دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۰
مرات جمال ذوالفقار

کتاب «مردی از بهشت» نوشته محمد بکایی و تصویرگری حسین یوزباشی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «مردی از بهشت» از سه فصل با عنوان‌های مردی از بهشت، نخستین تلاوت و صندوق رهایی تشکیل شده‌ است. هر فصل به داستان کوتاهی از پیامبر و اطرافیان ایشان می‌پردازد. نویسنده این کتاب محمد بکایی و تصویرگر آن حسین یوزباشی است. کتاب «مردی از بهشت» از سوی انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.
 
محمد بکایی در سال ۱۳۴۵ شمسی در تبریز به دنیا آمد. او از چهار سالگی به علت فشار رژیم و ممنوع شدن پدرش از منبر رفتن، ناگزیر به همراه خانواده، زادگاهش را ترک کرد و ساکن تهران شد. پس از اتمام دوره‌ دبیرستان و گرفتن دیپلم در سال ۱۳۶۳،‌ وارد دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. چندی بعد از تحصیل، انصراف داد و به علوم حوزوی روی آورد. از سال ۶۰ الی ۷۱ در حوزه‌ علمیه قم تا پایان دوره‌ سطح را فرا گرفت و از مطالعه و تحقیق در منطق، فلسفه و کلام نیز بی‌بهره نبود.
 
بکایی از سال ۶۳ تا ۶۷ به طور متناوب در جنگ حضور داشت و داستان‌نویسی را با چاپ اولین اثرش در گاهنامه‌ داستان (۶۸) آغاز کرد. او مدتی مسئول بخش قصه واحد ادبیات حوزه‌ هنری بود و در کلاس‌های پیک قصه‌نویسی آن مرکز فرهنگی، تئوری داستان را تدریس می‌کرد. در نشریاتی همچون پیام انقلاب، سوره، ادبستان، ادبیات داستانی، کیهان، رسالت و همشهری داستان‌هایی را به چاپ رساند.
 
وی در کنار داستان‌نویسی از کار در زمینه‌ سینما و تلویزیون هم غافل نماند. نوشتن فیلم‌نامه، ساخت مستند برای شبکه‌ سحر سیمای برون‌مرزی و همکاری با شبکه سه سیما از فعالیت‌های فرهنگی اوست. او آثاری چون تجارت،‌ نخستین دلاور، دورترین گور، تپه‌ پونه و مردی از بهشت را برای کودکان و نوجوانان نوشت. او دستی در نقد هم دارد؛ در ماهنامه‌ ادبیات، داستانی تحت عنوان بازتاب اساطیر در آینه‌ها به نقد اساطیری داستان آینه‌ از سیروس شمیسا پرداخت.
 
قسمتی از متن کتاب:
«عبدالله کنار ستون ایستاد و آستین لباسش را مرتب کرد تا خواست بنشیند، صدای رسول خدا را شنید:
- حالا از میان این راه، مردی از بهشت بر شما وارد خواهدشد!
هم‌چنان ایستاده ماند. چشم‌هایش که از نور پرشد، کسی را دید. دست‌هایش همان تاب دست‌های مرد روز پیش را داشت و قدم‌هایش همان‌طور سلانه سلانه روی خاک کشیده می‌شد. نهال شکی در جان عبدالله رویید. قد کشید و بزرگ شد.
- نکند این مرد، مرد روز پیش نباشد؛ او که برای رفتن و خوابیدن از من بی‌تاب‌تر بود و نشسته ننشسته خوابش برد و چرا رسول خدا می‌گوید از اهالی بهشت است؟
مرد که نزدیک‌تر آمد، او را شناخت. مرد روز پیش! سلام کرد. دستی به ریشش کشید. قطره‌های آب از میان مشتش روی حصیر کف مسجد چکید. گوشه‌ای نشست و زانوها را بغل کرد. عبدالله آرام خزید پشت ستون و او را پایید. مرد به فکر فرو رفته‌ بود. آرام‌آرام تنش را تکان می‌داد.
- این‌بار ذکر می‌گوید. شک ندارم.
مرد نفس عمیقی کشید. نگاهش افتاد به انگشت‌های پایش. سری تکان داد و با دامن لباس، میان انگشت‌های پایش را تمیز کرد.
- این دیگر چه کاری است؟ او چطور از اهالی بهشت است؟ صدای اذان بلال، بلند شد و پیچ و تاب خورد و کش آمد.»
 
کتاب مردی از بهشت نوشته محمد بکایی و تصویرگری حسین یوزباشی در  ۲ هزار نسخه در ۵۲ صفحه در سال ۱۴۰۰ توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی به قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها