یادداشت رضا مختاریاصفهانی درباره سفرنامه «عضدالملک به عتبات»؛
زیارت کربلا آتشی بود که در سینه شیعیان ایرانی زبانه میکشید
رضا مختاریاصفهانی، پژوهشگر تاریخ و سندشناس در یادداشتی به سفرنامه «عضدالملک به عتبات» پرداخته و به بیان نکاتی از مشقات سفر این رجل قاجار از عتبات پرداخته است. وی میگوید: سفر کربلا برای ایرانیانِ مشتاق همواره با سختی و موانع همراه بوده است.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور
سفر کربلا برای ایرانیانِ مشتاق همواره با سختی و موانع همراه بوده است. این سختیها گاه خشم طبیعت و گاه خشونت سیاسیون حاکم بر عراق با ایرانیان بوده است. در نبود این دو عامل، ناامنی راهها خود بر سختی سفر میافزود. با این همه، مشتاقان این سختیها را به جان خریده و بار سفر میبستند؛ سفری که شاید پایانی نداشت و مسافر مشتاق را بازگشتی نبود. این سفر اما همچون آتشی بود که در سینه شیعیان ایرانی زبانه میکشید و تنها زیارت عتبات عالیات میتوانست آن را فرو بنشاند.
بخشی از این سختیها را در سفرنامههایی که نگاشته شدهاند، میتوان دریافت. به دلیل آنکه این سفرنامهها توسط کارگزاران حکومتی و افراد متمول نوشته شدهاند، تصویری کامل از تمامی سختیهای این سفر نیست. چه فقرا بیش از آنچه در این سفرنامهها آمده، به مشقت و مصیبت گرفتار میشدند. آنان گاه با پای پیاده این مسیر صعب را میپیمودند و چه بسا توشه اندکشان به غارت قطّاعالطریق میرفت.
یکی از سفرنامههایی که تصویری از این سختیها اما در عین حال زیبا و دلنشین از سفر به عتبات عالیات برمیسازد، سفرنامه علیرضاخان قوانلو ملقب به عضدالملک است. عضدالملک پسر موسیخان، برادر مهدعلیا و دایی ناصرالدین شاه قاجار، بود. ناصرالدین شاه به پسر داییاش علاقه و اعتماد داشت. از همین رو در سفر فرنگ و عتبات ملتزم رکاب بود. او بعدها ایلخان قاجار شد و در این مقام به نایبالسلطنگی احمدشاه قاجار رسید. عضدالملک روحیات مذهبی داشت و با فقیهان مراوده. بر مبنای همین روحیه، ناصرالدین شاه بعضی از مأمورییها را به او میسپرد.
از جمله وقتی خواست خشتهای طلا برای گنبد حرم امامین عسکریین بفرستد، او را مأمور این مهم کرد: «رأی همایونش بدان قرار یافت که مزرعه آمال شیعیان را سحابی فرستد و طریقه حقه اثنیعشریه را آبی آورد، رونق و رواج مذهب جعفری را به بذل طلای خالص موفق شد و امام الهمامین عسگریین را به اهدای گنبد زرین مؤید آمد.» این مأموریت در سهشنبه، دوازدهم ذیالقعده 1283 برابر با 27 اسفند 1245 با کاروانی حدوداً سیصدنفره آغاز شد. عضدالملک سوانح سفر را از همان آغاز حرکت روایت کرده است. از آن رو روایت گفته میشود که به ادعای سیداحمد دیوانبیگی در تذکرۀ حدیقةالشعرا کاتب سفر میرزامحمدحسین دبیر فارسی بوده است. نگارش ادبی و مسجع سفرنامه هم این ادعا را تقویت میکند.
کاروان حامل خشتهای طلا با عبور از مرکز ایران، هرچه به صفحات غرب نزدیک میشد، خطرات و سختیها برایش رخ عیان میکرد: «به سرگردنۀ بیدسرخ رسیدیم و آنجا مکانی مخوف است که اغلب اوقات زائر و عابر را برهنه مینمایند. دزد خارجی و داخلی، هر دو، دارد.» خلاصی از دزدان پایان ماجرا نبود. کاروان که در نزدیکی بهار سفر آغاز کرده بود، با توجه به بارانهای موسمی و بدی معابر دچار زحمت میشد. به طوری که در مسیر صحنه به بیستون گِل و لای مسیر، عبور را سخت کرده بود: «از کوچه باغها گذشتیم. به حدی گِل بود که اگر کسی به مراقبت و احتیاط نمیرفت، در هر قدم تا سینۀ اسب به گِل مینشست.»
