به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، چهارمین محفل ادبی هفدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر سهشنبه (چهارم بهمنماه ۱۴۰۱) با حضور علیرضا معاف، معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، منصور احمدی، مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان و جمعی از شاعران در خرمآباد استان لرستان برگزار شد.
در این محفل سعید یوسفنیا، محمدرضا سهرابینژاد، سید وحید سمنانی، قادر طراوتپور، رضا عبداللهی، میثم جعفری، سعید عسکریراد، سکینه شیرپور، سیدعلیاشرف شریعتمداری و وحید اشجع حضور داشتند و سرودههای خود را خواندند.کلام نافذ شاعران میتواند فضای غبارآلود را روشن کنند
در این محفل، منصور احمدی با بیان اینکه دهه فجر امسال کاملا جهادی و میدانی است، گفت: همه هنرمندان بویژه هنرمندان بیان و خالقان سخن و کسانی که با هنر و ادبیات جانها را آگاه میکنند باید به میدان بیایند. مردم با گوشِ جان به کلام شاعران گوش میدهند و حاضرند برای شنیدن بیان شما از گوشِ جان مایه بگذارند.
مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان ادامه داد: فجر امسال عرصه جهاد و تلاش برای تبیین و بیان دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است؛ از این رو هفدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر باید نسبت به دورههای گذشته متفاوت باشد. کلام نافذ و بیان شیوای شاعران میتواند فضای غبارآلودی که دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ایجاد کردهاند، روشن کند. دشمنان نظام با دهانهای غبارآلود و تبلیغات مسموم، فضای جمهوری اسلامی ایران و ذهن کودکان و نوجوانان را غبارآلود کردهاند و شاعران میتوانند با کلام خود از این فضا غبارزدایی کنند. اساس نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نهضت عاشورا است و ما باید فرع نظام جمهوری اسلامی ایران (نهضت انقلاب) را به اصل آن (نهضت حسینی) پیوند دهیم.
نسبت قرآن و اسلام با شعر نسبت همدلانه و همگرایانه است
در ادامه، علیرضا معاف گفت: آیه «وَالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» در قرآن به شاعران اشاره دارد؛ این آیه در ابتدا کمی تلخ به نظر میرسد اما در ادامه مشخص میشود نسبت قرآن و اسلام با شعر نسبت همدلانه و همگرایانه است. در ادامه این آیه تفکیک صورت میگیرد که نگرانیهای اولیه را رفع میکند و به شعر جهت میدهد. همچنین در ترجمه آیه «و ما علّمناه الشّعر و ما ینبغی» آمده ما به پیامبران شعر یاد ندادیم. در حالی که ترجمه درستی از این آیه ارایه نشده است. تعدادی از مترجمان گفتهاند که شاعری شایسته پیامبر نیست؛ گویی شاعر بودن وهن است. در صورتی که علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در اینباره توضیح میدهد که شرایط پیامبر ایجاب نمیکرد شاعر باشد و اینگونه نیست که شاعر بودن برای پیامبر بد باشد بلکه او حامل وحی است. این اختلافات درست نیست و باعث ابهام میشود.
معاف افزود: بخش قابل توجهی از بار حماسی و رجزخوانی از لسان معصوم در جایی که لازم است بر دوش شعر، متن موزون و ریتمیک است. بنابراین شعر میگفتند و شعر را گرامی میداشتند و به شاعران صله میدادند و آنها را بر صدر مینشاندند. ارسطو جزو فلاسفهای است که درباره شعر حرفهای زیادی زده است؛ او به حدی درباره شعر و شعرخوانی حرف فلسفی زده که عدهای فکر میکنند شعر از حکمت و فلسفه معتبرتر است. ارسطو میگوید هر آنچه در سهگانه حماسه، تراژدی و کمدی داریم مدیون شعر است.
معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین گفت: موسیقی مدیون شعر است و حکمت نسبت وثیقی با شعر دارد. بسیاری از بزرگان فلسفه اسلامی مانند فارابی درباره موسیقی و شعر دیدگاههای اعجاز برانگیزی دارند. حکما از اینکه آنها را به عنوان شاعر بشناسند افتخار میکردند و حکمت را در لسان شعر بیان میکردند. شعر جوشش عاطفه است تا زمانی که اهمیت شعر را در جریان فلسفی، علمی، نظری و حکمی نشناسیم نمیتوانیم از برکات این قالب هنری و ادبی بهره ببریم.
