منوچهر اکبرلو با اشاره به ظرفیتهای نمایشی نهجالبلاغه به ایبنا گفت:
استفاده از تکنیکهای اقتباس، راهکار دراماتیک کردن نهجالبلاغه/ جشنوارهها باعث تولید نمایشنامههای سفارشی و شعاری میشود
منوچهر اکبرلو میگوید: راهکار دراماتیک کردن نهجالبلاغه، استفاده از تکنیکهای اقتباس است. بنابراین این سوال کلا منتفی میشود که آنچه در نهجالبلاغه آمده است بار دراماتیک دارد یا ندارد. اگر با شگردهای اقتباس آشنایی داشته باشیم میتوانیم از مضامین موجود در نهجالبلاغه استفاده کنیم و آن را به متن نمایشی تبدیل کنیم.
در قرآن ۵۹ قصه وجود دارد و به همین دلیل نوشتن قصه و نمایشنامه از قرآن مشخصتر است و درام در آن نمود بیشتری دارد. مانند قصه حضرت موسی(ع)، قصه حضرت عیسی (ع) و... اما در نهج البلاغه که شامل خطبه، نامهها و حکمت است، به مانند قرآن قصههای واقعی دراماتیک نداریم و در معارف ما نهجالبلاغه تفسیر قرآن حساب میشود. با توجه به این نکات، چگونه میشود از دل نهجالبلاغه نمایشنامه نوشت و تولید کرد؟ به نظر شما، راهکار دراماتیک کردن معارف و حکمتهای نهجالبلاغه چیست؟
لازمه این امر آشنایی با دانش اقتباس دراماتیک است. اقتباس دراماتیک دانش مستقلی است که باید اصول، تکنیک و شگردهای آن را شناخت. پس از شناخت نسبی و کسب مهارت است که میشود از دل هر متنی نمایشنامه تولید کرد. بدیهی است اگر متونی مانند داستانهای قرآن کریم، به خودی خود دارای روایت باشند، کار نویسنده آسانتر میشود؛ اما در استفاده از متونی که از روایت داستانی دور هستند، نویسنده و اقتباسگر باید از شگردها و تکنیکهای دیگری استفاده کند. راهکار دراماتیک کردن نهجالبلاغه، استفاده از تکنیکهای اقتباس است. بنابراین این سوال کلا منتفی میشود که آنچه در نهجالبلاغه آمده است بار دراماتیک دارد یا ندارد. اگر با شگردهای اقتباس آشنایی داشته باشیم میتوانیم از مضامین موجود در نهجالبلاغه استفاده کنیم و آن را به متن نمایشی تبدیل کنیم.
با توجه به اینکه نمایشنامههای دینی همواره مورد حمایت قرار گرفتهاند، چرا تا به امروز نمایشنامههای ماندگار مهمی از نهجالبلاغه تولید نشده است؟ علت این امر ناشی از عملکرد کدام گروه است؟ سیاستگذار، مدیران اجرایی، نویسندگان یا بستر و فضای تئاتر دینی؟
ترکیبی از همه این عوامل تاثیرگذار هستند. اول اینکه بسیاری از هنرمدان در متنها از مضامین نهجالبلاغه استفاده میکنند چه به شکل مستقیم یا غیرمستقیم. اما الزاما اعلام نمیکنند که از نهجالبلاغه اقتباس کردهاند. گاهی براساس اعتقاد شخصی نویسنده که نمیخواهد در فضای پرسوتفاهم کنونی تلقی «متن مذهبی سفارشی» از اثرش صورت گیرد. همواره تلقی سفارشی بودن یا دریافت حمایت مالی نهادها از اثرش پیش آید. بنابراین ترجیح میدهد که این امر ذکر نشود. از سوی سیاستگذار و مدیران اجرایی هم میشود سوال کرد که اساسا در کدام حوزه به شکل جدی کار کردهاند که در حوزه نهجالبلاغه کار نکردهاند؟ در حوزههای دفاع مقدس یا نمایشهای عاشورایی حمایتهایی شده است اما به نظر میرسد عدم شناخت امر دانش اقتباس دراماتیک که ذکر شد، در تلقی مدیران نیز نمود دارد. برداشت این است که حتما میشود از اموری اقتباس کرد که در آن ماجرا و داستانی وجود داشته باشد. بدیهی است که این امر کمتر مدنظر سیاستگذار بوده که اساسا شناختی از تئاتر نداشته و از مشاوران خبرهای نیز برخوردار نیستند.
