در نشست «گفتوگو درباره ادبیات روسی» در مشهد عنوان شد:
وضعیت ترجمه آثار روسی بهتر شده است/از اکثر نویسندههای مهم روس کتاب داریم
آبتین گلکار، در نشست «گفتوگو درباره ادبیات روسی» از نشستهای «کافهکتاب آفتاب» در مشهد گفت: وضع ترجمه آثار روسی جدید به فارسی خیلی بهتر شده است؛ در فارسی از اکثر نویسندههای مهم معاصر روسیه کتاب داریم. کتابهای خوبی هم ترجمه شدهاند.
گلکار، با بیان اینکه بهنظر من، ایرانیها خیلی به ادبیات روسیه نزدیکیم و علت اقبالمان به این آثار، همین است، گفت: البته ادبیات کشورهای دیگر را هم میخوانیم و در آنها هم چیزهایی پیدا میکنیم، اما در ادبیات روسیه، چیزهای آشنای بیشتری میبینیم؛ در نتیجه خیلی راحت با آن همذاتپنداری میکنیم. گویا خودمان را در این آثار پیدا میکنیم. خیلی از دغدغههایی که در ادبیات روسی نمایان میشوند، دغدغههای خود ما هم هستند. به همین علت است که ترجمه آثار ادبیات روسی از خیلی قدیم در ایران رواج داشته است. آثار تولستوی در زمان حیات او به فارسی ترجمه شد؛ این مساله با توجه به امکانات بیش از 100 سال پیش، خیلی جالب توجه است؛ البته که رابطه همسایگی هم موثر بوده است. نکته جالبتوجه اینکه ادبیات روسیه، از ادبیاتهای بزرگ جهان، چندان قدمتی هم ندارد. با ادبیات ایران که اصلاً قابلمقایسه نیست، حتی از ادبیات کشورهای مهم اروپایی هم قدمت کمتری دارد. آنچه بهعنوان ادبیات هنری روسی میشناسیم و کلیسایی یا تاریخی نیست، از اواسط قرن هجدهم شروع شده است.
این استاد و مترجم ادبیات و زبان روسی، پس از این، به شکلگیری ادبیات روسی پرداخت و با اشاره به ادبیات شفاهی نسبتاً کهن این زبان، از پوشکین بهعنوان آغازگر ادبیات هنری روسی نام برد و افزود: پوشکین شکوفایی این سنت ادبی را به دو عامل اصلی نسبت داد، یکی «دکابریستها» که در سال 1825 علیه حکومت تزاری شوریدند، گرچه بهسرعت سرکوب شدند، در فرهنگ و هنر روسیزبانها تأثیری دامنهدار و دیرپا برجای گذاشتند؛ دیگری منتقدان ادبی و در رأس آنها ویساریون بلینسکی (1811-1848) که نقد او به نیکلای گوگول (1809-1852) مشهور است. بدینترتیب بود که روسیها از اوایل قرن نوزدهم ادبیاتی همتای سرآمدان ادبیات اروپا، ازجمله آلمان و فرانسه، یافتند.
گلکار در ادامه سخنان خود به انقلاب 1917 روسیه رسید و آن را سرآغاز چرخشی در همه شئون زندگی روسی، ازجمله فرهنگ و ادبیات آن خواند که در آغاز، در پی آزادیهای گسترده، به شکلگیری انواع و اقسام جریانهای ادبی انجامید، اما خیلی سریع، بهمحض قدرتگرفتن حکومت که میخواست همه نیروهای ادبی را یککاسه کند، سرکوب شد. بهنظر او، این هم تجربه عجیب و آموزندهای است، زیرا نشان داد که حمایت حکومت از ادبیات برای کمک به جامعه سودمند نیست و حتی ممکن است خیلی هم زیانآور باشد.
