مجموعههای شعر «زمستان بیبرف» و «به زبان درناها» ازجمله کتابهای این بانوی شاعر خرمآبادی به شمار میرود. محدودیتهای خانوادگی برای زنان شاعر گرفته تا فضای مجازی و مشغلههای دیگر، محور صحبت این بانوی شاعر است.
خشنود میگوید، شاعران جدی و حرفهای باید خیلی هوشیارانهتر عمل کنند و سعی کنند با ایجاد صفحات تخصصی و ایجاد نشریهها و یا حلقههای ادبی در مجازی یا بهصورت حضوری و همینطور از طریق مکتوب کردن آثار خود فضاهای فرهنگی اصیل و جدی را حمایت کنند.
شعر زنان در سالهای اخیر کمرنگتر شده یا نمود بیشتری داشته است؟
بدون تردید نمود بیشتری داشته و زنان امروز در همه عرصههای علمی و هنری خاصه ادبیات نقش پررنگتری نسبت به دهههای قبل دارند.
واقعیت این است که زنان، نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و این به این معناست که این روند و این پیشرفت باید اتفاق میافتاد چراکه چند نفر، یا چند گروه خاص نمیتوانستند انعکاس دهنده صدای این تعداد از جمعیت باشند. معتقدم هر زنی که بهعنوان شاعر یا نویسنده با کتاب یا بیکتاب (فرقی نمیکند) همین که قلم به دست گرفته و از احساسات، عواطف و اندیشه؛ از رویاها و آرزوهایش نوشته در واقع به این پیشرفت کمک کرده است.
امروزه شاهد انتشار کتابهای زیادی در حوزههای مختلف از سوی نویسندگان خانم هستیم؛ مطمئن و خوشبین هستم که این روند ادامه خواهد داشت، چراکه زنان امروز تلاشگر، آگاه و مطالبهگر هستند و در کنار نقش مقدس مادری و همسری که بر عهده دارند به این ضرورت آگاهتر شده که تجربههای زیسته جهان خود و محدودیتهای این جهان را از طریق ادبیات بازروایت کنند و این تراکم آثار به انسجام این تجربهها و ایجاد یک کلیت معنایی و فرهنگی کمک میکند.
بزرگترین آسیبی که شعر زنان را تهدید میکند چیست؟
فکر میکنم بیشترین چالشی که زنان، پیش رو دارند نوعی جداماندگی از تجربههای جمعی و خودناباوری باشد که این مشکل نه فقط در عرصه شعر و ادبیات بلکه در عرصه مطالبهگری حقوق اجتماعی و مدنی هم برای زنان محدودیتساز است.
ازدواج تأثیری در رویکرد اشعار شما داشته است؟ با توجه به اینکه همسر شما هم شاعر و ناشر هستند تاثیری بر زندگی شما داشته آیا در این راه برای شما مشوقی بودهاند یا خیر؟
روزی که به دنیا آمدم، شعر هم با من زاده شد. مثل چشمها، دستها و حسهای مختلفم همیشه با من بوده است. چیزی نیست که بتوانم آن را کناربزنم یا نادیدهاش بگیرم. خوشبختانه شعر واسطه ازدواج و حرف مشترک من و همسرم از روز اول آشنایی تا به امروز بوده و هست.
نیروی جادویی که به هر دوی ما کمک کرده تا در کنار هم بمانیم و سختیهای زندگی را تحمل کنیم و با هم از سد مشکلات بگذریم؛ البته زندگی دو شاعر زیر یک سقف سختیهای خود را هم دارد. مخصوصا برای خانم که باید همسر باشد، مادر باشد، غذا بپزد، ظرف بشورد، مهمانداری کند و کلی روزمرگی دیگر و میان این همه خستگی و آشفتگی، شاعر باشد و بخواهد با یک شاعر دیگر سر و کله بزند و حواس عواطف و احساسات او را نیز داشته باشد؛ کمی سخت است!
