گفتوگو با ناصر عظیمی به مناسبت صد و یکمین سال کشته شدن میرزاکوچکخان
کوچکخان را تجزیهطلب نامیدن خاک پاشیدن در چشم خواننده و شنونده است
ناصر عظیمی درباره جداییطلبی یا وطندوست بودن میرزا کوچکخان گفت: کوچکخان در پاسخ به سفیر شوروی مینویسد: کوچکخان در پاسخ نامه خود در شهریور ۱۳۰۰ چنین مینویسد که ما برای وطن مبارزه کرده و میکنیم و هدف ما تامین استقلال کشور است و با ملوکالطوایفی به هر صورتی مخالف هستیم.
سال گذشته در نشستی در کتابخانه گیلان عنوان شد که خانواده میرزاکوچکخان یادگاریهای باقی مانده از او را به دلیل هراس از برخی نگاهها و اظهارنظرهای تند از بین بردند! حالا بعد از صد و یک سال از درگذشت میرزاکوچکخان ردی از وسایل شخصی او در موزهاش نیست. به نظرتان چرا علیرغم اهمیتی که از منظر سیاسی به این شخصیت داده میشود در عمل به شکل دیگری است؟
از منظر یک پژوهشگر عرض کنم که اولا باید ببینیم که مرجع این گفته کیست و تا چه اندازه منبع ما منبع موثق است. اما با این حال باید تاکید کنم که در تاریخ ما این یک امر معمول بوده چه متاسفانه از طرف مردم و چه از طرف حکمرانان. در هر حال در صورت موثق بودن خبر، احتمالا باید فرهنگ زمانه ما را مسئول دانست. در این فرهنگ، شخصیتهای تاریخی ما به صورت دورهای با استقبال و انزجار رو به رو میشوند! در این رویه که در دوره زمانی خاص از یک شخصیت و آرمان او برجسته شود اشکالی نمیبینم اما اشکال در این است که در چنین مواردی سعی شود آثار باقیمانده از او را یا مخفی کنیم یا نابود. تفاوتی نمی کند. چه مورد استقبال باشد و چه مورد انزجار. این به طور مسلم از فرهنگ ناشکیبا ما منشا میگیرد که هر روز در دور و برمان میتوانیم به عیان ببینیم. آثار تاریخی و ارزشمند متعلق به تاریخ یک کشور، ملت و منطقه دارد و گروهی در دوره ای خاص حق ندارند به تخریب آن بپردازند و یاد ناظر نابودی آن باشد و دست روی دست بگذارد. دولتها به مثابه نماینده یک ملت باید در این خصوص بدون داوریهای ارزشی در مورد این آثار به حفاظت آن کمر ببندد چه با ایدئولوژی آن همسو باشد و چه نباشد. در این زمینه کشورهای توسعه یافته میتواند سرمشق باشد. اجازه میخواهم در ارتباط با جنبش و انقلاب جنگل یک نمونه را ذکر کنم و آن خانه تاریخی و بسیار زیبای حسنخان آلیانی در روستای زیده شهرستان فومن است که جلوی چشم مسئولین منطقهای و محلی و به ویژه مسئولان مرتبط با این آثار در فومن ذره ذره تخریب شد و الان از این خانه زیبا که برای دورهای طولانی محل استقرار ستاد سیاسی جنگلیان و کوچکخان بود به کلی تخریب شده و تنها یک د یوار از آن بازمانده است.
آیا درباره کوچکخان و جنبش جنگل پس از کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد» دیگر پژوهشی انجام نداده اید؟
کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد» در واقع مکمل همه بحثهای من طی بیست سال پیش از آن بود که درباره جنبش و انقلاب جنگل و کوچکخان است و در سال ۱۳۹۹ منتشر شد. با این حال سال پیش که یکصدمین سال کشته شدن کوچکخان و خاموشی جنبش و انقلاب جنگل بود، من دوباره به تحولات بازگشتم و چهار مقاله مهم و فشرده نوشتم که آخرین دیدگاههای من در این باره است. این مقالات اکنون با ویرایش جدید در کتابی با عنوان «کوچکخانی که باید از نو شناخت» قرار است به زودی منتشر شود. همچنین یک کارپژوهشی در خصوص حیدرخان عمواوعلی انجام دادهام که بیربط با انقلاب جنگل نیست و آن هم قرار است به چاپ برسد.