این استاد دانشگاه افزود: در این دوران، نظریهای با عنوان نظریه بیتعارضی بهوجود آمد که در تاریخ ادبیات جهان منحصربهفرد است، بدین معنی که در داستان دوره شوروی هیچ برخوردی بین مثبت و منفی اتفاق نمیافتاد، هیچ چیز منفیای وجود نداشت که کسی بیاید معارض آن بشود؛ حداکثر تعارضی که اتفاق میافتاد تعارض بین خوب و خوبتر بود، یعنی اینکه همهچیز خوب است و حالا باید بگردیم ببینیم چطوری میشود بهترش کرد. در این دوره، داستانهای زیادی داریم که در کارخانهها میگذرند، چون طبقه اول جامعه طبقه کارگر است. در این داستانها، مثلاً، پسری را میبینیم که بلد است با هفتتا دستگاه کار کند. یک دفعه دختری پیدا میشود که بلد است با دهتا دستگاه کار کند و پسر را مسخره میکند. این به پسر برمیخورد و او میرود کار با دوازدهتا دستگاه را یاد میگیرد. در آخر هم با آن دختر ازدواج میکند و داستان تمام میشود. بهنظر شوخی میآید، اما در شوروی فراوان داستان هست که همین الگو را دارد. آن زمان، تنها در داستانهایی میشد تعارض واقعی دید که مثلاً در روسیه تزاری یا جنگ جهانی دوم میگذشتند و یک نیروی منفی قوی مثل آلمان نازی دَرِشان وجود داشت.
مترجم آثاری متعدد ادبیات روس ادامه داد: این وضع تا زمان فروپاشی شوروی کمابیش پایدار بود. بعد از فروپاشی، همه قیدوبندها و سانسورها برداشته شدند؛ نویسندگان دیگر میتوانستند هرچه میخواهند بنویسند. در این زمان، دو اتفاق افتاد که در پی آنها روسیها با سیل آثار خوب مواجه شدند. یک اتفاق این بود که آثار مهاجران، یعنی نویسندههای روسیای که مجبور شده بودند جلایوطن بکنند، آزادانه در روسیه منتشر شد. مردم با ولع زیادی این آثار را خواندند. اتفاق دوم این بود که آن آثارِ متعلق به زمان حکومت شوروی که چندین دهه ممنوع بودند امکان انتشار پیدا کردند. اینطور بود که گویی ادبیات روسیه دوباره کشف شد. اما نویسندههایی هم بودند که همانموقع، یعنی بعد از فروپاشی، داشتند مینوشتند. اینها را در دو دسته میشود جای داد: یک گروه نویسندههایی بودند که نگاه به گذشته داشتند، سعی میکردند وقایع زمان حکومت شوروی را تحلیل کنند، بگویند که واقعاً چه اتفاقی داشت میافتاد و علت آن چه بود، خوب بود یا بد. البته همه این کارها را در قالبی هنری انجام میدادند. آثار این نویسندهها برای ایرانیها هم بسیار آموزنده است. گروه دیگر هم نویسندههایی هستند که درباره مسائل روز روسیه مینویسند و کاری به کار گذشتهها ندارند.
گلکار در تشریح صورت و محتوای آثار داستاننویسان فعلی روسیزبان و اینکه چرا از ایشان کمتر اثری بهفارسی درمیآید، افزود: کاری که این دسته دارند انجام میدهند واکنشی است به سانسورهایی که در دوره شوروی بود؛ موضوعاتی که آن زمان ممنوع بودند با شدت بسیار زیاد مطرح میشوند. اکثر این موضوعات موضوعات حاشیهای هستند، یعنی مربوط به حاشیه اجتماع، طبقاتی که قبلاً صدا نداشتند، طبقاتی که قبلاً هیچ نمایندهای در جهان ادبیات نداشتند، مثلاً الکلیها، معتادان. الان خیلی داستانها نوشتهاند که از زبان بچههای عقب افتاده نقل میشود. در آن زمان، این افراد انگار اصلا وجود نداشتند. خیلی اثر هم داریم دربارۀ سربازهایی که از جنگ برگشتهاند، از جنگ افغانستان یا جنگ چچن، و دچار آسیبهای روانی مختلف شدهاند. اینها موضوعات بابروز ادبیات روسیهاند. زبانی هم که برای نوشتن این آثار انتخاب میکنند طبیعتاً زبان خیلی بیپرده و رکی است که برای خود روسها یکجور شوک فرهنگی است؛ خود روسها هم به چنین زبان و صحنههایی در یک اثر ادبی عادت ندارند. من از اوکراین و روسیه افراد زیادی را میشناسم، مثلاً از طبقۀ استادان دانشگاه، که اجازه نمیدهند بچهشان آثار فلان نویسنده را بخواند، چون زبانش خیلی رکیک و زننده است و بدآموزی دارد.