با توجه به اینکه خواندن نهج البلاغه نیاز به پیش داشتههای قبلی دارد و فهم نهج البلاغه نیاز به درک شرایط تاریخی آن دوره دارد؛ به نظر شما چقدر نویسندگان ما با تاریخ اسلام، مسائل فقهی، فلسفی نهجالبلاغه آشنا هستند و این نکته چه میزان در تولید نمایشنامه میتواند مفید باشد؟ آیا نویسندگان یا گروههای تئاتری از این دانش برخوردار هستند؟
هیچ موقع آمار و پژوهشی در زمینه آشنایی نویسندگان با نهجالبلاغه صورت نگرفته است؛ اما از آن جایی که با تعداد زیادی از نمایشنامهنویسان در ارتباط هستم، میتوانم بگویم که بسیاری از آنها مطالعات مختلفی دارند؛ اما چند دسته هستند. دستهای فقط به دنبال روایتها و ماجراها میروند که کمتر در نهجالبلاغه مطرح شده است؛ اما به نظر میرسد که تفسیر نهجالبلاغه برای کسانی که متخصص رشته معارف و الهیات نیستند؛ بسیار کم وجود دارد. در زمینه تفسیر قرآن شاهد تفسیرهای سادهتر هستیم. نمایشنامهنویسان هم مانند دیگر اقشار جامعه قرار نیست در حوزه علوم دینی فعالیت داشته باشند؛ بنابراین نیازمند منابعی هستند درباره مباحث فلسفی و تاریخ اسلام یا درباره اینکه فلان خطبه چه شانی دارد؛ در چه مقطعی بیان شده و.... در زمینه نهجالبلاغه و تاریخ اسلام کتب بسیاری نگاشته شده اما به نظر من بسیاری از آنها با انگیزه فروش به نهادهای مذهبی بوده و کمتر به دنبال ارائه متنی مفید و جذاب رفتند. شاهد مثال اینکه الان نمیتوانیم به تعداد انگشتان یک دست هم اثر شاخص در میان انبوه کتابهای چاپ شده نام ببریم که ماندگار شده باشد. طبیعتا نمایشنامهنویسان هم مانند دیگر کتابخوانها کمتر رغبتی به این جور کتابهای سفارشی داشتند. در نتیجه این خلا به شدت حس میشود.
در طی سالهای متمادی، جشنوارههای دینی مختلفی برگزار شده و به طور مشخص شاهد برگزاری سیزده دوره از جشنواره صاحبدلان بودهایم. در کنار این جشنوارهها کانون نمایشنامههای دینی نیز وجود دارد، که هدف آن توجه به چنین مضامینی در نمایشنامههاست. چقدر این اقدامات میتواند در ترویج نمایشنامه از دل نهجالبلاغه موثر باشد؟ به نظر شما آیا لازم است جشنوارهای ویژه نهج البلاغه داشته باشیم ؟
یکی از مسائلی که باعث شده نمایشنامهنویسان معتقدِ مذهبی کمتر به سمت نمایشنامههای مذهبی گرایش پیدا کنند، اتفاقا وجود چنین جشنوارههای است. این جشنوارهها با رویکردهای غلط بیشتر باعث تولید نمایشنامههای سفارشی به معنی شعاری و ضعیف میشوند. انبوه جوایز به کسانی داده میشود که به صورت آماتوری اولین تجربیات خود را انجام دادهاند. و از این جوایز تنها به عنوان رزومه کاری خود استفاده میکنند. ضمن اینکه درگیر آسیب «توهم دانستن» میشوند و خود را از آموختن بی نیاز خواهند یافت. برای فضای آماتوری این جشنوارههاست که نمایشنامهنویسان جدی کمتر در این جشنوارهها و مسابقات حضور دارند. به نظر من جشنواره مستقلی با محوریت نهجالبلاغه اگر با ساختار کنونی تمام جشنوارههای مذهبی برگزار شود، فقط جشنوارهای خواهد بود که هیچ خروجی قابل توجهی نخواهد داشت و فقط فرصتی برای نویسندگان آماتور پیش میآید که چون راه به جایی ندارند؛ برنده شوند و توهم نمایشنامهنویس بودن پیدا کنند. مگر جشنوارهای که ساختار و رویکردش با جشنوارههای کنونی متفاوت باشد.
