یکی از سخنهای جدید کتاب که مولف از اثبات آن ناتوان است، این است که مادر امام رضا علیهالسلام و مادر امام کاظم علیهالسلام کنیز و ام ولد نبودهاند (ص 124 – 141، 183 – 191) در حالی که هر دو مطلب از مسلمات تاریخی است؛ چنان که برای نمونه در کتاب الارشاد شیخ مفید آمدهاست. کنیز بودن منافاتی با مسلمان بودن ندارد؛ زیرا زن مسلمان را نمیتوان به کنیزی گرفت، اما اگر بعد از کنیز شدن، اسلام بیاورد در اختیار مولایش باقی میماند. البته دلیلی که نویسنده در اثبات مسلمان بودن حمیده مادر امام کاظم علیهالسلام آورده، قابل قبول نیست؛ زیرا نوشته که «دیده نشده و گفته نمیشود که امام باقر و امام صادق علیهالسلام به حمیده گفته باشند که شهادتین بر زبان بیاور»! مسلماً خیلی چیزهای دیگر هم در منابع تاریخ و سیره دیده نشده و گفته نشده و نمیتوان این گونه استدلال کرد که چون در منابع این نیامده پس خلافش صادق است؛ چون اولاً چه نیازی بوده چنین چیزی را بنویسند و ثانیاً کلاً اطلاعات ما درباره مادران برخی از ائمه علیهالسلام اندک است. همین استدلال سست درباره مادر امام رضا علیهالسلام نیز ذکر شدهاست (ص 136).
تعریف مولف از مفهوم کنیز از نظر شرعی نیز ناقص و غلط و خلاف فقه و سنت رایج در جهان اسلام است. بر خلاف نظر مولف که کنیز را منحصر در جنگ میداند، کنیزان از دو راه به جامعه اسلامی وارد میشدند: برخی، خود یا خاندانشان در میدان جنگ شرکت کرده و اسیر میشدند و بعضی دیگر زنانی بودند که قبلاً در جامعه غیر اسلامی اسیر شده و بردهفروشها آنها را به جامعه اسلامی آورده و میفروختند. عجیبتر اینکه مولف مینویسد باید این جنگ مشروع باشد (ص 124). اگر این را بپذیریم باید بگوییم فتوحات خلفای بنی امیه و بنی عباس مشروع و مورد تایید ائمه علیهالسلام بودهاست و همه کنیزهایی که مادران ائمه علیهالسلام هستند از این فتوحات مشروع به دست آمدهاند!!!
آنچه مولف درباره اصطلاحاتی چون مولده، ام ولد و جاریه و امة و عدم دلالت آنها بر کنیز بودن مادر امام رضا علیهالسلام نوشته (ص 125 – 127، 132 – 138) اگر بعضاً مصداق تحریف معنوی نباشد، حتماً مصداق تقلای بیثمر و تحمیل بیدلیل نظر بر مخاطب است. اگر مولف محترم به کتاب نامهای اسلامی نوشته آنه ماری شیمل مراجعه میکرد و با فرهنگ نامگذاری در بین عرب آشنایی بهتری پیدا میکرد، برایش مشخص میشد که نامهای گلها و دیگر عناصر طبیعت، اسامی کنیزان است و نه اسامی زنان حُر؛ و کنیزان ملزم به استفاده از این اسامی مانند خیزران و نجمه بودهاند و همین مطلب از شواهد محکم کنیز بودن مادران امامان هفتم و هشتم علیهالسلام است؛ چنان که مادر امام زمان علیهالسلام هم که کنیز بودهاند، چند اسم اینچنینی دارند که از میان اسامی ایشان، نرجس شهرت دارد.
مولف اصرار دارد که مادر امامان هفتم و هشتم علیهالسلام اندلسی بودهاند و شگفت آنکه مینویسد برخی به حمیده اندلسیه ظلم کردهاند و او را بربریه دانستهاند (ص 190)؛ در حالی که از عباراتی که خود مولف از منابع درباره مادر امام کاظم علیهالسلام نقل کرده (ص 184)، استفاده میشود که ایشان از نژاد بربر اما ساکن اندلس بودهاست. مولف چنان از تعبیر ظلم استفاده کرده که گویی انتساب به نژاد بربر مایه ننگ و اندلسی بودن مایه افتخار است!