راه پرپیچ و خَم سمنگان هم راوی را به تشبیه آن با مردمان روزگارش واداشت: «جادهاش مانند اهل زمانه با چَم و خَم است، اما در هر چم هزار برکۀ خون جگر مستتر است و در هر خم هزار تودۀ غم مدغم.» در ماهیدشت هم کاروانسرایی از دورۀ صفویه برای آسودن عابران و زائران وجود داشت، اما «به حدی کثیف» شده بود که «از شدت عفونت» محل توقف و استراحت نبود. این سختیها موجب شد صاحبان اسب و قاطر کرایهای به اعتراض برخاسته و پول بیشتر طلب کنند. از جمله وقتی پس از گذر از ماهیدشت آب مسیر را بسته بود، اعتراض «مُکاریان» نیز افزون بر مصایب دیگر شد. نوکران کاروان سلطنتی در نزدیکی مرز و دوری از دارالخلافۀ ناصری چندان گوش به فرمان اعضای دربار نبودند.
هرچه به مرز نزدیکتر میشدند، مشکلات بیشتر بود. گویی مصایب بر زائران حسینی آوار و تلنبار میشد: «بدی آب و هوا و قلّت آذوقه و کثرت جانور تراکم نمود، جمعی از نوکرها هم ناخوش شدند.» این تلنباری مصایب در قصر شیرین به زیبایی توصیف شده است؛ آنجا که باد و تگرگ در بیرون این شهر کاروان حامل خشتهای طلا را غافلگیر کرد: «گلیم سیاه بگسترد و سپاه حَبَش به طلایهداری آفاق گسیل شد و این فدوی را اضطراب به جهات عدیده مستأصل کرد. اول شدت باران، دوم وحشت یاران و دیگر سختی بادهای متواتر و سستی میخهای چادر، نگران خشههای طلا.» در ذهاب هم وجود «مار و عقرب» بر نگرانی کاروانیان افزود.
در عراق مشکلات از لونی دیگر بود. از خانقین تا کاظمین گرمی هوا طاقتشان را طاق کرد. در مسیر کاظمین به نجف تا چشم کار میکرد، بیابان بود و گرما و بیآبی: «آن منزل چنان است که ده فرسنگ در ده فرسنگ وادی غیرذرع است. نه آب [دارد] و نه آبادانی. اعراب با مشک آب میآورند و مشکی دویست دینار که پنج مشک یک قران باشد، میفروختند.» گرمای هوا و باد شدید دست به دست هم دادند که مسافران مرگ را به چشم دیدند: «هوا به شدت گرم بود و بادهای ناملایم میوزید... ناگاه به طوری صرصر مسموم بوزید و هوا متعفن شد و گرما طغیان کرد که تماماً تن به هلاک دادیم و دل بر مرگ نهادیم. آنچه دهر از حوادث روزگار اندوخته داشت، با غربال صرصر قهر بر سر ما بیخت و مانند عاصیان مشرک ما را شرارۀ جحیم فرا گرفت. چشم و گوش [و] بینی و دهان از شدت خاک انبان آرد شد و باد به شدتی میوزید که اسبها را برمیگردانید.»
وجود گدایان در حرم امامان و امامزادگان هم دردسری برای زائران بود. آنان به اصرار و سماجت از زائران پولی میستاندند. عضدالملک در توصیف این گدایان و گدایی که به هر ترفندی بود، پولی از او گرفت، چنین روایت میکند: «در اماکن مشرّفه که از در و دیوار، سیاه و سفید، عاقل و دیوانه، رذل و محترم، عارف و عامی، یک ساله و صد ساله و پهن و دراز متکوّن میشدند، به تملق و تغیّر، به نثر و نظم، به عربی و عجمی، به نرمی و درشتی و به شیرینزبانی و فحش هرچه میخواستند، میگرفتند. چنانکه در حرم حضرت عباس علیهالسلام درویشی اول نفرین کرد و بعد به فحش رسید. معهذا مهربانی و ملایمت نموده، پولش دادم.» همچنانکه توصیف دزدان کربلا در مهارت و طراری چنین آمده است: «... از کمال مهارت و طراری در سرقت، نفس از نسیم دزدند و عسس با گلیم، زنگ از فیل بَرند و رنگ از نیل، لقمه از خلق ربایند و لذت از حلق.»
سفرعضدالملک به عتبات عالیات که در دوشنبه، نهم جمادیالاول 1284 برابر با هفدهم شهریور 1246 به پایان رسید، شش ماه پرمخاطره اما با خاطرات تلخ و شیرین بود. سفرنامه او به جز خاطرات خطرات، تصویری از ایران و عراق و وضعیت ایرانیان مقیم این کشور در دوره ناصری پیش روی خوانندگان میگشاید؛ سفرنامهای که مملو از اطلاعات تاریخی، جغرافیایی و مردمشناسی نیز هست. خواندن سفرنامۀ عضدالملک در این روزهای اشتیاق برای زیارت اربعین خالی از لطف نیست.
سفرنامه «عضدالملک به عتبات» به کوشش حسن مرسلوند در سال 1370 از سوی موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی به چاپ رسیده است.
نظر شما