دبیر دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی در گفتوگو با ایبنا:
شاعران ولایی از غلوهای شرکآلود درباره مولا علی (ع) بپرهیزند/ پس از پیروزی انقلاب شعر ولایی به بالندگی و رشد تاریخی خود بازگشت
محمدعلی مجاهدی، پدر شعر آیینی و دبیر دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشورمان تاکید دارد که شاعران ولایی باید در بیان فضایل مولا علی (ع) توجه کنند که با غلوهای بالاتر از اغراق ایشان را که عبدی صالح و واقعی بودهاند تا مقام الوهیت بالا نبرند.
مجاهدی توضیح داد: علی (ع) خود را هیچ گاه بالاتر از دیگران ندانستند و حتی فرموردند هرکس کلمهای به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است و نمازهای شب و مناجاتهای ایشان همه نشاندهنده اخلاص و بندگی خالص ایشان در برابر ذات خداوندی بوده و افتخار میکردهاند که بنده مخلص خداوند هستند.
وی اظهار امیدواری کرد که شعر ولایی از آفتهایی چون غلوهای شرکآمیز دور شود و افزود: برای تحقق این امر باید صاحبنظران به آسیبشناسی شعر ولایی و تبیین مولفههای الزامی این گونه ادبی بپردازند.
مجاهدی همچنین گفت: فارغ از برخی شاعرانی که به دلیل دانش اندک به غلوهای ناروا میپردازند، آثار معاصر بسیاری را شاهدیم که گلواژههای زندگی حقیقی مولا (ع) را در نهایت هنرمندی به تصویر میکشند و با بیان زیبا و دور از غلوهای شرکآمیز در اختیار شیعیان قرار میدهند.
وی با بیان اینکه در دوران پهلوی جز در موارد اندکی از جمله شعر مشهور «علی ای همای رحمت شهریار» با التفات ویژهای به شعر ولایی مواجه نبودیم، افزود: پس از پیروزی انقلاب اسلامی شعر ولایی به بالندگی و رشد تاریخی خود بازگشت.
این شاعر ادامه داد: اولین اشعار فارسی به جای مانده به دوران صفاریان باز میگردد ولی تا سال 351 نیز هنوز به دلیل حضور کارگزاران متعصب اموی و عباسی شاعران حق نداشتند در وصف مولا علی (ع) شعری بسرایند تا اینکه منشور تاریخی احمد دیلمی صادر شد که به کارگزارانش دستور داد هر ساله مراسم باشکوه عزاداری امام حسین (ع) را برگزار کنند و به شعر ولایی نیز بها داده شد.
کسایی آغازگر شعر فارسی ولایی بود
مجاهدی گفت: اولین شاعری که به زبان فارسی شعر مکتوب ولایی از او به جای مانده کسایی مروزی بود که این گونه سرود:
«فهم كن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاكدین
فضل آن كس كز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن ركن مسلمانی، امام المتّقین
فضل زینالاصفیا، داماد فخر انبیا
كآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین
ای نواصب، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال
آیت قربی نگه كن و آن ِ اصحاب الیمین
قل تعالوا ندع بر خوان، ور ندانی گوش دار
لعنت یزدان ببین از نبتهل تا كاذبین
لا فتی الّا علی برخوان و تفسیرش بدان
یا كه گفت و یا كه داند گفت جز روح الیمین؟
آن نبی، وز انبیا كس نی به علم او را نظر
وین ولی، وز اولیا كس نی به فضل او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع
وین امام امت آمد، وز همه امت گزین
آن قوام علم و حكمت چون مبارك پی قوام
وین معین دین و دنیا، وز منازل بی معین
از متابع گشتن او حور یابی یا بهشت
وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر
تكیه كرده بر گمان، برگشته از عین الیقین
گر نجات خویش خواهی، در سفینه نوح شو
چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس
گرد كشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
گر نیاسایی تو هرگز، روزه نگشایی به روز،
وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین،
بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست
خوار و بیتسلیمی از تسنیم و از خلد برین
هر كسی كو دل به نقص مرتضی معیوب كرد
نیست آن كس بر دل پیغمبر مكّی مكین
ای به كرسی بر، نشسته آیت الكرسی به دست
نیش زنبوران نگه كن پیش خان انگبین
گر به تخت و گاه و كرسی غرّه خواهی گشت، خیز
سجده كن كرسیگران را در نگارستان چین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین
منبری كآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق كی شناسد وانِ زین العابدین؟
مرتضی و آل او با ما چه كردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین؟
كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
ای كسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین؟»
وی ادامه داد: بعد از کسایی نیز حکیم فردوسی این گونه در آغاز شاهنامه به مدح مولا علی (ع) پرداخت «تو را دانش و دین رهاند درست/در رستگاری ببایدت جست/ چو خواهی که یابی ز هر بد رها/سر اندر نیاری به دام بلا/ بوی در دو گیتی ز بد رستگار/نکوکار گردی بر کردگار/ به گفتار پیغمبرت راه جوی/دل از تیرگیها بدین آب شوی/ اگر چشم داری به دیگر سرای/به نزد نبی و وصی گیر جای/ بر این زادم و هم بر این بگذرم/چنان دان که خاک پی حیدرم»