چیزی که هست دو شاعر، البته فرقی نمیکند دو نفر اگه میخواهند در کنار هم باشند و دوشادوش هم جلو بروند باید همدیگر را خیلی رعایت کنند، به دنیای هم احترام بگذارند. احترام و احترام و احترام؛ قدرشناسی چیزی است که در هر زندگی لازم است.
خوشبختانه همسر من انسان آگاهی است و چون خودش شاعر است، خستگیها و دلتنگیهای مرا به خوبی درک میکند و بدون شک نقش مهمی در زندگی من بهعنوان یک دوست خوب بازی کرده است. دوستی که همیشه و در هر شرایطی میتوانم روی بودنش و همراهیاش حساب کنم.
شعر گفتن یادگرفتنی است یا ذاتی؟
پاسخ به این پرسش تا حدی پیچیده است، چراکه هیچ هنری در خلا شکل نمیگیرد بهعبارت دیگر متاثر از آموختههای دنیای پیرامون و جامعه هستیم؛ اما اینکه چرا خروجی این دریافتها در افراد و گروههای مختلف به اشکال متفاوت علم، هنر و یا صنعت بروز پیدا میکند، به پیچیدگی دنیای درون، باز میگردد؛ اینکه ذوقی روز اول با فرد باید متولد بشود شکی نیست؛ اما به هرحال معتقدم چشمه جوشان این ذوق هنری اگر با کار و تلاش و کسب مهارتها؛ با خوب دیدن و خوب شنیدن همراه نباشد، هنر در حد متعالی آن شکل نمیگیرد و آن چشمه دیر یا زود خشک و بیثمر خواهد شد.
باید بگویم در واقع هنرمندان و شاعران بیش از آنکه انسانهای شوریدهحالی باشند افراد باهوش و ذکاوتی هستند که نسبت به اتفاقهای دنیای اطرافشان نسبت به دیگران حساسترند و این حساسیتها باعث شکوفاتر شدن هنر و ذوق و استعداد خدادادیشان میشود.
امروزه با موقعیتی به نام فضای مجازی روبرو هستیم. حتی کسانی هم که قلم ندارند، وارد این فضا میشوند و شعر میسرایند. در اینباره صحبتی دارید؟ این موضوع انگیزه شاعران با تجربه را تحت تاثیر قرار داده است یا خیر؟
فضای مجازی بهنظر من امکانات خوبی را امروزه برای بازنشر و اطلاعرسانی در اختیار شاعران قرار داده اما آسیبهایی هم دارد که متاسفانه گاهی این آسیبها آن منافع را پوشش میدهند یا حتی خنثی میکنند.
حجم بالایی از دستنوشتههایی که بهره اندکی از خلاقیت دارند، دلنوشتهها، جعلها و سرقتهای ادبی از آسیبهای جدی هستند که در فضای مجازی، امروزه متوجه شعر شدهاند. هر وقت دنبال یک شعر برای خوانش، فضای مجازی را جستجو میکنم، از انبوه این همه شاعرنما و متنهای بیسر و ته وحشت میکنم. قارچهای سمی که به جان دشت سرسبز ادبیات فارسی افتادهاند. به نظرم شاعران جدی و حرفهای باید خیلی هوشیارانهتر عمل و سعی کنند با ایجاد صفحات تخصصی و ایجاد نشریهها و یا حلقههای ادبی در مجازی یا بهصورت حضوری و همینطور از طریق مکتوب کردن آثار خود فضاهای فرهنگی اصیل و جدی را حمایت کنند.
هر شعری، هر متنی حاصل تجربه و جهانبینی و اعتقادات نویسنده آن اثر است. بیشتر اشعارم حول محور تجارب زیسته زنانه، مسائل اجتماعی روز و عشق است؛ البته طبیعت و عناصر اطراف در شعر من جایگاه ویژهای دارند. برای رنجی که روح انسان را جلا میدهد و به قلب آدمی روشنی میبخشد مثل رنج و درد عشق احترام خاصی در اشعارم قائل هستم.
