شابوفسکی دربخشی از کتاب «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها»، درمصاحبه با آخرین آشپز زنده صدام به جنگ ایران و عراق نیز پرداخته است. اینکه صدام درآن زمان چه غذاهایی میخورد، چه عادتهایی داشت؟ آشپز صدام توصیف میکند که او زیاد شوخی میکرد، بیرحم بود، استالین را الگوی خود قرار داده بود ولی هر سال برای آشپزها یک ماشین نو میخرید!
در کتاب «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» نوشته ویتولد شابوفسکی ترجمه زینب کاظمخواه که سراغ آشپز صدام رفته است، در آن زمان که عراق محل جولان داعش بود و با او درباره عادات غذایی دیکتاتوری صحبت کرده که برای ما بسیار آشناست، آشنایی که علاوه بر همسایگی، جنگ خونباری را آغاز کرد که جان پیر و جوان بسیاری را در دو کشور همسایه گرفت.
«من در حله که نزدیک خرابههای باستانی بابل متولد شدم، اما وقتی نوجوان بودم، والدینم به بغداد نقل مکان کردند.» این دو جمله از زبان ابوعلی آشپز صدام است، مردی که موهایش سفید است، کمی شکم دارد و با اضطراب و استرس مقابل ویتولد شابوفسکی، روزنامهنگار لهستانی قرار گرفت تا از آشپزی برای دیکتاتوری بگوید که زمانی عراق ملک طلقش بود و هنوز هم مردم این سرزمین به ویژه بغداد خاطرات حضور ترسناک او را از یاد نبردند.
ابوعلی، طبخ شیش کباب، کُبه، دلمه و پاچه خاصترین غذاهای عراقی را در رستوران کوچک عمویش یاد گرفت اما طولی نکشید که در صدد آموختن غذاهای بیشتری برآمد. میل به ارتقا و فرا گرفتن باعث شد که ابوعلی به یک هتل پنج ستاره برود و بعد هم به زور به جنگ با کردها فرستاده میشود همان موقع که ملا مصطفی بارزانی شورشی را ترتیب داد که خود آن را هدایت میکرد. ابوعلی میگوید: «هیچ دلیلی نداشتم علیه کردها باشم و قطعا نمیخواستم در جنگی علیه آنها کشته شوم.» این نگاه باعث شد که او تلاش کند تا به جای شلیک کردن به آشپزخانه یک آجودان برود. اشپزی در میان جنگ شرایط خاص خودش را دارد. چنانکه «به جای تمرکز روی مرگ بیشتر روی این موضوع تمرکز کردم برای وعده بعد کجا میتوانستم مرغ یا ماهی بگیرم.»
شرکت در جنگ داخلی و آشنایی با بعضی شخصیتهای نظامی باعث شد که ابوعلی کارش به آشپزی در کاخهای بغداد بیفتد. او در این باره جمله خاصی دارد: «گاهی اصلا نمیدانستم که برای چه کسی غذا میپختم آشپز بودن کمی مانند خدمت در ارتش است...»
اما آنچه درباره صدام شایع بود که صباح، مادرش بعد از طلاق از پدر بچهاش، با مردی که لقب کذاب داشت، زندگی را آغاز کرد. زندگی که چندان به نفع صدام نبود. او صدام را به جای مدرسه به دزدی مرغ و تخممرغ فرستاد. بعضی دیگر گفتهاند او در قطار موصل به بغداد هندوانه میفروخت. در این میان دایی صدام باعث شد که زندگی او تغییر کند و در میان خانواده پرجمعیت داییاش دنیای دیگری را تجربه کند.
حالا صدام در بغداد در کاخهای باشکوه و پرزرق و برقش عنوان رئیسجمهور را یدک میکشد و ابوعلی قرار است برای او آشپزی کند. او میگوید وقتی برای نخستین بار خواستند که به کاخی در نزدیک حومه شهر برود، هیچ فکر خاصی درباره صاحب آن نداشت اما وقتی هنا سلام، رئیس تیم امنیت صدام به او گفت به دیدن رئیس جمهور میرود، فکر کرد که شوخی میکند! اما این حضور و این پست خاص ملزومات ویژه خودش را داشت به طوری که باید «توافقنامه مخصوص رازداری» را امضا میکرد که مانع از حرف زدن درباره اتفاقات کاخ صدام میشد و اگر نقضش میکرد مجازاتش مرگ بود. نخستین غذایی که برای صدام پخت، تیکا بود، غذایی که برای آن گوشت را خیلی ریز خرد میکردند، بعد نمک و فلفل به آن اضافه میزدند، در آخر سیخهای آماده شده را روی شعله آتش کباب میکردند.
