژه با تاسیس موسساتی همچون مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد ریاست جمهوری، موسسه تاریخ معاصر ایران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) و مهمتر از همه مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات که اسناد ساواک را درباره شخصیتها و وقایع، حوادث و تشکلها منتشر میکنند و تا به امروز همچنان فعال هستند، حجم بسیاری از اسناد در دسترس عموم قرار گرفت. چاپ این همه کتابهای اسنادی، دست محققان و انقلابپژوهان را بسیار باز کرده و دادههای بسیار ارزشمندی را در دسترس آنها قرار داده است.
در واقع این دو ویژگی بسیار مهم تاریخنگاری انقلاب اسلامی است که خیلی به آنها توجه شده است. ویژگی سوم تاریخنگاری انقلاب این است که ما به تبعیت از جریانهای فکری و جریانهای تاریخنویسی جهانی تمایل پیدا کردیم تا نقش مردم و طبقات فرودست را در تاریخنویسی ایران دوره قاجار، پهلوی و انقلاب ببینیم. تا پیش از این سبک تاریخنویسی به گونهای بود که مردم جایی در تاریخنویسی نداشتند یا حداقل در ایران تا این حد گسترش پیدا نکرده بود. مردم چندان جایگاهی در تاریخنویسی نداشتند و همچون گذشته تاریخ یعنی تاریخ سیاسی ـ نظامی، احوال پادشاهان، امرا، وزرا، وکلا و دولتمردان سیاسی و جنگهایی که در کنار آنها شکل میگرفت. محور تاریخنویسی تاریخ سیاسی بود، اما در تاریخنویسی انقلاب، بنا بر ضرورت زمانه و نقش مردم در پیروزی انقلاب و در تحولات ایران معاصر جدید و تاثیر پذیرفتن از تاریخنویسی غربی، به نقش مردم توجه شد و در تاریخنویسیها هر چه قدر هم بگوییم ضعیف و غیرروشمند به مسائلی که مردم در آن نقش ویژه داشتند، توجه شد و پژوهشگران و مراکز اسنادی کتابهای متعددی در این زمینه منتشر کردند. برخی اوقات در کتابهای تاریخ شفاهی چاپ شده خاطرات افرادی را میبینیم که رجل سیاسی نیستند، اما به عنوان یک فرد حاضر در جامعه و شاهد تحولات و وقایع، به بیان خاطرات خود پرداختهاند و اطلاعات بسیار ارزشمندی از تاریخ اجتماعی مردم ایران و طبقات فرودست و اوضاع و احوال مردم عادی که در جریان وقایع سیاسی بودند، بیان کردهاند. خاطرات دکتر عباس منظرپور با عنوان «در کوچه و خیابان» و خاطرات دکتر محمدحسین پاپلی یزدی با عنوان «خاطرات شازده حمام» و کتابی با عنوان «خاطرات یک لات چاقوکش» از جمله این آثارند.
در صحبتهایتان اشاره کردید در کتابهای تاریخی انقلاب، به سمت روایت مردم حرکت شده است، اما به نظرم این روایت از مردم در تاریخ، در خارج از ایران بیشتر جدی گرفته شده و در تاریخ انقلاب چنین روایتهایی خیلی اندک است؟
نکتهای در این مورد وجود دارد و آن این است که مورخ یا پژوهشگر بر اساس دادهها پیش میرود. هر چه قدر دادهها بیشتر باشد، پژوهشگر و مورخ بهتر میتواند آنچه را که مدنظرش است، بیان کند. گسترش روزافزون مراکز و اَشکال انتشار دادهها اعم از نشریات در قالبهای مختلف روزنامه، بولتن و مجلات، کتابها و فضای سایبری از اینترنت گرفته که تقریبا بیست سال است در ایران انواع و اقسام سایتها به وجود آمده و اطلاعات زیادی به صورت خاطرات و مقالات متعدد در آنها منتشر شده است تا فضای مجازی امروزه که در گسترهای بسیار فراگیر حضور دارد و اطلاعات بسیاری در آن انتشار مییابد. به علاوه فضای رسانههای تصویری یا دقیقتر بگویم رسانههای دیداری و شنیداری، در واقع ناشر دادههای تصویری اعم از عکس و فیلم هستند و از طریق تلویزیون جمهوری اسلامی یا از طریق مستندهایی که پخش میشود یا فیلمها و تصاویری که در خارج از کشور انتشار مییابد؛ در کنار این موارد عکسهایی که از عکاسان معاصر ایران خاصه از روزهای انقلاب منتشر میشود. تمام این دادهها ما را به این مساله رهنمون میکند که اطلاعات بسیار ارزشمندی درباره مردم در حال انتشار است. در دوره قاجار اطلاعات ما بسیار محدود بود و امروز دسترسی به نشریات دوره قاجار حتی برای پژوهشگر دوره مشروطیت بسیار دشوار است. اگرچه تعدادی از آنها را احیا کردهاند، اما حجم بسیاری از آنها هنوز در کتابخانهها مانده است. چون پایاننامه فوقلیسانس من درباره دوره مشروطیت بود و با سختی بسیاری توانستم نشریات را ببینم و حتی گاهی دسترسی به نشریات را دشوار میکردند، بر این تنگناها وقوف کامل دارم.
هر چند اطلاعات زیادی در نشریات دوره قاجار وجود دارد، اما نسبت به امروز منابع مکتوب بسیار کمتر است و نشریات، کتابها و اسناد مکتوب و غیرمکتوب همچون امروزه، در آن زمان در دسترس نبوده است. برهمین اساس چنانچه بخواهیم برمبنای عکسهایی که از دوره مشروطه وجود دارد که میشود گفت تقریبا چیزی در اختیارمان نیست، نقش مردم را روایت کنیم، در مقایسه با زمانه جدید بسیار ناچیز است. امروزه برای روایت نقش مردم منابع متنوع و متکثر بسیار و جدیدی داریم که میتواند برای بیان تاریخ اجتماعی مردم بسیار مفید باشد. از آنطرف تاثیر پذیرفتن از تاریخنگاری غربی و ضرورت زمانه، باعث شده است تا منابع ما برای روایت نقش مردم در تاریخ معاصر تقویت شود؛ اصلاً ضرورت انتشار یک سلسله از دادهها تحت تاثیر همین شرایط صورت گرفت، زیرا تا پیش از این ما به نقش مردم توجه چندانی نداشتیم و انتشار مقالات، کتابها و حتی تصاویری که حاوی اطلاعاتی از مردم باشد، ضرورتی پیدا نمیکرد. اما امروزه کتابهای زیادی منتشر میشود که به قول شما حتی به تاریخ محلی که نقش مردم عادی جامعه را بیان میکند، میپردازد. پیش از این ضرورتی وجود نداشت و احساس نمیشد که نیاز است به مردم توجه شود و دادههای مربوط به آنها به چاپ برسد. همه این شرایط باعث شد در سالهای پس از انقلاب و به ویژه در دهههای اخیر به دلایل مختلف، دادههای بیشتری در اختیار داشته باشیم. بنابراین بیشتر و افزونتر میتوانیم تاریخ مردم را بنویسیم، اما متاسفانه یک ضعف عمده و اساسی داریم که همچنان پابرجاست و نتوانستیم در رفع آن کاری کنیم و آن روشمندی و شناخت دقیق سبکهای تاریخنویسی است که ما به شدت از آن رنج میبریم. برای همین نوشتههایی که بر اساس دادههای خوب تاریخی و به منظور بیان نقش مردم باشد، پدید نمیآید و کتابهایی که روایت مردم را خیلی خوب، دقیق، هدفمند و گویا روایت کرده باشند، به رشته تحریر درنمیآیند و اگر هم باشند شاید تعدادشان انگشتشمار باشد.
اشاره کردید که طی چهار دهه کتابهایی زیادی درباره تاریخ انقلاب چاپ شده است. بر اساس این دادههای انتشار یافته، تا چه اندازه ما به سمت تاریخ تحلیلی پیش رفتهایم؟
در تاریخ ما تحلیل زیاد است، اما سوال اینجاست که این تحلیلها تا چه اندازه دقیق، درست و راهگشاست؟ به تحلیلهای افراد غیر متخصص و عامی کاری ندارم و حتی تحلیلهای تاریخی متخصصان غیر رشته تاریخ مد نظرم نیست که البته بیشترشان بسیار سطحی و بیمایه هستند. اما تصور من بر این است که اغلب تحلیلگران تاریخ (افرادی که در دانشگاه تاریخ خواندهاند) تحلیلهای عمیقی از تاریخ ارائه نمیدهند، به چند دلیل؛ نخست اینکه ذهنشان برای اینکه بتوانند دادههای تاریخی را کنار هم زنجیر بکنند پرورش پیدا نکرده است تا با استفاده از دانش تاریخ و سایر دانشهای پیرامون علوم انسانی مانند علوم سیاسی، الهیات، اقتصاد، جامعهشناسی بتوانند دادهها را کنار هم قرار دهند و در مسال مختلف تحلیلی خوب، مرتب، منطقی و علمی ارائه کنند که کارساز باشد و در شرایط مختلف جواب مناسب بدهد. ما تحلیلهای زیادی را میبینیم که منتشر میشود، اما ضعف بنیادینی که بسیاری از این تحلیلها دارند، این است که صاحبان آنها به صورت آکادمیک و اساسی ذهنشان پرورش پیدا نکرده است و در این زمینه آموزش ندیدهاند، پس تحلیلها خیلی دقیق و علمی نیستند.