البته از دغدغههای زندگی بشری مثل نگرانیهایم برای خشونت، جنگ آلودگیهای زیستمحیطی در اشعارم غافل نیستم و در نهایت باید بگویم با تمام وجود به خوشبختی و شادی، به عشق و روزهای روشن امیدوارم و سعی میکنم این عشق و امید را در کارگاههای آموزشی شعر و داستانم به نسلهای بعد از خودم انتقال دهم.
من با بچههایم بهویژه دخترم رابطه نزدیکی دارم. یک روز داشتم به آینده فکر میکردم و دوران پیری و کسانی که درگیر آلزایمر و فراموشی بشوند.
یک لحظه فکر کردن به اینکه من هم در موقعیتی گرفتار شوم که عزیزترین کسانم خصوصا دخترم را به یاد نیاورم مرا به فکر فرو برد؛ فرزندانم، یهویژه دخترم، در این دنیای بیمقدار تمام داشتههای باارزش من هستند. در همان لحظه این شعر را برای آریسای عزیزم نوشتم:
نگذار فراموشت کنم
اگر همهی کلمهها و اسمها را
ماهها را
حتی فصلها را از یاد بردم
زنگ ساعت را
مسیر خانه را
راهی که به کوچه باغ قدیمی ختم میشود
صدای اردکها
و اینکه چطور میشد
همپای یک تصنیف
هم لبخند زد،
به کسی که روبهرویت نشسته
هم گریست
با کسی که در دورِ یک خاطرهی باد زده
میجنبد روی حواس پنجگانهات.
نگذار فراموشات کنم
شهر نیازمند یک قهرمان فوریست
بادبادکت را بردار
ابرها
خسته
از راه رسیدهاند.
قبل از هر چیزی باید بگویم که خیلی خوشحالم که مسیر زندگیام در جهتی قرار گرفت که بتوانم دین خودم را هر چند کم به ادبیات این مرز و بوم ادا کنم و بابت این قضیه خداوند را شاکرم. در این بیست و اندی سال که افتخار مربیگری و آموزش شعر و داستان را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داشتم بهعنوان یکی از کمترینها در آموزش کودکان و نوجوانان این دیار بودم بسیار بر خودم میبالم.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهترین جا و مامن برای روحهای مشتاق و جانهای شیفتهای است که هنوز بلدند عاشقی کنند. برای خود من هنوز یک کودک بازیگوش و یک نوجوان جستجوگر و شاداب در درونم زندگی میکنند و هیچ جایی را بهتر از کانون سراغ ندارم که بتواند اینچنین بهعنوان یک محیط کاری و اداری حواسش به روحیات و دلمغشولیهای یک شاعر و نویسنده باشد. امسال در آستانه بیستودومین سالی است که بهعنوان مربی ادبی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت میکنم.
پرورش خلاقیت، پرورش حواس، پرورش تخیل، بالا بردن توان نوشتاری بچهها با استفاده از محرکهای متفاوت مثل قصهگویی، کاردستی، پخش موسیقی و... و درنهایت برپایی کارگاههای نوشتن خلاق و شعرنویسی خلاق و داستانویسی خلاق از وظایف من به عنوان یک مربی ادبی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
درباره فعالیت انجمنهای شعر در خرمآباد بفرمایید.
دهه هفتاد و بخشی از دهه هشتاد قرن گذشته، در خرمآباد شاهد رشد و بالندگی انجمنهای هنری ازجمله انجمن شعر و ادب بودیم. که در آن سالها، شاید بتوان گفت شهر یکی از مراکز مهم تولید و خلق جریانهای نوپردازانه در شعر سپید و حتی غزل معاصر بود؛ اما متاسفانه امروز خبری از چنین فضایی نیست و شاعران از جلسات شعرخوانی و نقد و تبادل تجربیات بینصیب هستند. فکر میکنم احیای انجمنها؛ البته در مسیر طبیعی آنها و سپردن آنها به دست هنرمندان واقعی و بیطرف، میتواند کمک خوبی به تجدید حیات شعر در شهر و استان باشد.
نظر شما