به نظر شما اگر قرار باشد نمایشی از دل نهج البلاغه نگاشته شود، بیشتر متعلق به کدام ژانر خواهد بود؟ نمایشنامهای سیاسی یا تاریخی که به اختلافات صدراسلام، بحث جانشینی و بحث جنگهای سه گانه امام میپردازد؟ یا نمایشنامههایی برخاسته از مباحث حکمی و اخلاقی نهجالبلاغه؟ یا نمایشنامهای براساس معارف اسلامی و اعتقادی مانند توحید و... در این چهار ژانر، کدام مورد میتواند موثرتر باشد؟
بله زمینههای مختلفی وجود دارد. به نظر میرسد که نمایشنامهنویسان ما برای جذب مخاطب بیشتر در داخل و خارج از کشور، نباید وارد بحث اختلافات صدر اسلام شوند. به نظر من جامعه جهانی مسلمانان به اندازه کافی درگیر اختلافات هستند. هنر تئاتر اگر بخواهد وارد این حوزه شود، قطعا حتی از سوی معتقدان همان بخش هم استقبال نمیشود. تماشاگر تئاتر توقع دارد تئاتر با رویکرد مثبت تولید شود. این نمایشها خارج از مرزها هم به هیچ وجه مخاطب نخواهد داشت. اساسا پرداختن به اختلافات با ذات هنر منافات دارد و در ایران هم جواب نمیدهد. برخی شاخههای مذهبی در اسلام میآیند و تکههای این نمایشها را برای اثبات رودررویی جهان تشیع با دیگر بخشهای جهان اسلام پخش میکنند. به نظر میرسد که باید از بین تمام موضوعات مختلف، رویکردهای نوین داشت. بدین معنا که در نگاه نخست مباحث اخلاقی و اعتقادی نهجالبلاغه توسط نویسنده استخراج شده و سپس بررسی کند از بین این مباحث کدامیک مور نیاز و دغدغه روز ذهنی مخاطبانی است که در آغاز قرن پانزدهم هجری زندگی میکنند. وگرنه مثلا اختلافات صدر اسلام به هیچ وجه دغدغه مردم نیست. ممکن است تمایل برخی از سخنگویان و مداحان بر این مسئله باشد و شاید در رسانههای دیگر جذابیت داشته باشد؛ اما به نظر میرسد در عرصه تئاتر جایگاهی نداشته باشد. اولویت در پرداختن به دغدغههای انسان معاصر است. مخاطب از تئاتری استقبال میکند که دغدغههای او در آن مطرح شود. به نظر من مهمترین شاخه، استخراج مسائل دغدغههای انسانی و تبیین اینکه امام علی (ع) با این مسائل چگونه برخورد کرده چه رویکردی داشته و چه توصیهای مطرح میکند. به نظر من تنها شاخه اقتباس مناسب از نهجالبلاغه تاکید بر مباحث اخلاقی است.
سخن پایانی:
نکته آخر توجه به کودکان و نوجوانان است. توصیه من این است که تمرکز، حمایت و هزینه روی این گروه از مخاطبان گذاشته شود. در زمانه کنونی که فضای مجازی افکار جوانان را به سمت و سوی خاصی سوق میدهد، تمرکز بر مخاطب کودک و نوجوان از اهمیت بسیاری برخوردار خواهد بود و نتیجهبخش است. توصیه من تولید نمایشنامه با استفاده از کلام امام علی (ع) برای کودکان و نوجوان است.
نظر شما