به روایت کتاب «امام و دفاع مقدس» ناکامی در عملیات بدر، شرایط سختی را برای نیروهای ما ایجاد کرده بود و یأس و تیرگی بر دلها سنگینی میکرد. اما پیامی از سوی امام، به تعبیر سردار احمد غلامپور مثل بارانی از صفا و طراوت، کویر وجودها را از خستگی و دلمردگی شستوشو داد.
عقبنشینی تا عمق یأس
خبر شهادت مهدی باکری که رسید، شرایط از چیزی که بود سختتر شد. شمار زیادی از نیروهای ما به محاصره افتاده بودند و عراقیها هم تصمیم داشتند همگی آنان را به اسارت بگیرند. به قول صیاد شیرازی «خطر این بود که ما بیست هزار اسیر بدهیم. حتی فرماندهانمان هم آن جا بودند. با رحیم صفوی به خط مقدم رفتیم. شب سختی بود. نیروها یک به یک منهدم میشدند. فرماندهی را دیدم که گردانهایش یک به یک منهدم میشدند و او از فرط ناراحتی و فشار، لحظه به لحظه لاغر و موهایش سفید میشد.» کار گره خورده بود. تصمیم فرماندهان حاضر در میدان بر ادامه عملیات بود، اما بسیاری از نیروها عقبنشینی کردند و از سوی قرارگاه نیز دستور بازگشت و توقف عملیات صادر شد. نیروهای ما تا جزیره مجنون عقب رفتند، اما عراقیها روی آنان بمبهای شیمیایی ریختند.
میان فرماندهان اختلاف پیش آمده بود و هر یک از دیگری عصبانی بود. حالتی که سردار احمد غلامپور آن را به «جنون» تعبیر میکند. «فرماندهان در قرارگاه جمع بودند. فشار روحی قابل توصیف نیست. برادری از فرماندهان تا حد جنون ناراحت شده بود به محض رسیدن صیاد شیرازی با او درگیر شد و داد و بیداد راه انداخت. چنین حالت عجیب و غریبی را تا آن زمان ندیده بودیم. چنین آشفتگی و درهمریختگیهایی اصلاً سابقه نداشت. کسی رغبت نداشت صحبت کرده یا حتی به دیگری نگاه کند.»
اگر کار برای خدا باشد، که شکست ندارد
اما امام با پیامی این فضا را شکست. ایشان نوشته بودند «به فرماندهان ارتش و سپاه بگویید – چون گزارش دادند بعضیها ناراحت هستند – میخواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا میکنم ولی باید همه ما بدانیم که ما تابع اراده خداوند هستیم. ما از ائمه که بالاتر نیستیم. آنها هم در ظاهر بعضی وقتها موفق نبودند. هم پیغمبر(ص) هم امیرالمومنین(ع) هم امام حسن(ع) هم امام حسین(ع). ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستیم. عمده مشیت خداوند است که هرچه او بخواهد همان خوب است و چون عسل شیرین و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او میخواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید. محکم باشید و از هماکنون در فکر عملیات بعد. مطمئن باشید که پیروزید. امروز هم پیروزید. اگر کار برای خدا باشد، که شکست ندارد.»
تأثیر پیام چه بود و رزمندگان ما چه واکنشی نسبت به آن نشان دادند؟ به گفته غلامپور «با خواندن هر جمله از پیام مقدار زیادی از یأس و ناامیدی افراد برطرف میشد. پیام که تا انتها خوانده شد، ناامیدیها و افسردگیهای همه از بین رفت. همه افراد متحول شدند و روحیه عجیبی گرفتند. گویی در آن پیام اشعه حیاتبخشی وجود داشت که نور امیدواری و تلاش بر جانها میتاباند. لبخندها بر لبها نشست. چهرهها باز شد و صحبتها شروع شد. وضع نیمساعت قبل از بین رفته و گویی بارانی از صفا و طراوت، کویر وجودها را از خستگی و دلمردگی شستوشو داده بود.»
شهید صیاد شیرازی هم که آن زمان فرمانده نیروی زمینی ارتش، و خودش در قلب ماجرا و عمق تنشها بود تعریف میکرد که «من هم روحیه محکمی گرفتم. گفتم اولاً باید همه یگانها ظرف سه روز خودشان را بازسازی کنند که میخواهیم مأموریت بعدی را ابلاغ کنیم. یگانهایی هم به اسم یگان شهادت درست کردیم و گفتیم داوطلب میخواهیم. از انها که میخواهند جلودار و پیشتاز و خطشکن باشند. گفتیم حسینیه را تاریکش میکنیم؛ آنها که میخواهند بروند. تعداد زیادی ماندند و ثبتنام کردند. سه روز بعد که از لشکرها بازدید کردم، آثار معجزه پیام امام را دیدم. آن لشکر ازهمپاشیده قبلی همه سلاح دست گرفته بودند.»
نظر شما