برای انسان تبدیل شّرِ پریشانیِ تفاوتهای درونی به حُسنِ انسجام و همافزاییِ نیروهای درونی امکانپذیر است! این نویدی است که در ایده «تیم درونی» نهفته است.
او افزود: این تلاش بهمثابه گامی مقدماتی در معرفی زندگی، آثار و نظرگاههای بدیع و کاربردیِ محقق نامآشنای آلمانیزبان، فریدمن شولتس فون تون، در حوزه روانشناسی ارتباطات بود. این کتاب با نام «مفاهمه؛ هنر زندگی» در سال 1399 توسط نشر لوحِفکر به انتشار رسید. کتاب حاضر «تیم درونی»، جلد سوم اثر سهجلدیِ «با هم حرفزدن»، در رابطه تنگاتنگ با دو جلد دیگر است.
به گفته محمدی، از آنجایی که در این اثر سهجلدی مدلهای روانشناسیِ ارتباطات در یک ترتیب مجزا از یکدیگر قرارنگرفتهاند، بلکه دائماً یکدیگر را در یک رابطه متقابل تکمیل میکنند، جلد سوم را برای ترجمه انتخاب کردم، زیرا در این جلد بهصورت ملموس و قابلرویت با الگوهای فکری و رویکرد بدیع و کاربردیِ شولتس فن تون در تبیین «رویداد درونی» آشنا میشویم. «با هم حرفزدن» همواره یک وجه بینانسانی و یک وجه درونانسانی دارد. شولتس فن تون در کتاب حاضر این دو را با هم به نمایش میگذارد.
او با اشاره به مخاطبان کتاب گفت: عموم مردمی که اهل کتابخوانی، اندیشیدن و معرفت هستند و درباره زندگی و ارتباطات خود و دیگران تأمل میکنند. زبان این کتاب صمیمانه، بیتکلف، آراسته به مثالهای کاربردی و تصویرپردازیهای بهیادسپردنی و نزدیک به فهم مخاطب است. بنا بر نظر پروفسور شولتس فن تون و همینطور دکتر ارجمند خوانندگان اثر سهجلدی «باهم حرف زدن» عموم مردم هستند. انسانهای عادی که شاغلاند، که با زندگیِ روزمره دستوپنجه نرم میکنند و بههیچوجه دچار بیماری روحی ـ روانی نیستند. به قول ایشان «شناخت و معرفتِ پویشِ درونی انسان نباید تنها در قلمرو متخصصانِ علوم روانکاوی محصور باقی بماند، بلکه باید درهای آن برای عموم مردم باز باشد.»
محمدی درباره نگاه مولف کتاب به عمومی سازی دانش در این اثر توضیح داد: مثالهای کاربردی، جملهپردازیهای نزدیک به فهم مخاطب در کنار تصویرپردازیهای ساده، گویا و تأثیرگذار برگرفته از زندگی روزمره در آثار شولتس فن تون مدتهاست که در زمره مثالهای کلاسیک بهشمار میآیند و نه تنها در همه رشتههای دانشگاهی و بنگاههای کسبوکار بلکه حتا در کتابهای درسی مدارس کشور آلمان بهکاربرده میشوند.
او درباره ضرورت انتشار این کتاب هم گفت: از گزارشات تجربهشده در سمینارها و کارگاههای آموزشی متعدد در کشور آلمان چنین استنتاج شده است که بهطورکلی پرداختن به مدل «تیم درونی» در رشد شخصیت تأثیرات بسیار مثبتی داشته است، از جمله گزارشاتی شامل رهایی از حکم یکپارچگی: «من همیشه برای خودم اینطور تعیین کرده بودم که یک شخصیت همگن، واحد و منسجم هستم و برطبق این حکم گرایشات متناقض درونیام را بهحساب ضعف و یا حتی اختلال روحی میگذاشتم. اکنون میبینم که همه اینها به من تعلق دارند و این بسیار طبیعی و خوب است، حتا یک ثروت درونی محسوب میشود.»