یکی از بحثهایی که درباره میرزا به صورت جدی مطرح شده و نیاز به بحث و بررسی جدی پژوهشی دارد. اشاره به تجزیهطلب بودن میرزاست. شما در این رابطه چه نگاهی دارید میرزا را تجزیهطلب میدانید یا ایراندوست؟
یکی از بلندترین مقالات در کتاب «کوچکخانی که باید از نو شناخت» به بحث تجزیهطلب بودن کوچکخان اختصاص دارد که عنوان آن در این کتاب« حکایت جداییطلب بودن کوچکخان» نام دارد که در سال ۱۴۰۰ با عنوانی دیگر منتشر شد و در این کتاب با ویرایش کاملن جدید با این عنوان منتشر می شود و بحث مفصلی در این خصوص انجام دادهام. اما در پاسخ به پرسش مهم شما تا جایی که اطلاع دارم چند شخصیت پرآوازه کنونی که برخی از آنان در فضای مجازی نیز خیلی فعال هستند یعنی آقایان دکتر صادق زیباکلام، دکتر پیروز مجتهدزاده و حسین دهباشی در این مورد صراحت بیشتری داشته و کوچکخان را متهم به جداییطلبی کرده و گفته اند که گویا او میخواست گیلان را وابسته به دولت نوبنیاد و انقلابی شوروی کند. خب چنین نیست و این احکام به خاطر سرسری خواندن تاریخ انقلاب جنگل است. به عنوان فقط یک نمونه شاید برای شما جالب باشد که اولین سفیر شوروی که در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ در سفارت روسیه در تهران به عنوان نماینده دولت شوروی از طرف دولت ایران به رسمیت شناخته شد، از همان روزهای نخست و حتی پیش از این تاریخ یعنی زمانی که در راه آمدن به تهران بود و میدانیم شش ماه طول کشید، تلاش وافر کرد که بین کوچکخان و دولت مرکزی مصالحه ایجاد کند!. نامهای از روتشتین در اواخر مرداد ۱۳۰۰ به کوچکخان در دست است که روتشتین تمام تلاش و استدلال خود رادر این نامه ارائه میکند که کوچکخان با دولت مرکزی کنار بیاید. طنز قضیه در این است که روتشتین برای به سر عقل آوردن کوچک خان به طعنه به کوچکخان مینویسد که هیچ کشور و دولتی نمیپذیرد که بخشی از یک مملکت را کسی بخواهد تجزیه کند !
کوچکخان که متوجه شده بود او هم بدون مطالعه دقیق تحت تاثیر مخالفان او واقع شده، در پاسخ نامه خود در شهریور ۱۳۰۰ از جمله مینویسد که ما برای وطن مبارزه کرده و میکنیم و هدف ما تامین استقلال کشور است و با ملوکالطوایفی به هر صورتی مخالف هستیم. جالب است بدانید وقتی رضا خان در ۱۷ مهر ۱۳۰۰ تصمیم گرفت که از تهران به گیلان لشکرکشی کند، سفیر شوروی اتاشه نظامی خود کلانتروف را همراه قشون سردارسپه به گیلان فرستاد تا همراه "خاوین" کنسول شوروی در گیلان انقلابیون رشت را متقاعد کنند که در مقابل قشون سردار سپه مقاومتی انجام ندهند و اگرنمی خواهند تسلیم شوند، به روسیه بروند و این گونه نیز شد و آن ها سرانجام در 15 آبان 1300 در انزلی سوار کشتی شدند و به روسیه رفتند. البته خالو قربان تسلیم رضاخان شد و افراد تحت فرمان با او در حمله به فومنات مقر جنگلبان همراه قشون سردار سپه بود. برای همین بود که رضاخان مقر ستاد فرماندهی قشون خود را در کنسولگری شوروی در پل عراق رشت مستقر کرد. حالا مشخص نیست کشوری که میخواسته به کمک کوچکخان گیلان را از ایران جدا کند چگونه این همه تمهیدات به خرج میداد که انقلابیون چه چپ و چه جنگلی را راضی به ترک مقاومت و تسلیم در برابر قشون رضاخان کند و به کوچکخان بنویسد که هیچ کشوری جداییطلبی را نمیپذیرد که تو می خواهی انجام بدهی!. با عرض پوزش باید بگویم به نظر میرسد که برخی افراد حتا مدعی تحقیق و پژو هش نیز تنها برای یک هدف سیاسی هست که قلم میزنند و مطلب مینویسند و یا سخنرانی می کنند و نه برای کشف حقیقت. اگر این خاک پاشیدن در چشم خواننده و شنونده نیست، چه میتواند باشد.
نظر شما