در این مطلب به سراغ یکی از آثار ژاپنی در حوزه نوجوانان رفتهایم که حرف از کتاب میزند و دغدغهای که دوستداران ادبیات هر روز با آن سروکار دارند؛ نجات کتابها.
در معرفی کتاب «گربهای که کتابها را نجات داد» به قلم سوسوکه ناتسوکاوا آمده است:
«رینتارو ناتسوکی، دانشآموز دبیرستانی کتابخوان، در شرف تعطیلی کتابفروشی دست دومی است که از پدربزرگ کتابخوان محبوبش به ارث برده است. که به یکباره، گربهای سخنگو با یک درخواست غیرمعمول در زندگی او ظاهر میشود. گربه از نوجوان میخواهد برای ذخیره کتاب به او کمک کند. دنیا پر است از کتابهای تنهایی که خوانده نشده و مورد بیمهری قرار گرفتهاند و گربه و رینتارو باید آنها را از دست صاحبان غافل خود آزاد کنند. در طول سفر، آنها با مردی آشنا میشوند که کتابهایش را رها میکند تا در قفسه کتاب از بین بروند، یک شکنجهگر ناخواسته کتاب که صفحات کتابها را به قطعاتی برش میدهد تا به مردم کمک کند تا سرعت مطالعه را افزایش دهند، و یک هواپیمای بدون سرنشین انتشاراتی که فقط میخواهد کتابهای پرفروش بسازد. این اثر داستانی است برای کسانی که کتاب برایشان بسیار بیشتر از کلمات روی کاغذ اهمیت دارد.»
این اثر با ترجمه مژگان رنجبر در 184 صفحه با قیمت 59 هزار تومان از سوی نشر کتاب کولهپشتی منتشر شده است. برای بررسی این داستان ژاپنی گفتوگویی با مترجم آن داشتهایم که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
چهطور شد که گربهی سخنگوی این داستان به سراغتان آمد و ترجمه این اثر را به شما سپرد؟
بهخاطر علاقهام به ادبیات ژاپن، همیشه کتابهای در دست انتشار و تازه منتشرشدهی این کشور به زبان انگلیسی را رصد، و تعدادی از آنها را با توجه به زمانی که دراختیار دارم مطالعه میکنم. همچنین بهدلیل علاقهام به گربهها، این کتاب را مدتها پیش از انتشارش زیر نظر داشتم. پس از انتشار، با توجه به تازگی و جذابیت موضوع آن، برای ترجمه انتخابش کردم. (نتیجهی علاقهام به گربهها و ادبیات ژاپن، ترجمه دو اثر گربهای از این کشور بوده است: سرگذشت گربهی مسافر، و گربهای که کتابها را نجات داد!)
باتوجه به عنوان اثر، به نظر میرسد پیام داستان مستقیم است. به نظر شما سوسوکه ناتسوکاوا چنین قصدی داشت یا درونمایه داستان لایههای متفاوتی دارد؟
شاید پیام اصلی داستان که همان درخطربودن دنیای ادبیات و کتابهاست مستقیم باشد، اما نویسنده در سطوح دیگر، کوشیده است تا به موضوعات دیگری همچون خودباوری و رسیدن به سطح مناسبی از اعتمادبهنفس، توجه به دیگران و مسائلی از ایندست بپردازد.
عنصر خیالپردازی در این داستان چهقدر پررنگ است؟
حضور گربهای سخنگو و سفر به دنیاهای ناشناخته و سوررئال برای نجات کتابها همگی برخاسته از عنصر خیالپردازی است.
قلم سوسوکه ناتسوکاوا چه ویژگیهایی دارد؟
ناتسوکاوا این داستان را به زبانی ساده و بدون پیچیدگیهای مرسوم ادبی نوشته است، اما داستان او مانند بسیاری از آثار ادبیات ژاپن دارای مفاهیم عمیقی است.
