به مناسبت اولین روز هفته ملی کودک که با عنوان «کودک، صلح، بازی و نشاط» نامگذاری شده است، با یک تسهیلگر کتاب کودک گفتوگویی داشتهایم که ما را بیشتر با این حوزه، کاربرد و کارآیی و فواید آن برای کودکان آشنا کند. زینب آقایی، معلم آموزش ابتدایی و مروج و تسهیلگر کتاب کودک در گفتوگو با ایبنا از دنیای بازیها و جایگاه کتاب و کتابخوانی در آن برایمان گفته است که در ادامه میخوانید:
تسهیلگری کتاب کودک یعنی چه و از چه زمانی چنین فعالیتی شروع شده است؟
درباره تاریخچهاش مطالعه دقیقی نداشتهام؛ اما میدانم مفهومی نیست که بتوان برایش مبدأ دقیقی گذاشت، چون مفهوم نویی است و در بحث کتابخوانی خیلی وقت نیست که مطرح شده است. در جهان و ایران چندسالی است که این مفهوم باب شده است که «کتاب خواندن فقط کتاب خواندن نباشد»؛ چون قبلا کتابخوانی جمعی یا بلندخوانی وجود داشته است؛ اما صرفا کتاب را میخواندند و اتفاق دیگری نمیافتاد. تسهیلگری کتاب یعنی غیر از کتاب خواندن چیزهای دیگری هم قبل و بعدش باشد که آن مطالعه را عمیقتر و باکیفیتتر کند؛ کارهایی انجام شود که مفهوم و پیام آن کتاب عمیقتر و بهتر برای کودک درک شود و مطمئن باشیم که محکمکاری شده است و آن مفهوم به خوبی انتقال داده و فهمیده شده است. این مفهومِ تقریبا جدیدی است که ما در ایران به آن تسهیلگری کتاب میگوییم و افراد علاقهمند برای کار در این حوزه تربیت میشوند. نکتهای را هم که باید اضافه کنم این است که تسهیلگری را محدود به یکسری کارها نکنیم مثل بازی؛ بلکه کارهای زیادی در این زمینه انجام میشود مثل پرسشگری و بحث درباره مفاهیم کتابها که گفتوگو کردن در فضای آزاد و راحت را برای کودکان فراهم میکند.
چرا این کار را انتخاب کردید؟
من از بچگی به کتاب خواندن علاقه داشتم و در بزرگسالی خواستم کاری کنم بقیه هم مثل من از کتاب خواندن لذت ببرند و باتوجه به اینکه حوزه کاریام هم آموزش ابتدایی است و مرتبط با کودکان، شاخکهایم تیز بود که چه کارهایی در حوزه کودکان وجود دارد. بعد از جستوجوهای فراوان درباره کتاب کودک و کتابخوانی به این حوزه برخوردم و با این کار آشنا شدم. دورههای آموزش باشگاه کتابخوانی «ازتا» را شرکت کردم؛ تقریبا اینجا اولین جایی در ایران است که به مساله تربیت تسهیلگران میپردازد. در اینجا شیوههای تسهیلگری را یاد میدادند، نه اینکه لقمههای آماده در اختیارمان بگذارند و آن شیوهها نه تنها برای کتاب کودک که برای بزرگسال و کتاب این گروه سنی هم مفید است.
اصلا چرا دوست داشتید با کودکان کار کنید؟
واقعا نمیتوانم اولین چرایش را بگویم؛ انگار خودبهخود وارد این جریان شدم؛ زیرا وقتی در کتابخانه عمومی شهر با کودکان برخورد کردم فرصتی پیش آمد و فهمیدم چهقدر این کار را دوست دارم و انگار برای کار با کودکان ساخته شدهام. بعدِ ورود، به چراییاش فکر کردم؛ اینکه وقتی با کودک کار میکنی احساس این را داری که میتوانی تأثیر بزرگی در آینده بگذاری. فکر و دیدگاه بچهها از کودکی شکل میگیرد و جرقه خیلی چیزها در این دوره زده میشود. برایم جذاب بود که وقتی با کودک کار میکنیم فقط این نیست که یک کاری میکنیم و بعدا بچه آن را فراموش میکند؛ بلکه میتوانیم بر فکر او و آینده فکریاش اثر بگذاریم، حتی اثری کوچک. این شد که علاقهمند شدم جنبههای مختلف کار با کودکان را تجربه کنم.
به نظر شما کار تخصصی در حوزه کودک و کتاب کودک در جامعه و فرهنگ امروز ما چه جایگاهی دارد؟
من از هفتسالگی که خواندن را یاد گرفتم وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم تا زمانی که میشد عضو بود یعنی 18 سالگی. در این مدت، مدام به کانون میرفتم و جزو اعضای فعال بودم. آنجا را دوست داشتم؛ زیرا پر از کتاب بود و مربیهایش به طور خلاقانه با ما کار میکردند. پایه کتابخوانی من در کانون شکل گرفت و بیشتر کتابهایی را که میخواندم از آنجا میگرفتم. بعدِ کانون وارد جاهای دیگری شدم و اکنون هم در کتابفروشی ابرک، اولین کتابفروشی تخصصی کودک و نوجوان شهر قم مشغول به کار هستم. باتوجه به تجربههایم، احساس میکنم این قضیه در حال پیشرفت است. توجه همه به کودک و کتاب کودک معطوف شده است. تنوع کتابها در زمان بچگی من محدود بود و مدلهای مختلف کتاب و ناشر وجود نداشت؛ اما حالا تنوع بالا رفته است و نویسندگان ایرانی دارند بیشتر کار میکنند. از هر موضوعی کتاب کودک پیدا میشود و این نشان میدهد که ناشران، نویسندگان و مترجمان کار کردهاند و به طور مداوم کتاب چاپ میشود و کتابهای قبلی هم تجدید چاپ. حتی از نظر مروجی و معرفی کتاب هم پیشرفت داشتهایم؛ زیرا اکنون خود بچهها مروج کتاب هستند. در زمان ما رسانههای اجتماعی نبودند و فقط تلویزیون بود؛ ولی الان اینترنت و فضای مجازی هست و بچهها صفحه شخصی دارند و با روشهای خلاقانه کتاب معرفی میکنند. حتی کارشناس کتاب کودک داریم. همین نشان میدهد که پیشرفت کردهایم؛ زیرا به نظر من که ممکن است غلط باشد 20 سال پیش کارشناس کتاب کودک نداشتیم و اینقدر تخصصی کار نکردیم. آنها کتابها، درونمایهها و کیفیت آنها را بررسی میکنند و خلاصه اینکه دیگر بحث کتاب و کتابخوانی برای بچهها مفهوم بیگانهای نیست و با آن کمابیش به هر طریقی مواجههای داشتهاند.
اشاره کردید که در کتابفروشیای در شهر قم مشغول هستید؛ وضعیت کتاب تخصصی کودک در شهر قم را چهطور میبینید؟
قم کتابفروشی زیادی دارد و از نظر کتاب و کتابخوانی رتبه بالایی در کشور؛ اما بخش کودک و نوجوان یک بخش کوچک از کتابفروشیهاست و تا قبل از ابرک کتابفروشی تخصصی کودک و نوجوان در این شهر وجود نداشت. اصلا آنجا با همین هدف هم ایجاد شد که این خلاء را پر کند و خانم ایمانطلب که آن را راهاندازی کرد، کارشناس کتاب کودک بود و سالها در این زمینه کار میکرد. ویژگی بسیار مهم و بارز این کتابفروشی این است که گروهی برای انتخاب کتابها تشکیل شده است و تکتک کتابها در کتابفروشی بررسی و با مشورت کارشناسان کتاب کودک انتخاب میشوند و در اینجا قرار میگیرند. تعداد کتابها هم کم نیست که این فرضیه پیش بیاید خب تعداد کم است وقت میکنند تکتک را بررسی کنند؛ نه، در اینجا 12 قفسه پر از کتاب وجود دارد که به صورت بررسیشده انتخاب شدهاند و نصف این تعداد برای کودکان است و نصف برای نوجوانان.
به تسهیلگری کتاب کودک بپردازیم؛ کتاب را چهطور میتوان به مقوله بازی کودکان وصل کرد؟
اکنون بازی آنقدر مهم شده است که حتی کتابهایی تولید میشوند که بگویند یکی از شیوههای فکر کردن بچهها با بازی است. ابزار تفکر بازی است و نمیتوان آن را از کودک جدا کرد. فرقی نمیکند چه چیز را میخواهی به بچهها منتقل کنی، بهتر است از راه بازی باشد؛ چه کتاب و چه آموزش یک مفهوم. بازی راحتتر میتواند پیونددهنده باشد بین آن مساله و کودک. خوبی کتاب هم این است که خودبهخود حالت بازی و قابلیت بازیسازی را دارد و میتواند برای کودک جذابتر باشد. با بازی، کتاب به زندگی کودک متصل میشود؛ زیرا کودک همیشه در حال بازی کردن است و وقتیکه کتاب وارد بازیهایش شود پیوند عمیقتری برقرار و به صورت کلی کتاب و کتابخوانی برای کودک جذابتر میشود.
