لطفا توضیح مختصر درباره موضوع و محتوای کتاب بفرمایید.
کتاب «دشمن یک چشم»، داستان کودک برای گروه سنی (ج) و حکایت یک هدهد (شانه به سر) است که اتفاقات زیادی برایش میافتد. این پرنده نزدیک شهر صعده در یمن زندگی میکند. آنجا پرندههای دیگر که مورد حمله یک گروه کلاغ قرار گرفته بودند از او میخواهند که کمکشان کند و این کار را انجام میدهد، ولی در همین حین با خانواده یمنی آشنا میشود و با الهام از آن خانواده، میتواند مبارزه خود را پیش ببرد و پیروز شود. البته باز هم داستان ادامه دارد.
نوشتن از جنگ برای کودک و نوجوان چه ضرورتی دارد؟ چرا تصمیم گرفتید برای بچهها از جنگ بگویید؟
اتفاقاتی که برای قهرمان داستان (هدهد تیزپر) میافتد، اتفاقاتی است که به صورت طبیعی در داستان حیوانات و پرندگان وجود دارد و شما داستان مشابهی که بخوانید و ببینید بالاخره در آن نزاع خیر و شر وجود دارد. در پسزمینههای این داستان نیز اتفاقات اینچنینی در جریان است.
البته هیچ الزامی نداریم که برای کودکان درباره جنگ و عواقب آن بگوییم، اما میتوانیم در خلال ماجراهای طبیعی که در داستان وجود دارد، درباره خوبیها، بدیهای جنگ برایشان صحبت کنیم. به شرط اینکه به منطق داستان ضربه نخورد.
پیوندی که شما در این داستان برقرار کردهاید کار سختی است. جنگ معمولاً چهره خشنی دارد و گفتن از آن برای بچهها مشکلات خاص خود را دارد. بهعنوان یک نویسنده برای طرح این موضوع در کتاب برای کودکان با چه موانع و سختیهایی مواجه بودهاید؟
یکی از موانع این است که نوشتن برای کودکان مثل راه رفتن بر لبه تیغ است. برای اینکه بتوانیم برای کودک و نوجوان درباره این مسائل صحبت کنیم، باید مراقب باشیم که خط سیر داستان منحرف نشود و از سویی باید توجه داشته باشیم که جذابیت و آن دنیای فانتزی که بچهها دوست دارند، در داستان غلبه داشته باشد و با عالم کودک سنخیت داشته باشد. من سعی کردهام از این دنیای فانتزی جدا نشوم.
به نظر من لازم نیست این گروه سنی اتفاقات روزگار را تلخ ببیند، ولی لزوما اینگونه هم نباید باشد که همه چیز را مثبت ببیند و در یک عالم کاملا فانتزی زندگی کند و هیچ تحلیلی از اطراف خود نداشته باشد، درحالی که در همان گروه سنی، ممکن است در رسانه وفضای مجازی ذهن کودک را به سمت و سویی که میخواهند هدایت کنند.
از جمله حربههای تهاجم فرهنگی، درواقع همین انیمیشنهایی است که دارند به خورد فرزندان ما میدهند و آنها را به سمت و سویی که مد نظر سازندگان آنهاست میکشانند. از قضا داستان این کتاب که بعدها ادامه پیدا خواهد کرد به این مسأله میپردازد که چه کسانی و چه چیزهایی را با چه نیتی به کودکان و نوجوانان ما دیکته میکنند. شاید برای کودکان هم جالب باشد که به این تحلیل در حد خودشان برسند که این جهان، جهانی زیبا است که باید مبتنی بر صلح، آرامش و اعتماد باشد، اما در این جهان ممکن است همواره موجوداتی باشند که بخواهند نظم و صلح را بههم بریزند. وقتی آنها چنین میکنند، وظیفه ما چیست؟ من سعی میکنم در این سلسله داستانها به این موارد بپردازم و پاسخ دهم، اما آنچه که داستان را پیش میبرد، اتفاقات خرد و کلانی است که با ایجاد تعلیق و با فضاسازی برای کودکان پیش میرود.
در این مجال، علاقهمندم به یک موضوع اشاره کنم که احتمالا شما هم با آن بیگانه نباشید. ما در این رابطه، یعنی نوشتن برای کودکان و نوجوانان، بهنوعی فقیر هستیم. حتی گاه دیده میشود نگاه مثبتی نسبت به نویسنده این گروه سنی در جامعه وجود ندارد. همه فکر میکنند کار برای بزرگسال کار جدیتری است. این در حالی است که در تمام دنیا حوزه کودک و نوجوان یک حوزه کاملا جدی، سخت و پرمخاطب است. این نگاه از کجا نشأت میگیرد؟
بهنظرم ما در بحث کار فرهنگی و هنری چند گام از دوران خود عقب افتادهایم. مثل انیمیشن و بازیهای کودکانه که البته در سالهای اخیر حرکتهای خوب و جدی شده و به مرور نتایج آن را میبینیم و مسلم است که اگر درست عمل کنیم حتی میتوانیم در این زمینه رقابت کنیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم، اما اینکه چرا از سوی نویسندگان و هنرمندان مورد توجه قرار نمیگیرد، به نظر من چون حیطه حساسی است و حیطهای است که اگر بخواهیم با محتوا صحبت کنیم برای کودک تبدیل به شعار میشود و این پسندیده نیست که بخواهیم با داستان یا شعر شعاری با کودکان سخن بگوییم.
بنابراین افرادی که در این حوزه، دغدغهمند هستند، یا مجبورند با محتوا کار خود را دنبال کنند و یا با تکنیک وارد شوند و برخی از افرادی که تکنیک را میشناسند، شاید دغدغههای فرهنگی ما را نداشته باشند یا برخی موضوعها برای آنها اولویت نداشته باشد، بهعنوان مثال ممکن است ادبیات مقاومت برای خیلی از نویسندگان موضوعیت نداشته باشد، در حالی که نویسندگان و هنرمندان غربی تمام محتواهای مد نظرشان در قالب داستان و انیمیشن بهصورت غیر مستقیم به کودکان و نوجوانان ما تزریق میکنند و بر کودکان ما اعمال سلیقه میکنند و آنها را با خود همراه میکنند. وقتی ما با اینچنین تهاجمی روبرو هستیم قاعدتا باید واکنشی هم از جانب ما اتفاق بیافتد، یک بخش آن در حوزه ادبیات مقاومت، بخشی از آن ادبیات آیینی، بخشی اعتقادات و اصول دین، بخشی دیگر داستانهای اسطورهای و شهدای معاصر یا صدر اسلام باشد. البته نمونههای خوبی در این زمینهها در کشور تولید شده است.
بنابراین اعتقاد ندارم که آثار مربوط به ادبیات مقاومت در حوزه کودک منفعل و خنثی باشد و هرجا که کاری در این زمینه انجام شود، بگویند این کار در حیطه کودک نیست. اگر ما به شعرهای دوران دبستان که گرایشهای مذهبی یا ادبیات پایداری داشتند و به خوبی هم پرداخته شده، توجه کنیم مشاهده میکنیم که تأثیرات مثبت داشتهاند، بنابراین در زمینه فعالیتهای هنری بخاطر حساسیتی که دارد باید مراقب باشیم که شعار ندهیم و در ضمن از زیر بار مسئولیت فرار نکنیم و بایستیم و حرفمان را بزنیم.
نظر شما