ابوالقاسم حبیبی در کتاب «دزفول، شوش، اندیمشک در جنگ» (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ) و جعفر شیرعلینیا به نقل از او در «دایرهالمعارف مصور جنگ ایران و عراق» (نشر سایان) میگویند دزفول شهری مذهبی محسوب میشد و بافت اجتماعی و ویژگیهای فرهنگی مردمش چنان بود که ترک خانه و رها کردن محل زندگی را مجاز نمیدیدند و آن را واکنشی نادرست در مواجهه با مصایب و دشواریها تلقی میکردند. باورشان این بود که باید بمانند، به ترس غلبه کنند و از چیزی که مالِ خودشان است دست نکشند. نه فقط بمانند و مقاومت کنند، که زندگی را نیز تا جایی که میشد و ممکن بود پاس بدارند. دشمن برای تباهی آمده بود و آنان، یعنی اکثریت مردم دزفول عزمشان را جزم کرده بودند که بمانند و با آنچه در توان دارند سد راه این تباهی شوند.
میگویند پیرمردی که شغلش کَندن قبر و خاکسپاری مُردگان بود، در یکی از حملات راکتی بعثیها دو نفر از عزیزانش را از دست داد. هر دو شهید شدند. پیرمرد با دستهای خودش برای هر دو شهید قبر کند و آنان را به خاک سپرد. جنگ، بدترین و بیرحمانهترین چهرهاش را به او نشان داد، اما او کمر زخم نکرد. زخم برداشت، اما ایستاد. به سوگ نشست و در غم عزیزان از دسترفتهاش اشک ریخت، اما تسلیم تباهی و شرارتی که برای نابودی زندگی آمده بود، نشد. دشمن در همان روزها و هفتههای نخست جنگ، چند بار دزفول را زیر آتش توپخانه گرفت و برای درهمشکستن روحیه مردم، بارها با موشکهایش مناطق مسکونی و مدارس شهر را هدف گرفت. خانههای زیادی ویران یا نیمهویران شدند، اما شهر به پشتوانه مردمی که مصمم به پایداری بودند، باقی ماند.
البته مشکلات شهر حتی پیش از جنگ بسیار بود و جنگ هم این مشکلات را بیشتر کرد. مواد غذایی به اندازه کافی وجود نداشت و کمبود دارو و تجهیزات پزشکی نیز به شدت احساس میشد. در مقاطعی، کار تأمین نیازهای اولیه مردم نیز گره میخورد. اما همین مردم جنگزده و زخمخورده، شهرشان را سرپا نگه داشتند و از «زندگی» دفاع کردند. نیروی حیاتی آنان سد راه دشمن اشغالگر شد و جانانه مقابل تهاجم تباهی ایستاد. ایستادگی آنان در آن روزهای سخت، آنهم با کمترین امکانات، حماسه بزرگی بود. از آن جنس حماسهها که خلق آن فقط از مردم عادی و بیادعا، از همین بندگان خدا برمیآمد.
درباره مقاومت مردم دزفول در جنگ و آنچه در آن سالها بر این شهر گذشت، چند عنوان کتاب منتشر شده که حیف است در اینجا به چندتایی از آنها اشاره نکنم. عبدالرضا سالمینژاد در کتاب «الف ـ دزفول» (انتشارات نیلوفران) بخشی از خاطرات مردم این شهر، در آن روزهای سخت را بازخوانی و روایت میکند. البته انتشارات نیلوفران انتشار کتابهای دیگری، از جمله «رمز و راز مقاومت و پایداری دزفول» و «خرده روایتهایی از شهر آجری: مجموعه خاطره و داستان درباره مقاومت مردم قهرمان دزفول» را نیز در کارنامه کاری خودش دارد. همچنین کتاب «شبهای موشکباران: خاطراتی از مقاومت اسطورهای مردم قهرمان دزفول» (انتشارات آوان جنوب) مرور گوشهای پایداری دزفولیها در سالهای جنگ تحمیلی است.
نظر شما