انواع بازی با کتابها چه هستند؟
خیلی به خودِ آن کتاب بستگی دارد که چه بازیای انجام شود. بعضی کتابها که تعاملی هستند درونشان بازی دارند و با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. مثلا کتاب «از فرق سر تا نوک پا» اثر اریک کارل حیوانات مختلف را نشان میدهد و میگوید آن حیوان فلان مدل حرکت میکند، آیا تو هم میتوانی ادایش را دربیاوری؟ کودک اینطور وارد بازی میشود یا کتاب «بزن روی درخت جادویی» اثر کرستی میتسون که به کودک میگوید فوت کن برگهای درخت میریزد و پاییز میشود و غیره. کودکان ارتباط نزدیکتری با این نوع از کتابها برقرار میکنند و چون خودشان با حرکت و بازی همراهاند نیاز نیست ما کار اضافهتری کنیم؛ اما نوع دیگری از کتابها داستانیاند که مفهومی دارند و ما با خلاقیت و بازی آنها را به کودک نشان میدهیم. مثلا بعضی کتابها داستانشان طوری است که میشود نمایش اجرا کرد. در یکی از تجربههایم با بچهها نمایش کتاب «خرس شمشیر به دست» را اجرا کردیم؛ اما نه دقیقا مثل کتاب، بلکه اینطور بود که شخصیتها همان بودند ولی میگفتیم شما بچهها قرار است تصمیمهای دیگری بگیرید و به ما بگویید که شما چه کاری میکنید. این باعث میشد که کودکان بداهه نمایش اجرا کنند و کلا نمایش بازی کردن با کتابها یکی از انواع بازی است که خیلی از کتابها چنین قابلیتی را دارند و یکسری کتاب دیگر که میشود با آنها بازیهای زبانی و کلمهای و نوشتنی انجام داد؛ مثلا کارخانه کلمهسازی داریم و در آن تکهای از کلمه را به بچه میگوییم و ازش میخواهیم کلماتی با آن بسازد. انواع دیگری مثل نقاشی و کارهای هنری هم وجود دارد که نمیشود گفت بازیاند؛ اما میتوانند جذاب و مفید باشند.
در بحث کتاب و بازی چهقدر از آثار ایرانی و تألیفی استفاده کردهاید؟ به نظر شما نویسندگان ایرانی در این بخش تسهیلگری کتاب کودک چهقدر آثار مفیدی تولید کردهاند؟
ما از مهرماه پارسال تا اردیبهشت امسال که برای بچهها کلاس کتابخوانی داشتیم باید کتابهای زیادی را انتخاب میکردیم و خواستیم هم ترجمه باشد و هم تألیف؛ اما این تجربه به من نشان داد که کتاب تألیفی مناسب برای این کار کم پیدا میشود؛ اینکه کتاب خودش بازی داشته باشد، تبدیل به نمایش شود، خلاقیتهای تسهیلگران بر آن اضافه شود و بحثبرانگیز باشد که بچهها دربارهاش صحبت کنند و کلی کارهای دیگر. ابتدا تعداد محدود بود و بعد که پیدا کردیم و انجام دادیم بازخوردهای جالبی از بچهها نگرفتیم؛ باوجود اینکه تمام سعیمان را کرده بودیم تا خلاقانهتر باشد و بازی به آن اضافه کنیم و حرکت و فعالیتی کنند. ما در تسهیلگری کتاب، رسمی داریم که پس از مطالعه هر کتاب بدون تعارف و راحت و آزادانه نظر کودک را میخواهیم. این کتابهای تألیفی امتیاز خوبی از بچهها نمیگرفت و با کتابهای ترجمه بیشتر ارتباط میگرفتند؛ زیرا بعضی از آنها آنقدر جذاب و مفصلاند که میشود پنج جلسه درباره یک کتاب کار کرد. ما تلاشمان را کردیم و دیدگاه اولیه تدافعی نسبت به آنها نداشتیم؛ اما بازخوردی را که باید میگرفتیم نگرفتیم. شاید کتابهای تألیفی کودک خوب زیادی داشته باشیم؛ اما فقط برای همان بحث خواندن خوباند نه برای بازی و کارهای تسهیلگری و غیره.
به نظر شما نقطه ضعف آنها چه بوده است که نتوانستهاند با بازی همراه شوند؟
به نظرم بهخاطر این است که خیلی پیچیدگی داستانی یا مفهومی ندارند؛ نه اینکه برای بچه سخت باشد بلکه خیلی محتوای سرراست و پیامهای مستقیمی دارند و کودک تهش میگوید خب چه شد؟
انگار کودکان امروز را دستکم گرفتهاند!