کمک به شفافسازی درونی: «این مدل کمک میکند که آشفتگی و درماندگیام را بهمثابه تقابل نیازها، انگیزهها و احساسات متفاوت درونیام دریابم و آن را مُحق بدانم. بهاینترتیب میتوانم بهروشنی تشخیص بدهم که چهوقت کدامیک خود را به جلو میاندازد، تحمیل میکند و کدامیک کنار میکشد و کانون تعارض کجاست و تصمیم من چگونه میتواند این خواستهها را بهنحوی تأمین کند که همه با آن به توافق برسند.»
آسودگیِ خاطر از پذیرش خویش: «وقتی من تحریکات و انگیزههای بهلحاظ اجتماعی ناخوشایند دارم، آنها را حالا راحتتر و بهتر میپذیرم (برای خودم و در مقابل دیگران)، چراکه وجود آنها به این معنی نیست که من یکسره بد، ناخوشایند یا کمارزش باشم، بلکه آنها فقط یک جزئی از وجود من (درکنار بسیاری دیگر) هستند و خود من به وجود آنها اذعان میکنم.»
به گفته محمدی این اثر بهصورت کارگاههای آموزشی برای دانشجویان در همه رشتههای دانشگاهی، برای مدیران، کارکنان و تیمهای کاری در بنگاههای کسبوکار و برای دانشآموزان در مدارس قابل استفاده است.
این مترجم در پایان گفت: پرفسور شولتس فن تون مینویسد: «من از استعاره تیم درونی ــ که تصویری مثبت و نویدبخش از فعلوانفعالات درونی انسان به دست میدهد ــ بهدلایل متعدد استفاده کردهام. از نظر من، تقارن بین دنیای درونی و برونی در وهله اول شگفتانگیز و مسحورکننده است. بهطور مثال، چه در ارتباطات روزمره و چه در بگومگوهای درونی همواره یک اصل صادق است: کسی که حقش در جایی پایمال شود بههیچوجه ساکت نمینشیند و درصدد یافتن فرصتی برای تلافی یا انتقام برمیآید، چه با مخدوشکردن، معوقکردن یا بیاثرکردن تصمیمی و چه با بههمریختن حال درونی یا آلودهکردن فضای کار جمعی. عکس این نیز صادق است: گفتوشنود کافی، طوفانِ فکریِ جمعی، ارجگذاشتن به همه صداهای متفاوت، بهرهبرداری از چندگانگی و تنوع چشماندازها در تیم درونی و برونی فضای مساعدی فراهم میآورد که حاصل آن نتایج بهتر است. تشابه بین دنیای درونی و برونی نخستین دلیل برای انتخاب استعاره «تیم درونی» بود. منتهی توصیف این پیوندِ تنگاتنگ بهتنهایی کفایت نمیکرد، بلکه باید روش و مدلی طرح میکردم که در ارتباطات روزمره بهمثابه ابزاری در دسترس عموم مردمی قرار میگرفت که لزوماً بر علوم روانکاوی اشراف کامل ندارند. به عبارت دیگر، آنها باید بهکمک این الگو میتوانستند برای خود بهروشنی مجسم کنند که با گروهی از نداهای کاملاً متمایز و گاه متخاصمی که موجد یک پویش درونیاند روبهرو هستند. و این هیچ ربطی به آسیبشناسی روانی یا اختلالات رواندرمانی ندارد، بلکه برعکس این کثرت و تنوعِ نداها و تمایلات درونیْ یک منبع انرژیِ انسانی است که مدیریتپذیر و نیازمند به مدیریت است. تجسم «تیم درونی» فرصتی است مغتنم برای روبهروشدن با درونیات خویش؛ گشایشی نویدبخش برای ارتباط با خود است: برای انسان تبدیل شّرِ پریشانیِ تفاوتهای درونی به حُسنِ انسجام و همافزاییِ Synergie نیروهای درونی امکانپذیر است! این نویدی است که در ایده تیم درونی نهفته است.»
نظر شما