شواهدی هم که درباره اندلسی بودن مادر امام رضا علیهالسلام آورده شده، لزوماً دلالت بر این امر ندارند؛ مثلاً اینکه به ایشان شقراء گفته شده (ص 84 – 85) لزوماً به معنای زن سرخ و سپید نیست؛ بلکه بر خلاف نظر مولف (ص 317 – 318) به معنای سرخمو نیز هست. توصیف آن بانو به لفظ صقر به معنای تابان و درخشان (ص 85 – 86) نیز میتواند به جهت معنوی باشد و اینکه ایشان مادر امام علیهالسلام بودهاست و نه به جهت چهره. مرسیه را هم مولف با ضمه خوانده و نسبت به مُرسیه اندلس دانسته، اما شاید تصحیف مِریسیة بوده که نسبت است به مِریس در نوبه یا به احتمال ضعیفتر مَریسیه بوده که نسبت است به مَریس در مصر. شاهد بر احتمال تصحیف این است که در برخی منابع مادر امام رضا علیهالسلام نوبی یعنی اهل نوبه دانسته شدهاست که کاملاً با نسبت مِریسیة سازگار است و امکان جمع بین نوبی بودن و اهل مریس مصر بودن نیز وجود دارد و لزوماً نمیتوان گفت مادر امام رضا علیهالسلام چون با مادر امام جواد علیهالسلام و مادر ابراهیم اصغر بن موسی کاظم علیهالسلام اشتباه گرفته شده (ص 274 – 276)، نوبی خوانده شدهاست؛ چون احتمال دارد هر سه بانو اهل نوبه بوده باشند. جالب آنکه در روایت کنیزفروش اهل مغرب از مادر امام رضا علیهالسلام تعبیر به «جاریه مریضه» شده، اما مولف میگوید این لفظ را بردهفروش گفته، اما در اثبات نظر خودش چنان به محتوای روایت این بردهفروش استناد میکند که گویی او از ثقات جلیل القدر بلکه از اوثق الناس بودهاست! اگر این تعبیر را از بردهفروش نمیتوان پذیرفت در صحت ادعایش که کنیز را از اقصی المغرب خریده هم میتوان تردید کرد؛ زیرا اگر کنیزی نوبی باشد، خرید او از دورترین نقاط مغرب وجهی ندارد!
علیرغم اینکه مولف کوشیده به تمام دیدگاههای مخالف پاسخ دهد، اما در کل جا داشت که مولف به شواهد خلاف بیشتر از اینها توجه کند و به آنها پاسخی متقن دهد. از شواهد نوبی بودن مادر امام رضا علیهالسلام این است که در برخی منابع مانند شعر ابن معتز، المجدی فی انساب الطالبیین و دلائل الامامة تصریح شده که رنگ پوست امام رضا علیهالسلام تیره یا گندمگون بودهاست. البته مولف نوشته که در منابع معتبر شیعه نیامده که رنگ چهره امام رضا علیهالسلام سیاه و تیره بودهاست (ص 316) که در پاسخ عرض میشود که اولاً المجدی فی انساب الطالبیین از معتبرترین کتب در علم انساب است؛ ثانیاً غیر شیعه هم میتواند رنگ پوست یا چهره را وصف کند؛ ثالثاً خود مولف هم لزوماً از منابع و روایات معتبر استفاده نکردهاست!
در کار مولف علاوه بر اشکالات اساسی، اشکالاتی دیگر هم دیده میشود؛ مثلاً دو کتاب حدود العالم و احسن التقاسیم را از آثار قرن سوم هجری برشمردهاست (ص 269) در حالی که از آثار قرن چهارم هجری هستند؛ خصوصاً احسن التقاسیم که مشخص است در سال 375 نوشته شده و ظاهراً مولف بعداً مطالبی به آن افزودهاست. نکته دیگر اینکه مولف اطلاعی از دیدگاههای جدید درباره چگونگی فتح اندلس مانند دیدگاه ایگناسیو اولاگوئه در کتاب انقلابی اسلامی در غرب، نداشتهاست. از نظر اولاگوئه و بر اساس منابع اسپانیایی، ورود اسلام به اندلس بر اساس بروز یک تحول خودخواسته مردم آنجا در گروش به اسلام بوده و نه حاصل فتوحات امویان.
به نظر میرسد کتاب به رغم زحمات مولف محترم آن، نیازمند بازنگری و اصلاح است تا بتواند تبدیل به منبعی قابل اعتماد شود.
نظرات