نویسنده از چه عناصری از فرهنگ ژاپن در آثارش و بهویژه در این داستان استفاده کرده است؟
مهمترین عنصر را شاید بتوان حضور گربهای سخنگو در این داستان دانست. نقش گربهها از دیرباز در ادبیات ژاپن بسیار پررنگ بوده است که ناشی از علاقهی مردم این کشور به این موجود کوچک و دوستداشتنی است. بزرگانی چون ناتسومه سوسهکی و جونیچیرو تانیزاکی از نخستین نویسندگان مدرن کلاسیکی بودند که پای گربهها را به آثار داستانی خود باز کردند، و این سنت ادامه یافته تا به نویسندگان معاصری چون هاروکی موراکامی، هیرو آریکاوا، سوسوکه ناتسوکاوا و بسیاری دیگر رسیده است.
گفتن از ملیت، تاریخ و فرهنگ کشور برای کودکان و نوجوانان یک امر ضروری است. به نظر شما نویسنده این کتاب در بازنمایی فرهنگ ژاپنی و معرفی آن به خوانندگان سایر کشورها چهقدر موفق بوده است؟
نکتهای که هنگام خواندن و ترجمهی این کتاب برای من نمود زیادی داشت این بود که نویسنده در این داستان بیشتر از عناصر غربی بهره برده است؛ موسیقی بتهوون، نقلقولهایی از نویسندگان غربی یا اشاره به عناوینی از ادبیات غرب. و در این بین تنها به یک اثر از ادبیات ژاپن – بدو، ملوس! از اُسامو دازای – اشاره کرده است. اما سبک نگارش او ژاپنی است: ظاهری آرام و ساده، همراه با لایههای عمیقتر.
شاخصههای ادبیات ژاپنی را چهطور ارزیابی میکنید؟
ادبیات ژاپن عموماً در ظاهر خود فرازوفرود چندانی ندارد؛ مانند رودخانهای عمیق با سطحی آرام، که هرچه هست در لایههای زیرین آن جریان دارد. همچنین در پیوند مشخص و مستحکمی با طبیعت است و متأثر از زیباییها و بیثبات بودنش. گاهی توصیفات طبیعت چنان دقیق است که صحنهی موردنظر مانند یک تابلوی نقاشی در پیش چشم خواننده ظاهر میشود، مثل توصیف دقیق رنگهای غروب در بسیاری از آثار یاسوناری کاواباتا.
پیشنهاد شما به مخاطبانی که هنوز داستانی ژاپنی نخواندهاند چیست؟ آیا مطالعه این آثار به پیشزمینهای نیاز دارد؛ برای مثال دیدن یک فیلم یا انیمه، یا دنیای ادبیات و داستان ژاپنی با فیلم و انیمههای این کشور متفاوت است؟
بیتردید نمیتوان برای همه از پیشنهادهایی یکسان استفاده کرد. باید سن و پیشینهی مطالعاتی هر فرد را در نظر گرفت. اما با توجه به سالها فعالیت ادبی در دنیای مجازی (معرفی کتاب و نوشتن از ادبیات)، شاهد علاقهمند شدن روزافزون نوجوانان و جوانان به ادبیات ژاپن بودهام و میدانم نقش آثار نویسندهای مانند هاروکی موراکامی در این مهم بسیار پررنگ بوده است. هرچند بودهاند افرادی که نتوانستهاند با دنیای داستانی این نویسنده ارتباط برقرار کنند. بین ادبیات و سینمای این کشور وجوه مشترک فراوانی وجود دارد و شاید کسی که به سینمای ژاپن علاقهمند باشد، بهسادگی بتواند با ادبیات این کشور انس بگیرد.
چه بخشی یا جنبهای از داستان برای خوانندگان کتاب جذابتر بوده است؟
گرچه حضور گربهای سخنگو و فضای سوررئال داستان برای بسیاری خوشایند بوده است، اما پرداختن نویسنده به مشکلات و چالشهای کنونی دنیای ادبیات برای بسیاری از مخاطبان جذابتر بوده است، بهخصوص برای افراد دغدغهمندتر در این عرصه. درکل، میتوان واکنش این افراد را اینگونه بیان کرد: جانا، سخن از زبان ما میگویی!
در شماره اول پرونده ادبیات آسیای شرقی به اثری از چین پرداختهایم که میتوانید آن را در این مطلب بخوانید.
نظر شما