این مترجم باسابقه ادامه داد: وضع ترجمه آثار روسی جدید به فارسی خیلی بهتر شده است؛ در فارسی از اکثر نویسندههای مهم معاصر روسیه کتاب داریم. کتابهای خوبی هم ترجمه شدهاند. ترجمهها هم بهنظر من ترجمههای بسیار خوبی هستند. در این زمینه واقعا خوششانس بودهایم؛ یعنی از اول کسانی که ادبیات روسی را ترجمه کردهاند مترجمان خوبی بودهاند. شاید اسم بعضیها را به خاطر نداشته باشم، مثلاً، آقای کاظم انصاری که سال 1310 از زبان روسی کار ترجمه کرده است نثر ایشان واقعاً خوب است و امروز هم میشود خواندش. شاید یکمقدار بهنظر قدیمی بیاید، اما خودم، از خواندنش لذت میبرم. مترجمان بعدی هم همینطور بودند، خانم مهری آهی، محمدهادی شفیعیها، استپانیان. جالب است که این آقای استپانیان خیلی بهروز بود و زمانی که اینترنت نبود، ادبیات وقت روسی را دنبال میکرد و بهدست میآورد و ترجمه میکرد. شفیعیها هم شخصیت بسیار جالبی بود. ریاضیدان بود و کوهنورد حرفهای، تاحدیکه اورست را فتح کرده بود؛ یعنی علایق بسیار متنوعی داشت و درعینحال سه رمان مهم تورگنیف و چند داستان او را هم ترجمه کرده است. کریم کشاورز هم بود. حتی مشفق همدانی که امروز خیلیها او را بهعنوان مترجم بد مثال میزنند برای زمان خودش خوب بود.
در ادامه این نشست که با دبیری دکتر احمدآفتابی برگزار شد، عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت و برجسته ساکن مشهد نیز در سخنانی کوتاه از مواجهه خود با ادبیات روسی گفت و درباره نقش حزب توده در گسترش ادبیات جهان، بهویژه ادبیات روسی، در ایران آن روزگار نکاتی را یادآور و افزود: در دهه 40، بهخصوص بعد از 28 مرداد، حزب توده دیگر حضور عینی فعالی در عرصه سیاست نداشت. بعضی از تودهایها نشستند و ترجمه کردند. استپانیان و امثال او مترجمانی بودند که مناسباتی با توده داشتند. حزب توده، که راجعبه وجوه منفیاش زیاد شنیدهایم، تأثیرات مثبتی در ترجمه ادبیات روسیه داشت. وقتی دبستان میرفتم شاهدش بودم. تودهایها، نه فقط از ادبیات روسی، که از ادبیات همه جهان شناخت داشتند. از دریابندری بگیرید تا شاملو و سیاوش کسرایی و سایه، همه کسانی که از دهه 40 به بعد از چهرههای مشخص ادبیات شدند. این بههیچوجه بهمعنی طرفداری از سیاستها و آرمانهای این حزب نیست؛ در دهه 40، بهواسطه آنها ادبیات روسی را خیلی بیشتر شناختیم.
به گزارش ایبنا؛ آبتین گلکارِ ۴۵ساله نزدیک به 15 سال است در مقام استادیار در دانشگاه تربیتمدرس تهران زبان روسی درس میدهد. اما عموم، بیشتر او را یک مترجم پرکار و خوشنام میشناسند که بیشتر از نصف عمرش را برای ترجمه، بهویژه ترجمه رمان و داستان و نمایشنامه روسی صرف کرده است. گلکار، که جوایز معتبری نظیر جایزه کتاب سال و جایزه ابوالحسن نجفی را هم دریافت کرده است، به خیلی از نویسندههای روسیزبان پرداخته است، از پوشکین و گوگول و تورگنیف گرفته تا تولستوی و چخوف و بولگاکوف و نابوکوف؛ گاهی سراغ نویسندههای نوظهور و کمترشناخته هم رفته است. ازجمله ترجمههای متعدد او که با استقبال مخاطبان هم روبهرو شده میتوان به این عناوین اشاره کرد: «اتاق شماره 6»، «قلب سگی»، «مقصر کیست؟»، «استالین».
نظر شما