شعر ولایی بینظیر از سنایی در حضور سلطان سنجر
پدر شعر آیینی کشورمان گفت: پس از فردوسی، سنایی غزنوی، عارف بزرگ قرن پنج و شش اشعار بسیاربی را درباره امام علی (ع) سرود که مشهورترین آنها قصیدهای است که در محضر سلطان سنجر وقتی مذهب سنایی را پرسید خواند:
«کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
جان نگین مهر مهر شاخ بیبر داشتن
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب
بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل او
بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن
هر که چون کرکس به مرداری فرود آورد سر
کی تواند همچو طوطی طمع شکر داشتن
رایت همت ز ساق عرش برباید فراشت
تا توان افلاک زیر سایهٔ پر داشتن
بندگان را بندگی کردن نشاید تا توان
پاسبان بام و در فغفور و قیصر داشتن
تا دل عیسی مریم باشد اندر بند تو
کی روا باشد دل اندر سم هر خر داشتن
یوسف مصری نشسته با تو اندر انجمن
زشت باشد چشم را در نقش آزر داشتن
احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
ای دریای ضلالت در گرفتار آمده
زین برادر یک سخت بایست باور داشتن
بحر پر کشتیست لیکن جمله در گرداب خوف
بیسفینهٔ نوح نتوان چشم معبر داشتن
گر نجات دین و دل خواهی همی تا چند ازین
خویشتن چون دایره بیپا و بیسر داشتن
من سلامت خانهٔ نوح نبی بنمایمت
تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
شو مدینهٔ علم را در جوی و پس دروی خرام
تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن
چون همی دانی که شهر علم را حیدر درست
خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین
دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن
من چگویم چون تو دانی مختصر عقلی بود
قدر خاک افزونتر از گوگرد احمر داشتن
از تو خود چون میپسندد عقل نابینای تو
پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد
حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن
آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر
کافرم گر میتواند کفش قنبر داشتن
گر تن خاکی همی بر باد ندهی شرط نیست
آب افیون خوردن و در دامن آذر داشتن
تا سلیمانوار باشد حیدر اندر صدر ملک
زشت باشد دیو را بر تارک افسر داشتن
آفتاب اندر سما با صدهزاران نور و تاب
زهره را کی زهره باشد چهره از هر داشتن
خضر فرخ پی دلیلی رامیان بسته چو کلک
جاهلی باشد ستور لنگ رهبر داشتن
گر همی خواهی که چون مهرت بود مهرت قبول
مهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن
چون درخت دین به باغ شرح حیدر در نشاند
باغبانی زشت باشد جز که حیدر داشتن
جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفای مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن
از پس سلطان ملک شه چون نمیداری روا
تاج و تخت پادشاهی جز که سنجر داشتن
از پی سلطان دین پس چون روا داری هم
جز علی و عترتش محراب و منبر داشتن
اندر آن صحرا که سنگ خاره خون گردد همی
وندران میدان که نتوان پشت و یاور داشتن
هفت زندان را زبانی برگشاید هفت در
از برای فاسق و مجرم مجاور داشتن
هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن
جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن
کی مسلم باشدت اسلام تا کارت بود
طیلسان در گردن و در زیر خنجر داشتن
گر همی دیندار خوانی خویشتن را شرط نیست
جسم و جان از کفر و دین قربی و لاغر داشتن
پند من بنیوش و علم دین طلب از بهر آنک
جز بدانش خوب نبود زینت و فر داشتن
علم دین را تا نیابی چشم دل را عقل ساز
تا نباید حاجتت بر روی معجر داشتن
تا ترا جاهل شمارد عقل سودت کی کند
مذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن
علم چه بود؟ فرق دانستن حقی از باطلی
نی کتاب زرق شیطان جمله از بر داشتن
گبرکی چبود؟ فکندن دین حق در زیر پای
پس چو گبران سال و مه بردست ساغر داشتن
گبرکی بگذار و دین حق بجو از بهر آنک
ناک را نتوان به جای مشک اذفر داشتن
گر بدین سیرت بخواباند ترا ناگاه مرگ
پس ز آتش بایدت بالین و بستر داشتن
ای سنا بی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
از پی آسایش این خویشتن دشمن خران
تا کی آخر خویشتن حیران و مضطر داشتن
بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر
همچو بیدینان نباید روی اصفر داشتن
زیور دیوان خودساز این مناقب را از آنک
چاره نبود نو عروسان را ز زیور داشتن»
وی با بیان اینکه پس از سنایی نیز با نمونههای باارزش بسیاری از شعر ولایی روبهرو شدیم، افزود: از جمله عطار و قاآنی اشعار ولایی بسیاری داشتهاند.
نظر شما