توصیف ابوعلی از یکی از کاخهای صدام جالب است، او نام مزرعه را بر آن نهاده است چون به نظرش یک مزرعه واقعی بود و گویا برخی از اهالی تکریت در آن مرغ، بز، گوسفند و گاو پرورش میدادند و قصابی به همراه دستیارانش هر روز یک بره و چند مرغ را سر میبریدند تا گوشت تازه برای طبخ غذا مهیا باشد. یک باغچه کوچک هم سبزیجات و دریاچه کوچکی که هر وقت صدام هوس مسکوف میکرد برایش ماهی میگرفتند. ابوعلی میگوید مسکوف ماهی گریل شده بود که صدام عاشقش بود.
رئیسجمهور عراق بخشی از خلق و خوی خودش را در موقع صرف غذا بروز میداد. آشپزش معتقد بود بخش مهمی از ادامه کار در آشپزخانه به این موضوع ربط داشت که دریابی حال صدام خوب است و آن روز غذای مورد علاقهاش را بپزی. اگر حالش خوب نبود، بهترین راه این بود که از سر راهش کنار بروی، چون خلق بدش باعث میشد که غذا به دهانش خوشمزه نیاید و برای همین «مجبورت میکرد که پول گوشت یا ماهی را به خزانه دولت پس بدهی.»
همیشه اینطور نبود که آشپز صدام باشی و با ترس و لرز برایش غذا درست کنی. گاهی این آشپز بودن امتیازاتی داشت از جمله: «سالی یک بار صدام برای همهمان یک ماشین نو میخرید. هر سال یک ماشین متفاوت: من میتسوبیشی، ولوو، شورلت سلبریتی داشتم. در آن روز، دولت سوئیچ ماشینهای قدیمیمان را میگرفت و کلید ماشینهای جدید را میداد...»
یکی از خاطرات تلخی که ابوعلی به یاد دارد، آشپزی صدام در پشت جبهه جنگ ایران و عراق است، وقتی که صدام هوس میکرد که به سربازانش دستپخت خودش را بدهد؛ دستپختی که که فراموش نشدنی بود؛ به طوری که وقتی در حال صحبت با یک افسر عراقی یا در حال ژست گرفتن برای عکسش بود، برنج را هم میزد که اغلب برنج میسوخت یا در حالی که با کسی مدام حرف میزد، یک کیلو نمک به قابلمه اضافه میکرد. حالا غذا آماده است و سربازان باید برنج سوخته یا شور شده را با لذت بخورند؛ «به هر حال رئیسجمهور برایشان پخته بود.»
اما صدام یک سوپ خاص استان تکریت را هم دوست داشت، سوپی که آشپزش میگوید، سوپی غیرمعمول بود که باید طبخ آن را از ساجده همسر صدام میآموخت، همسری که اغلب با شوهرش اختلاف داشت و از او دوری میکرد؛ سوپی که خود صدام آن را سوپ ماهی دزدان مینامید که با تکه تکه کردن ماهی چرب گطان غلطیده در آرد آماده میشد بعد آن را به پیاز طلایی شده اضافه میکردند در حالی که ابتدا به آن جعفری، بعد یک لایه گوجه، یک لایه دیگر برگ زردآلو میافزودند و ...
ابوعلی آخرین خاطرهاش از صدام باز هم آمیخته به غذاست، آن غذایی به نام بسطرمه؛ صدام عاشق بسطرمه من بود. که از گوشت خشک شده گاو درست میشد... ابوعلی وقتی هم از کاخ صدام رفت، باز هم برای اربابش بسطرمه درست کرد. به طوری که آخرین بسطرمه را قبل از حمله آمریکاییها پخت و وقتی صدام را در حومه تکریت پیدا کردند، غذایی را یافتند که در برگ خرما پیچیده شده بود. آن غذا بسطرمه دستپخت ابوعلی بود.
این چند سطر مروری است به عادات غذایی صدام، رییس جمهور عراق که در دوران حضورش در عرصه قدرت و سیاست عراق، اتفاقات ناخوشایند بسیاری را برای مردم کشورش رقم زد و جنگی هست ساله را هم به همسایه خود، ایران تحمیل کرد که جز کشته شدن افراد پیر و جوان بسیاری در این جنگ سود دیگری برایش نداشت، هر چند که او از حمایت همسایگان عرب و بعد اروپاییها و آمریکاییها برخودار بود و عاقبت هم طومار زندگیاش به وسیله همین حامیانش در هم پیچیده شد. شاید تلخ باشد که از صدام و سفرهاش حرف بزنیم، اما برای نوشتن تاریخ نیاز است که دشمن دیروز را خوب بشناسیم، یکی ازاین راههای شناختن عادت غذایی است؛ بررسی غذاهای مورد علاقه سیاستمداران یکی از مسائلی است که امروزه مورد توجه برخی از پژوهشگران است و ویتولد شابوفسکی، نویسنده و روزنامهنگار لهستانی در کتاب «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» به آن پرداخته است.
نظر شما