در کتاب «آزادسازی سرزمینهای ایران؛ گام دوم: بستان» (مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) میخوانیم که روزنامه اطلاعات در خبری که راجع به این عملیات منتشر کرده بود به نقل از قاسمعلی ظهیرنژاد نوشت «ساعت 3 بامداد (جمعه) در بخشی از جبهههای غرب کشور حمله وسیعی از سوی رزمندگان اسلام علیه مزدوران بعثی آغاز شد و ضربت دیگری بر پیکر نحیف لشکریان صدام وارد آمد و سلحشوران اسلام به 90 درصد هدفهای خود دست یافتند و با بیرون راندن دشمنان اسلام از مواضع خود، مناطق اشغالی را به تصرف درآوردند که هماکنون نیز انهدام و تارومار لشکریان کفر ادامه دارد.»
کسی باقی نمانده بود که دست کم یک ترکش نخورده باشد
آنچه در مطلعالفجر به دست آمد، نتیجه استقامت مثالزدنی نیروهای ما در مواضعشان بود. عراقیها به هدف عقب راندن رزمندگان ما، ضدحملات سنگینی را، بهویژه در شیاکوه شروع کردند و بخشی از نیروهای ما را در آن منطقه در محاصره گرفتند. اما بخش دیگری از نیروهای ما چنان عراقیها را در تنگکورک درگیر کرد که دشمن به ناچار از محاصره دست کشید و عمده قوای خود را روی آن محور متمرکز کرد.
در کتاب «مهتاب خین» نوشته حسین بهزاد (نشر بیست و هفت بعثت) که روایتی از خاطرات سردار همدانی است میخوانیم «هرکس که زنده بود و نای حرکت کردن داشت در آن لحظهها فقط به فکر دفع پاتک بعثیها بود. همه به شدت ضعف کرده بودیم. آنجا بود که همان مختصر کشمش علامه قانع و رفقایش رو شد و به داد ما رسید. با دقت کشمشها را بین بچهها تقسیم کردیم. به هر نفر، چند دانه کشمش رسید. سفارش کردیم آنها را نخورند، روی زبانشان بگذارند و بمکند. اینجوری قدری بزاق دهانشان ترشح میکرد و از عطششان هم کم میشد.»
راوی میافزاید «در جمع نیروهای قادر به رزم ما، کسی باقی نمانده بود که دست کم یک ترکش نخورده باشد. بدترین عذاب ما بیخوابی بود. سه شبانهروز نخوابیده بودیم. بچهها همانطور که میجنگیدند، دم به دقیقه از هم حلالیت میخواستند و باهم خداحافظی میکردند. همگی به این یقین رسیده بودند که دیگر لحظات آخرشان را میگذرانند. دیگر کارد به استخوانم رسیده بود.» اما نبرد، حتی در آن شرایط بسیار سخت ادامه یافت و نیروهای ما تسلیم نشدند. ایستادگی کردند و برنامههای دشمن را عقیم گذاشتند.
کتابهایی درباره عملیات مطلعالفجر
مصطفی کاظمی در کتاب «صخرههای خاموش» (انتشارات صریر) روایتی از مطلعالفجر، از فداکاری نیروهای ما، از دشواریهای رزم در منطقهای کوهستانی، و از حس و حال رزمندگان حاضر در این عملیات ارایه میکند. نویسنده توضیح میدهد که ویژگیهای جغرافیایی آن منطقه عملیاتی چه بود و چرا ما در آن ارتفاعات دست به عملیات زدیم. دنبال تحقق چه اهدافی بودیم و به کدامشان رسیدیم. کاظمی از رزمندگانی مینویسد که آسمانی بودند و زندگی و رزم در کنارشان، بسیار چیزها به انسان میآموخت. تعدادشان 120 نفر بود، اما رودرروی چند هزار دشمن ایستادند، شجاعانه جنگیدند و صحنههایی حماسی را رقم زدند.
سید یعقوب حسینی نیز در کتاب «عملیات شیاکوه» (نشر ایران سبز) از عملیات مطلعالفجر مینویسد. همچنین راضیهسادات حسینی در کتاب «از شهباز تا شیاکوه» (انتشارات اندیشه مطهر) مجاهدتها و فداکاریهای رزمندگان استان مرکزی در عملیات مطلعالفجر را مرور میکند. «شیاکوه، شاه کوهها بود و باید استوار میماند. راستقامتانی برای استواری این قله جانفشانیها کردند که ثبت آن واقعه بزرگ را سخت میکند. گزینشِ مهمترین اتفاق از دل آن همه رادمردی، به قدری دشوار است که هیچ نویسندهای نمیتواند در مقام انتخاب برآید؛ زیرا همه آنچه که در این واقعه مهم گذشته، همچون حلقههای زنجیر به یکدیگر متصلاند تا ماجرایی به بزرگی و ابهت فتح شیاکوه به وجود آورند.»
نظر شما