نکته دیگر اینکه اگرچه حرف تندی است اما من در برخی از استادان دانشگاههای تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس، الزهرا، خوارزمی و... دیدهام که سالهای سال است در دانشگاه، تاریخ تدریس میکنند اما وقتی حرف از انقلاب اسلامی به میان میآید همچنان حرفها و تحلیلهای کلی ارائه میدهند. ضمن اینکه وقتی تحلیل آنها را بررسی میکنیم تا دادههای جزئی را به اثبات برسانند و شاهد مثال بیاورند، ناتوان هستند و خیلی کلیگویی میکنند. انگار که گزارش یک خبر را میدهند. لذا رسیدن به یک تحلیل درست به طور یقین علاوه بر داشتن روشمندی، شناخت درست مسائل تاریخی و در واقع شناخت فلسفه تاریخ، تمرکز بسیار روی موضوع میخواهد و خواندن و مطالعه بسیار زیاد دادههای موضوع خاصی که درباره آن قرار است تحلیل ارائه کنیم. بسیاری از تحلیلها در واقع فارغ از دادههای درست و بر اساس دادههای نادرست ژورنالیستی بنیان پیدا کرده است و دادههای درستی که در منابع معتبر منتشر شده گاه مورد بیتوجهی قرار میگیرند و به مرور با تحلیلهای نادرست دچار خدشه میشوند و فرو میریزند. یکی از بحثهای عمده ما علت عدم تولید نظریه در حوزه تاریخ و عدم ارائه حرفی عمیق و جدید درباره انقلاب است که به دلیل همین دو مسالهای است که اشاره کردم؛ نخست نداشتن دانش کافی در حوزه تاریخ به معنای مدرن آن که لزوم داشتن شناخت در بسیاری از علوم انسانی را دربرمیگیرد و دیگری عدم مطالعه عمیق دادهها و اطلاعات مستند و معتبر تاریخ انقلاب اسلامی است. از این رو ما نتوانستهایم درباره تاریخ انقلاب اسلامی تحلیل و نظریهای بومی و علمی و معتبر و استوار بر دادههای اصیل داشته باشیم و اگر هم مطرح شده، بسیار حداقلی است. برای همین در اکثر مواقع ما در تحلیل انقلاب اسلامی و تولید نظریه برای آن، بدون تعارف متکی بر نظریههایی هستیم که اندیشمندان و مورخان خارج از ایران در دانشگاههای مختلف دنیا بیان کردهاند و ما آنها را در دانشگاههایمان تدریس میکنیم.
چرا آنچه برخی مولفان و تاریخنویسان خارج از ایران درباره تاریخ انقلاب اسلامی مینویسند از جذابیت بیشتری برخودار است، در حالی که از همین منابع داخلی ما بهره میگیرند. منابعی که تاریخنویسان ما دسترسی بیشتری به آن دارند برای مثال کتاب «پشت پرده کودتا» نوشته علی رهنما با تکیه بر اغلب منابع چاپ شده در ایران نوشته شده و مورد توجه بسیاری قرار گرفت؟
نخست اینکه آنها روشمند کار میکنند و بعد از اینکه شما کتاب را میخوانید به یک فهمی عمیق و حتی جدید از ماجرا میرسید که تا پیش از خواندن کتاب اینچنین فهمی نداشتید. وقتی کتاب را میخوانید فهمی تازه، نو و حتی اگر تازه نباشد عمیق، دقیق و متکی به اسناد معتبر به دست میآورید. یکی از دلایل این مهم، روشمند کار کردن آنهاست. در واقع بر اساس سبکهای تاریخنگاری جدید کتاب مینویسند. دوم این که مخاطب را میشناسند و به شدت بر موضوع مسلطند. به جوانب کار شناخت کامل دارند و برای رسیدن به نتیجه وقت بسیار زیاد و زحمت فراوان برای تالیف یک کار پژوهشی در حوزه تاریخ معاصر به خرج میدهند. حال بر عکس آن را بگویم که چرا ما نمیتوانیم چنین کاری را بکنیم؟ چون روشمند نیستیم. وقت کافی نمیگذاریم. به اطلاعات مستند و دادههای معتبر اصلی رجوع نمیکنیم و به شدت شتابزده و در بسیاری از موارد سیاستزدهایم و دوست داریم کاری را در حوزه تاریخ تالیف کنیم و نام و نانش را بخوریم. چندان در قید و بند کیفیت نیستیم. در صورتی که کتابهای چاپ شده در خارج از ایران هم روشمند است هم شیوه تاریخنگاری آنها به شدت جذاب. چون با سبکهای مختلف نوشته میشود. شاید یک وجهش هم این باشد که به یکسلسله دادهها دسترسی دارند که پژوهشگر ایرانی سراغشان نمیرود. در واقع به قول توینبی مورخ انگلیسی، باید هر تاریخ را از دو منظر مدنظر قرار داد؛ یکی فاتح یکی مغلوب. ما برپاکنندگان انقلاب اسلامی در داخل هستیم که پیروز شدیم و باید دادههای داخلی را به عنوان فاتح ارائه کنیم.
کسانی که در خارج از مرزها مینویسند، هم دادههای فاتحان را دارند هم دادههای گروهها و شخصیتهای مغلوب را. حالا چه رژیم پهلوی و شخصیتهای سلطنتطلب و کارگزاران حکومتی که در آن طرف مرز زندگی میکنند و در قالبهای مختلف مدارک و خاطراتی را به چاپ میرسانند یا مراکز اسنادی کشورهایی همچون انگلستان، آمریکا، فرانسه، آلمان و دیگر کشورهایی که در تاریخ دوران معاصر ما حضور داشتهاند و بخشی از تاریخ را از منظر خودشان روایت کردهاند. فکر میکنم یکی از دلایل اینکه برخی کتابهای آنطرف خوشخوان و دقیق درمیآید به دلیل دسترسی به دادههایی است که پژوهشگر ایرانی یا به آن دسترسی ندارند یا معمولا دسترسی به آنها دشوار است و اگر هم راحت باشد، توان استفاده به لحاظ زبانی ندارند؛ یا اینکه کمتر اهمیتش را درک میکنند و سراغش نمیروند. از این لحاظ میبینید برخی کتابهای چاپ شده در خارج از ایران هم متکی به اسناد داخلی است هم اسناد آن طرف. ضمن اینکه من به شدت معتقدم قلم، شیوه تاریخنویسی و روشمند بودن کار در این زمینه بسیار موثر است.
همین نوع نگاهشان به تاریخنویسی جدید باعث شده بسیاری از مواقع موضوعاتی مدنظر تاریخنویسان خارج از مرزها قرار بگیرد که انسان ایرانی توجهش به آن جلب نشده است یا تصور نمیکرد این موضوع هم میتواند جزء موضوعاتی باشد که باید در تاریخ معاصر به آن توجه بشود و درباره آن میتوان کتاب نوشت. بنابراین وقتی یک نفر از آن طرف کتابی مینویسد و به فارسی ترجمه میشود خواننده ایرانی به دلائل مختلف با ولع سراغش میرود و از خواندن آن لذت میبرد. موضوع برایش جذاب و جدید است و نوع تالیف کتاب روشمند و دادههای آن در بیشتر مواقع معتبر است و در کل با یک جذابیت خاصی تحلیل میشود و به خواننده انتقال مییابد. اگرچه به نظرم هر نوشته تاریخی از سوی هر نویسندهای باید مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار بگیرد و اعتماد صد در صد به هر نوشتهای غلط است اما در کل متاسفانه یا خوشبختانه نویسندگان خارج از مرزها که کار دانشگاهی انجام میدهند بسیار با دقت و بر اساس دادهها، اطلاعات معتبر و مستند و یک روشمندی عالی آنچه را که میخواهند از تاریخ معاصر روایت میکنند و به خوانندگان انتقال میدهند. چه ما بپسندیم و چه نپسندیم.
نظر شما