همگام با تاریخنگاران انقلاب اسلامی/ شماره یازدهم؛ عباس سلیمی نمین
آثار منتشر شده درباره انقلاب اسلامی باید با عظمت آن سنخیت داشته باشد/ تاثیرگذاری جایزه کتاب تاریخ انقلاب به تداوم آن است
عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران میگوید: به نظرم یک رخداد باید سنخیتی با خود آن رخداد داشته باشد. روایتگری علیالقاعده هم تاریخ شفاهی را در بردارد هم تاریخنگاری مستندسازی را. متاسفانه در بخشهای مختلف ما هیچ سنخیتی بین یک تحول بزرگ مثل انقلاب اسلامی و آنچه منتشر شده ندارد و این تنها منحصر به جامعه ایران نیست.
با توجه اینکه شما سالهای زیادی است در زمینه نقد و بررسی تاریخ معاصر فعالیت جدی دارید، به نظرتان تاریخنگاری انقلاب چه ویژگیهایی دارد؟
به نظرم یک رخداد باید سنخیتی با خود آن رخداد داشته باشد. روایتگری علیالقاعده هم تاریخ شفاهی را در بردارد هم تاریخنگاری مستندسازی را. متاسفانه در بخشهای مختلف ما هیچ سنخیتی بین یک تحول بزرگ مثل انقلاب اسلامی و آنچه منتشر شده ندارد و این تنها منحصر به جامعه ایران نیست بلکه در جامعه بشری با نوع تنظیم و ارائه آن یک نوع عدم همخوانی و ناهمگونی جدی را مشاهده میکنید. بنابراین به هیچ وجه در انعکاس تاریخنگاری انقلاب اسلامی کار شایستهای عرضه نشده است. در سالهای اولیه انقلاب این کوتاهی به نوعی قابل فهم بود نه قابل پذیرش. چون در انقلاب 90 درصد جامعه حضور داشتند پس تدوین تاریخ آن چندان ضروری به نظر نمیرسید. به عبارتی در یک رخداد عدهای حضور ندارند، لذا میخواهند از چند و چون آن مطلع بشوند. بنابراین روایتگری آن دارای کشش است، اما درباره پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، 58 و 59 در رخداد بزرگی که در ایران شاهد بودیم همه ملت ایران در صحنه بودند و درصد اندکی از مردم در آن حضور نداشتند. مگر در آن زمان جمعیت تهران چه قدر بود که 4 میلیون در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا شرکت کردند؟ خب این تلقی ایجاد میشود وقتی همه هستند چه کسی میخواهد برای دیگران روایتگری کند؟ همه که در جریان هستند، روایتگری برای افرادی انجام میشود که در جریان موضوع نیستند، یعنی نبودند، لذا روایتگری معنا پیدا میکند. برای همین اوائل انقلاب این مفهوم بود که همه در جریان مسائل انقلاب نوع راهپیماییها، مواجه ملت با استبداد و استعمار، چرایی وقوع یک حرکت سراسری هستند و برای همه قابل لمس بود. چون در آن حضور داشتند. مثل ماهی که در درون آب هست و کسی دیگر برایش آب را روایتگری نمیکند. اما پس از آنکه سالها گذشت و از آن رخداد عظیم فاصله گرفتیم متوجه شدیم برای کسانی که این رخداد را درک نکردند یا سنشان بسیار اندک بوده است، باید این رخداد تاریخنویسی شود تا شرح آن را در آثار بخوانند. هر چند سالها پس از پیروزی انقلاب به تدریج مطالعه کم شد و آثار برجستهای در این زمینه مثل رمان برجستهای که درباره نهضت سراسری ملت ایران باشد، نوشته نشد. در این میان رضا براهنی رمانی به نام «رازهای سرزمین من» نوشت که به نوعی دیدگاههای خودش را دنبال میکرد. همچنین آثار تصویری قوی هم نداریم که از این طریق عظمت این رخدادی که مردم در ایران آفریدند به نسلهای بعدی منعکس شود. بنابراین من در یک جمله میتوانم بگویم که ما کارنامه قابل قبولی حتی برای فراهم کردن زمینههای تاریخنگاری انقلاب اسلامی نداریم.
درباره همین موضوع تولید دادهها برای شروع تاریخنگاری انقلاب اسلامی با چند نفر از پژوهشگران و استادان دانشگاه صحبت کردیم آنها گفتند ما دادههای بسیار زیاد و خوبی برای نوشتن تاریخنگاری انقلاب اسلامی داریم. استنباط من از حرف شما این است که کیفیت دادههای تولید شده از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، حوزه هنری و مرکز بررسیهای تاریخی و ... آنچنان که باید مورد تاییدتان نیست ؟
من به کسانی که در این زمینه کار میکنند، جسارت نمیکنم. منظورم سنخیت این آثار تولید شده است. شاید زمانی درباره رخدادی معدود آثاری به نگارش درآمده و خاطراتی هم گردآوری شده باشد، اما هر چه ما به انقلاب اسلامی نزدیک میشویم، آثار منتشر شده نشان میدهد رخدادی است که قابل درک نیست و وقتی آن را مطرح میکنید به نظر میرسد شبیه مزاح است که مردم با دست خالی قدرتی مثل آمریکا را با آن هیمنه، دم و دستگاه، پلیس مخفی و مشاورهای که از اسرائیل گرفته بود، توانستند زمینگیر کنند. آیا جوان امروز میتواند عمق موضوع را بفهمد؟ کسی که در جریان سیر حرکت مردم نبوده و در جریان روند تحولات ایران قرار نگرفته است، واقعا این مطلب را میتواند هضم کند؟ این مطلب عظمت بسیاری دارد. من جسارتا میگویم آثار منتشر شده درباره انقلاب اسلامی با عظمت آن سنخیت ندارد. البته نقدهایی بر اسناد و آثاری که تولید شده، وجود دارد؛ برای مثال تاریخ شفاهی یک سند تولیدی است، در این میان برخی از سیاسیون در قالب تاریخ شفاهی صحبت کردند که به صورت کتاب به چاپ رسیده است که من به این آثار نقد دارم. اگرچه برای تولید و چاپ چنین آثاری زحمت کشیدند، اما این آثار با آن عظمت سازگاری ندارد. حتی برخی آثار تولید شده مسائل و مشکلاتی را ایجاد میکند برای مثال عبدالله جاسبی سه جلد کتاب تبلیغاتی برای خودش نوشته و مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را چاپ کرده که سراسر دروغ است. به این شکل که از یک گروه بینام حرف میزند؛ گروهی که اگر بخواهید دربارهاش تحقیق کنید و درستی روایت و رویدادهای آن را بسنجید، کسی وجود ندارد که روایت را تائید کند! این در حالی است که جاسبی مدعی است هیچ کدام از افراد آن گروه زنده نیستند که بخواهید از آنها تحقیق کنید!
این که برخی از افراد زنده نیستند تا درباره روایتهای آنها راستیآزمایی شود، کل یک روایت را زیر سوال میبرد؟ در این میان اسناد و نوع روایت نمیتواند مورد بررسی قرار بگیرد؟
بگذارید روشنتر بگویم مرکز اسناد انقلاب اسلامی قبل از انتشار روایت عبدالله جاسبی باید درباره آن تحقیق میکرد، بعد آن را به صورت یک مجموعه به چاپ میرساند. چرا باید مرکز اسناد انقلاب اسلامی جریان دروغی را درباره یک گروه بسیار پرمساله مثل حزب زحمتکشان چاپ و برای آنها امتیاز تولید کند؟! این حزب یک تهدید برای انقلاب اسلامی بوده است. خوب، آقای جاسبی با این تشکیلات کار کرده حالا از این حزب بیرون آمده و برای خودش سابقه مبارزات سیاسی درست کرده است؛ یعنی تطهیر جریان بقایی و حزب زحمتکشان است! حالا شما میگویید مرکز اسناد انقلاب اسلامی آثار زیادی تولید کرده که زمینه مناسبی برای نوشتن تاریخنگاری انقلاب اسلامی است. در حالی که مجموعه سه جلدی روایت جاسبی در آینده خودش یک مساله است! وقتی در آینده بخواهند تاریخ انقلاب اسلامی را بنویسند با مراجعه به چنین منابعی روایت آنها مخدوش میشود. روایتی از مظفر بقایی که توانست نهضت ملی شدن نفت را با بحران روبهرو کند، اما در جریان انقلاب اسلامی موفق نشد مانع درست کند و آن وقت کتابی در موسسات انقلاب اسلامی منتشر شده که جریان مظفر بقایی را تطهیر میکند! به نظرم چنین روایتهایی در آینده نه تنها با هم جور درنمیآید بلکه تعارضاتی را ایجاد میکند و چالشهایی را به وجود میآورد. چنین موضوعی خیلی محل تامل و تاسف است. هر چند من در مقام نقد، منکر نمیشوم که همکاران ما در مراکز تولید دادههای تاریخ انقلاب زحمات زیادی میکشند، اما این را برای نمونه مطرح کردم تا حدی متوجه عمق مساله بشوید. بنابراین باز هم میگویم عظمت انقلاب اسلامی آنچنان زیاد است که انتقال این پدیده به دیگران حتی در شرایط عادی کار بسیار دشواری است. هر چند شرایط ما شرایط عادی نیست؛ در ایران تحولی صورت گرفته که میتواند منشا آگاهیبخشی در کشورهای مختلف و در نسلهای بعدی باشد اگرچه در میان یکسری ضدیتهایی وجود دارد که در تلاش است این تحول مخدوش و به نسلهای بعد منتقل نشود. به عبارتی یک اراده و سرمایهای در این قضیه وجود دارد که ما باید این اراده و سرمایه را حتما ببینیم؛ چون تداوم نهضت امام خمینی(ره) در افکار و اندیشهها هزینه زیادی برای آمریکاییها دارد؛ آمریکاییها از این میترسند که سایر ملتها پیام انقلاب اسلامی را دریافت کنند و از راهی که ملت ایران رفتند، پیروی کنند. طبیعی است که برایشان هزینه دارد و در این وادی آنها تمایل دارند هر چه سریعتر وقایع انقلاب تحریف شود تا تاثیراتی که روایتگری از یک رخداد میتواند در جوانها و نسلهای بعدی ما داشته باشد به حداقل ممکن برسانند. من وقتی این مجموعه آثار چاپ شده را نگاه میکنم به این صورت درمییابم که تاریخنگاری ما به هیچ وجه من الوجوه سنخیتی با عظمت انقلاب اسلامی ندارد.
به نظرتان نقد آثار چاپ شده مانند کارهایی که در دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نوشته و منتشر میشد، چه قدر میتوانست مانع از تحریف تاریخ انقلاب شود؟
نقد تا حد زیادی میتواند مانع از چاپ کتابهای بدون منبع شود، به عبارتی اگر فعالیتهای ما در حوزه نقد ادامه داشت و کتاب عبدالله جاسبی را نقد میکردیم، طبیعی بود که به هیچ وجه من الوجوه این کتاب اعتبار پیدا نمیکرد و به زبالهدان تاریخ میپیوست. اما امروز نقد تاریخنگاری انقلاب وجود ندارد و به همین دلیل اطلاعات درستی درباره کتابهای چاپ شده و صحت منابع و مطالب آنها در دسترس نیست. به عبارتی با کمرنگ شدن نقد در زمینه تاریخنگاری برخی کتابهایی که به اصطلاح مستند شده در آینده مساله ایجاد خواهد کرد. ما کتاب «جریانشناسی فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی ایران» نوشته جمعی از نویسندگان زیرنظر مصطفی میرسلیم را نقد کردیم که مطالب آن سراسر خلاف واقعه نوشته شده بود. وقتی نقد این کتاب منتشر شد، به حاشیه رفت و دیگر هیچ کس از آن پشتیبانی نکرد. بنابراین رویکرد نقد نشان میدهد تا چه اندازه در جلوگیری از تحریف موثر است به شرطی که نقد وجود داشته باشد و در آن سرمایهگذاری بشود. دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران تا اندازهای نقد آثار منتشر شده در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی را انجام داد، اما به دلیل ضدیتهایی که برخی دولتها از جمله دولت محمود احمدینژاد به ما نشان دادند دیگر نتوانستیم آن بولتن را در بیاوریم، چون تا پیش از آن مراکز مختلف فرهنگی مشترک آن بودند و هزینه نگارش نقدها و چاپ آن درمیآمد، اما به دلیل چند نقد تاریخی در زمان دولت احمدینژاد به رویکرد رحیم مشایی درباره تاریخ باستان همه قراردادها را فسخ کردند؛ یعنی درصدد برآمدند که ما لطمه بخوریم و خوردیم. وقتی این کار را انجام دادند، شما اشاره کردید به مثمرثمر بودن نقدهای ما در زمینه تاریخنگاری در حالی که دیگران اشاره نمیکنند و اصلا نمیگویند برای چه این کار متوقف شد؟!
نقد کتاب برای پویایی تاریخنگاری انقلاب اسلامی نیاز است به ویژه در این شرایط که نقد بسیار کمرنگ شده است. حالا شاید در برخی نقدهای شما هم جای بحث و حرف بود، اما همین تلاش برای نقد خودش حرکت خوبی بود.
متاسفانه از نقدها پشتیبانی نکردند تا اشرافی در زمینه تولید دادههای تاریخ انقلاب اسلامی اشرافی حاصل شود. چون نقد اطلاع و آگاهی به وجود میآورد و شما به عنوان خبرنگار میخوانید و از آنچه درباره تاریخ انقلاب منتشر شده است، آگاه میشوید و فلان مسئول فرهنگی هم میخواند و متوجه میشود فلان کتابی که در زمینه تاریخ انقلاب به چاپ رسیده است در چه سطحی است؟ آیا اهداف سیاسی در آن هست یا نه؟ آیا در این میان جریانی خودش را تطهیر میکند یا نه؟ اینها مواردی است که در نقد کاملا روشن میشود، هر چند نقد آثاری که در زمینه تاریخنگاری انقلاب اسلامی منتشر میشد، برای ما کار بسیار دشواری بود؛ چون یک محقق باید دو ماه وقت میگذاشت تا یک کتاب حجیم را نخست خلاصهبردای کند بعد به نقد آن بپردازد. حالا با توقف آن نقدها کسی احساس خلا نمیکند و ابراز تاسفی هم در کار نیست که چرا نقد جدی کتابهای تاریخی ادامه پیدا نکرد؟ در حالی که خود من درباره کتابهای تاریخی قوی که در خارج از کشور بر ضد انقلاب اسلامی چاپ میشد، نقد مینوشتم. طبیعی است که برای نوشتن چنین نقدی باید بتوانم وقت کافی بگذارم؛ کتاب را بخوانم و خلاصهبردای کنم بعد به نقد آن بپردازم. این کار سنگین بود، چون هم بخش خلاصهبردای کتابها یک کار حرفهای است هم نقد آن. در بخش خلاصهبرداری که مهم بود؛ چون در واقع سرویسی به اهل فرهنگ میدادیم که فرصت پیدا نمیکردند کتابها را بخوانند. اکنون یکی از مشکلات جامعه ما این است که اهل فرهنگ سطح مطالعهشان بسیار پایین است. بنابراین سرویسی که در بخش نقد کتاب ارائه میدادیم کتاب دو جلدی یا سه جلدی را ابتدا خلاصه بعد نقد میکردیم.
کسانی که به حوزه تاریخ علاقهمند بودند هم خلاصه ارائه شده هم نقد آن را میخواندند. طبیعی است که به موضوع اشراف پیدا میکردند. اشاره کردم در نقد کتاب مصطفی میرسلیم که تحریف بسیاری درباره تاریخ پس از انقلاب در آن روی داده بود، خیلیها را برافروخته کرد که چرا این همه تحریف؟ در واقع در آن نقد تنها به موضوع تحریف تاریخ پرداختیم و حرف از دیدگاه در میان نبود. مصطفی میرسلیم در کتابش اسنادی را هم ارائه داده بود که وقتی سند را نگاه میکردیم متوجه میشدید که سند درست نقطه مقابل موضوعی است که به آن اشاره کرده است! علت اینکه امروز نسبت به نقد آثار تاریخنگاری منفعل شدیم به همان دلیلی است که اشاره کردم ما متناسب با عظمت انقلاب اسلامی در زمینه تاریخنگاری آن حرکت نمیکنیم. یکی از تاسفبارترین مسائل دیگر کاهش حجم اسناد تاریخی در ایران است، یعنی اسنادی که مورد دستبرد قرار میگیرد. ما همچنان در درون کشور کسانی را داریم که سمپات غرب هستند. خوب بحث از یکسری اسناد است که وقتی انقلاب پیروز شد برخی افراد با خودشان از ایران بردند و یکسری دیگر از اسناد نیز توسط دوستانشان که در ایران باقی مانده بودند، آهسته آهسته خارج یا نابود شدند! من با کمال تاسف میگویم به دلیل بیتوجهی ما به اسناد به عنوان سرمایه ملی در خیلی از جاها از بین رفت! من یک سوال از شما دارم اکنون در موسسه آمریکاییها در مسائل فرهنگی (موسسه فرانکلین) چه اسنادی به جای مانده است؟
تا جایی که من چند ماه پیش در آنجا دیدم برخی اسناد گذشته هنوز در موسسه انتشارات علمی و فرهنگی وجود دارد و در حال حاضر به شکل یک موزه درآمده و اسناد قابل رویت است هر چند اطلاع ندارم که همه اسناد موجود است یا خیر؟
خیر، بیشتر اسناد این موسسه از بین رفت. به عبارت درستتر اسناد را بردند! در حالی که فرانکلین منشا تصمیمسازی فرهنگی در ایران بود. بروید و ببینید که کدام نویسندهها با فرانکلین کار میکردند و چگونگی بستن قراردادها را ببینید. در واقع به آن شکل اسنادی در موسسه وجود ندارد که نشان بدهد هدایتگری فرهنگی توسط فرانکلین به چه شکل صورت میگرفت؟ در حالی که فرانکلین این کار را میکرد از تولید کتابهای مدرسه گرفته در آن دخیل بود تا ترجمه و تالیف و جهتگیریهایی که به همه میداد. فرانکلین سازمانی بود که علیالقاعده افرادی در آن مجموعه کار میکردند و در هدایت فرهنگی کشور تاثیر داشتند، اما اکنون از آن اسناد خبری نیست! فقط برخی اسناد پیش پا افتاده بر جای مانده که اینها اصلا نمیتواند نسل جدید را با آن دوران آشنا کند، وقتی نسل جدید بفهمد که کتاب دبستان دوره پهلوی هم توسط آمریکاییها نوشته میشد، احساس حقارت میکند. اگر اسناد فرانکلین به صورت کامل منتشر میشد امروز نیاز نداشتید عظمت انقلاب اسلامی را به نحو پیچیدهای نشان دهید که چگونه ملت ایران را از کجا به کجا منتقل کرد. امروز باید بگویید که ما دیروز عرضه نداشتیم با تمدنی به قدمت 8 هزار سال در دوره پهلوی کتاب دبستان را بنویسیم و یک موسسه آمریکایی برایمان مینوشت!
وقتی موسسه فرانکلین که بعدها به موسسه انتشارات علمی و فرهنگی تغییر نام داد و روسای تعیین شده برای آن از سوی دولتها در جمهوری اسلامی بود، چگونه توانستند اسناد را از کشور خارج کنند؟
من به همین رویکرد انتقاد دارم. ضمن اینکه اسناد تنها از فرانکلین خارج نشده بلکه از قوه قضائیه و سایر جاهای مختلف اسناد خارج شده است. وقتی اسناد را در کیسه و گونی میکنند، در انبار را باز کردن و اسناد را خارج کردن کار دشواری به نظر نمیرسد. اگر 10 کیسه از اسناد خارج شود، کسی متوجه نبود آنها میشود؟! چندین سال اسناد در کشور ما به این شیوه نگهداری میشد، خوب معلوم است که کسانی در این میان وجود داشتند که بعضی از اسناد را محو کنند. امروز توجه کنید به افرادی که در شبکه «اینترنشنال» حضور دارند با سرمایهگذاری کلان علیه انقلاب اسلامی کار میکنند در تلاشند واقعیت را تغییر دهند، این افراد قبلا در ایران حضور داشتند در واقع بسیاری از کسانی که اینترنشنال را اداره میکنند، 10 سال پیش کجا بودند؟ ایا در مصادر فرهنگی دولتی حضور داشتند یا نه؟ فلان شخص معاون فرهنگی وزارت ارشاد نبود؟ دیگری مسئول فلان جا نبود؟! آنها نمیتوانستند بحث تطهیر غرب را در ایران دنبال کنند؟ لذا تکرار میکنم اگر امروز جوان ما بفهمد کتاب دبستانی او توسط بیگانه تدوین میشد، نگاه دیگری به انقلاب اسلامی خواهد داشت. وقتی این اسناد نابود شود، نگاه دیگری خواهد داشت. آن هم نه اینکه کتاب درست حسابی بنویسند بلکه کتابهایشان پر بود از غلط. مرحوم جلال آلاحمد در کتاب از «چاله به چاه» مینویسد: «ای کاش آمریکاییها میآمدند کتابی مینوشتند که کتاب درستی بود» اغلب کتابهای آنها مغلوط و در یک جمله چهار غلط دارد! من در نقد کتاب «در جستوجوی صبح» عبدالرحیم جعفری که از سیاستهای چاپ و نشر پهلوی و فرانکلین دفاع میکرد، نوشتم ای کاش این تحقیر دستاوردی هم برای ما میداشت. او به عنوان کسی که پیاده کردن سیاستگذاری فرانکلین را عهدهدار بود از آن دفاع میکرد. من در جوابش نوشتم شما که اینقدر تحقیر میکنید که ما نمیتوانستیم خودمان کتاب دبستانی را در بیاوریم غلطهای کتابی که آمریکاییها برایمان تهیه کردند، به چشمتان دیدید؟ بنابراین میخواهم بر این قضیه تاکید کنم متاسفانه آنچه امروز ما با آن مواجه هستیم خیلی نمیتواند انعکاس دهنده انقلابی باشد که ملت ایران آن را به پیروزی رساند.
به عنوان پرسش پایانی تصور میکنید جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی تاثیری در افزایش کیفیت تاریخنگاری انقلاب اسلامی دارد؟
به طور قطع بیتاثیر نیست. اگر چیزی در بر نداشته باشد حداقل یک پژوهشگر و تاریخنگار را به لحاظ مالی پشتیبانی میکند. هر چند به نظرم قطعا تاثیر دارد و بیتاثیر نیست اما یکی از اقداماتی از مجموعه اقداماتی است که برای تقویت تاریخنگاری انقلاب اسلامی باید صورت بگیرد، به شرطی که تداوم پیدا کند اگرچه باید اقدامات متعددی در زمینه تاریخنگاری انقلاب اسلامی باید صورت بگیرد تا ما بتوانیم آنچه را در ارتباط با انقلاب اسلامی وظیفه مان هست در انتقال مفاهیم والای انقلاب اسلامی به جوانانی که اصلا انقلاب را درک نکردند و اصلا شناختی از آن ندارند با چاپ کتابهای قوی و مستند بتوانند ارتباط درست و منطقی با انقلاب اسلامی بگیرند.
نظر شما