بله دقیقا. کتابهای ترجمه به این دلیل جذاباند که اتفاقهای خیلی جالب و هیجانانگیزی در کتاب میافتد یا مثلا یکهو یک اتفاق غیرمنتظره میافتد که بچهها خندهشان میگیرد و میپرسند چرا این اتفاق الان افتاد؟ ولی در کتابهای ایرانی این حالت غافلگیری وجود ندارد یا کم است.
توصیه شما چیست؟ مثلا خوب است که نویسندگان با تسهیلگران کتاب کودک ارتباط داشته باشند؟
خیلی خوب است که این دو حوزه با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند تا بتوانیم بازخوردی که از کتابخوانی با بچهها گرفتهایم به آنها منتقل کنیم؛ چون معمولا نویسندگان با بچهها ارتباط زیادی ندارند و در بحث کتابخوانی، تجربه تسهیلگران کتاب میتواند بسیار مفید باشد؛ اینکه در چه قسمتهایی از کتاب یکهو چشم بچهها برق میزند، میخندند و فعالیتی انجام میدهند. اگر این ارتباط و گفتوگو شکل بگیرد میتواند به پیشرفت در این زمینه کمک مهمی کند.
همانطور که اشاره شد برای تلفیق مطالعه و بازی نیاز است که محتواهای متنوعی داشته باشیم. در بحث شکل و فرم هم دیده شده است که دیگر کتابها فقط چهارتا کاغذ به هم چسبیده نیستند و کتابهایی برای مطالعه در حمام، کتابهایی که بشود با آنها بازی کرد و امثال اینها تولید میشود. تولید اینها چهقدر در بحث تسهیلگری کتاب و کتابخوان کردن کودکان مؤثر است؟
این نوع کتابها را برای شروع کتابخوانی بچهها خیلی توصیه و خودم هم در جلسه اول تسهیلگریام چنین کتابهایی را کار میکنم. طبق تجربهام حتی بچهای که خیلی پرتحرک است و گوش نمیدهد و شیطنت میکند اگر کتابی در این سبک به او بدهیم مینشیند و گوش میدهد. مثلا هر بار با هر بچهای کتاب «بجو بجو هیولای کتابخوار» را که نشر کانون پرورش فکری منتشر کرده است خواندهایم دوستش داشته و با آن پیش رفته است؛ چون حالت تعاملی دارد و به قول شما فرمش طوری نیست که چهارتا برگه به هم چسبیده باشد، بلکه مثلا سوراخ دارد و داخل کتاب دوباره کتابی قرار دارد و کلا فرم آن متنوع است. الان این مدل کتابها زیاد شدهاند و روند خوبی در جذب کودکان به کتابخوانی با استفاده از آنها دیده میشود.
امروز اولین روز هفته ملی کودک است با عنوان «کودک، صلح، بازی و نشاط»؛ پیام شما برای امروز و کودکانمان چیست؟
دوست دارم به قسمت صلح اشاره کنم. به نظر من مهمترین نتیجه و پیامدی که فعالیتهایی مثل بازی و کتابخوانی برای کودکان دارند گسترش صلح و مفهوم آن در بین آنهاست؛ زیرا برای مثال بچهها حین کتاب خواندن با هم در صلحاند. ممکن است در بعضی فعالیتها مثل بازی با هم دعوا و قهر کنند؛ ولی وقتی کتاب میخوانند یا به کتابخوانی گوش میدهند و دربارهاش صحبت میکنند این صلح دیده میشود؛ چون همه در نظردهی آزادند و ما کسی را به خاطر نظرش مسخره نمیکنیم. نظر همه کودکان درباره کتابها محترم است. این باعث میشود فضای صلح و شادی شکل بگیرد و ادامهدار بودن چنین چیزی جامعه قشنگتر و بهتری برای ما و آیندگان میسازد و در نتیجه فرهنگ صلح شکل میگیرد.
پس شما این گزاره را تأیید میکنید که کودکی که شاداب و بانشاط است بیشتر به دنبال صلح و دوستی است؟
بله، تأیید میکنم و میگویم که کتابخوانی پیونددهنده اینهاست و واسطهای بین کودک و شادی و نشاط است و تسهیلگر این روند است که بچهها با کتاب خواندن ذهنشان گسترش مییابد و شادتر میشوند. بچهای که کلمات بیشتری بداند میتواند فکر بزرگتری داشته و همدلتر با بقیه در صلح باشد.
نظر شما