تولایی در تعریف ادبیات بومی گفت: در ادبیات اقلیمی و بومی ویژگیهای زبان، لباس، غذا، مراسم و... باید در داستان ما جاری باشد. در واقع هدف، معرفی سرزمین نیست و قرار است داستان بگوییم، بنابراین این موارد باید هنرمندانه در داستان جاری باشد.
سپس حسین قربانزاده ضمن تشکر از انتخاب این موضوع در سومین جشنواره داستان آفرینش درباره داستان بومی عنوان کرد: برخی صاحبنظران معتقد هستند ادبیات یک کشور با بومینویسی زنده میماند. اگر میخواهیم ادبیات بومی داشته باشیم باید بومی بنویسیم. ما با نوشتن از محل زندگی خودمان بیشتر میتوانیم خودمان را در دل دیگران جا دهیم.
وی افزود: بومینویسی یک اتفاق بزرگ است. ادبیات بومی (محلی) به آداب و رسوم، خردهفرهنگها، مراسم، زبان و... میپردازد. اگر اینها را در داستانهایمان بیاوریم به نوشتن یک داستان بومی نزدیک شدهایم. البته باید توجه داشت وقتی از آداب یک منطقه مینویسیم به ادبیات بومی نزدیک شدیم اما صددرصد نرسیدیم.
قربانزادهخیاوی گفت: لهجه در داستانهای بومی باید باشد هرچند کافی نیست. وقتی از لهجه صحبت میکنیم صرف اینکه لهجه یزدی، اصفهانی یا... است ادبیات بومی شکل نمیگیرد؛ بلکه جشنها، خردهفرهنگها، اسطورهها و خرافهها در داستان جان میگیرد و داستاننویسی بومی را شکل میدهد.
وی ادامه داد: یکی از بهترین روشها در این عرصه بالا بردن آگاهی است. کسانی که فیلم میبینند و کتاب میخوانند حتما میخواهند چیزی یاد بگیرند. داستان بومی تفکر را بالا میبرد و آگاهی همیشه منجر به یک فکر جدید میشود. وقتی آگاهی بالا رفت در طرز فکر تأثیر دارد. یکی از دلایلی هم که ما به خواندن داستان بومی تمایل پیدا میکنیم حس جستوجو است که باعث تقویت حس کنجکاوی میشود.
قربانزادهخیاوی با اشاره به نمادها در بومینویسی گفت: آشنایی با اسطورهها و توجه به نمادها در بومینویسی اهمیت دارد. بومینویسی این موارد را از پوسته درمیآورد و به ما نشان میدهد. از طرفی بومینویسی خردهفرهنگها را حفظ میکند و باعث فراموش نشدن آنها میشود.
وی تصریح کرد: نوشتن داستان به مکان و شخصیت نیاز دارد. در داستان بومی به یک شخصیت نیاز داریم، نه صرفا یک مکان تا او را در یک زیستبوم قرار دهیم و یک داستان خوب شکل بگیرد. درواقع شخصیت با آن مکان در ارتباط خواهد بود.
نویسنده رمان «گریز از سال صفر» درباره خصوصیات یک نویسنده بومی بیان کرد: نویسنده بومی باید ساکن آن محل باشد، محل را بشناسد، جستوجوگر باشد، مردم آن منطقه را دوست داشته باشد، به تاریخ آن منطقه و مردمش علاقهمند باشد، به لهجه و خصوصیات آن منطقه مسلط باشد. کسی که در منطقهای ساکن باشد کارش راحتتر است و بهتر میتواند بنویسد؛ اما ساکن نبودن این کار را غیرممکن نمیکند. تسلط بر زبان منطقه هم ما را برای رسیدن به یک داستان بومی کمک میکند.
قربانزادهخیاوی با اشاره به اینکه داستانهای بومی که در یک منطقه اتفاق میافتد در حوزههای مختلف شکل میگیرد به بیان نمونههایی از هر حوزه پرداخت: حوزه شمال (شالیکاری، مزارع)، حوزه جنوب (کارگری، دریا)، حوزه خراسان (بیابان، شورهزار)، حوزه غرب (تضاد طبقاتی) و حوزه آذربایجان (درد و رنج کشیدن مردم).
این نویسنده تصریح کرد: مراقب باشیم در یک اثر ادبی به توهین کردن و تمسخر دچار نشویم. کار نویسنده دقت و توجه به کارهایی است که فراموش شده است. در این مسیر بزرگان خانواده را دریابید، اینها برای نوشتن گنج هستند. افراد سالخورده برای نوشتن مهم هستند.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود به این موضوع اشاره داشت که پیشتر داستانهای بومی چندان مورد توجه نبود؛ اما الان وضعیت تغییر کرده است و داستانهای بومی از برندگان نوبل هستند.
قربانزادهخیاوی در پایان درباره سوژهیابی در داستاننویسی اظهار کرد: نویسنده باید برای پیدا کردن سوژه از محیط پیرامونش بیاعتنا رد نشود، با دقت در محیط پیرامون به سوژه میرسیم. یک نویسنده بومی همواره در جستوجو است. دنبال اساطیر باشید و در پیدا کردن سوژه آداب و رسوم را در نظر بگیرید. بعضی موضوعها هم از مطالعه به دست میآید. نویسنده نباید از کنار هیچ چیز بدون تفکر رد شود.
نظر شما