وی بیان کرد: شعر زیرساخت، مانا، پویا و زایا است و نقش جریانساز، افقگشا و الهامبخش دارد و حکمت میآفریند. تاثیر شعر بر مرثیه و قدرت مداحی را نمیتوان نادیده گرفت. قوام و غنای بخشی از جریانهای هنری ما به غنای شعر وابسته است. ارسطو درباره نسبت شعر، آواز و موسیقی حرفهای خوبی زده و جمعی از فلاسفه و حکما آن را ادامه دادهاند. روحیه و حالات عاطفی ما ایرانیان قدرت شعری ما را در اوج نگه میدارد؛ چراکه شعر با خلق و خو و روحیات ما ایرانیان سازگار است.
معاف در پایان اظهار کرد: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تقریبا در دو دهه اخیر جشنواره بینالمللی شعر فجر را برگزار کرده است و جشنوارههای سهگانه فیلم، موسیقی، تئاتر به هفت جشنواره تبدیل شده است و یکی از معتبرترین آنها جشنواره بینالمللی شعر فجر است که امروز بالنده شده و به درخت تنومندی تبدیل شده که میوههای آن در استانها به مصرف رسیده است. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مساله شعر و در معاونت قرآن و عترت این وزارتخانه به شعر حماسی با رویکرد آیینی توجه ویژهای داریم و خواهیم داشت. در این معاونت جشنواره شعر قرآنی را برگزار میکنیم. همچنین جایزه ادبی قرآنی حافظ نیز طراحی شده است.
سعید یوسفنیا در این محفل اشعاری با عناوین «تلاوت نام تو» و « بال بی پروایی» خواند:
تلاوت نام تو
نه در انتظار طلوع خود، نه در آرزوی ستارهام
طلبیده عشق تو را دلم که شهید جان دوبارهام
همه شورم و همه آتشم، پر و بال آتش سرکشم
به هوای پر زدن از قفس، نفسی کشیده شرارهام
نه به پا شدم نه نشستهام نه رها شدم نه شکستهام
خلجان بادم و خستهام نه پیادهام نه سوارهام
به کجا روم ؟ به که خو کنم؟ به کدام آینه رو کنم؟
که بجز تلاوت نام تو نتپد در این دل پارهام
تو سکوت من ، تو ترانهام، تو زمین من، تو زمانهام
به بهانهی تو جوانه زد، گل بیخزان بهارهام
چه بگوید این من بیزبان؟ چه بخواهد این تن ناتوان
که تو شاهی و همهکاره تو، منِ بندهی تو چه کارهام؟
***
بال بیپروایی
پر کرد غوغای غمت تنهاییام را
موجت ربود از من دل دریاییام را
سرگرم عقل خویش بودم سررسیدی
بیدار کردی حسرت شیداییام را
از بس که تابیدی در این آیینهها، بُرد
زیباییات تا آسمان زیباییام را
در انزوایی از هوای راز، سرشار
سر میکنم امروز بیفرداییام را
باور کنم یا نه در این دنیای معمول
اعجاز رویاهای استثناییام را؟
ترسیدم از افتادن و یکباره مردن
تا باز کردی بالِ بیپرواییام را
در ادامه، محمدرضا سهرابینژاد شعر زیر را خواند:
شهربه خوی مردی
زنده به صحرا گردی
آدمای صمیمی
از اون نسل قدیمی
نخورده هرگز شکست
رشید و میهنپرست
خصم و فراری داده
مردم و یاری داده
خون دلیر مرداش
لالهی سرخ صحراش
روی چنین زمینی
هرجا بری میبینی؛
رو قبر مرد جنگی
نماد شیرسنگی
خاک صفا گسترم
کشور نام آورم
دژی که ب گزنده
همیشه سربلنده
با مردمی مهربان
مقاوم و پرتوان
با خصلت بهشتی
دشمن هر چی زشتی
شهره به نیکنامی
اسوهی خوش مرامی
چراغ مهر در دست
همیشه یزدان پرست
صلح و صفا دینشون
مروت آیینشون
نسل نجیب و کهن
فداییان وطن ....
اگر یه روزی دشمن
رخنه کنه به میهن
قبیلهها حاضرن
تو جنگیدن ماهرن
عقاب کوهساران
چابکترین سواران
مردای مرد پرور
جان به کف و دلاور
عشایر سلحشور
پلنگ تپه ماهور
مرد تفنگ و پرخاش
دشمن هر چی خفاش
****
بت شکن
گرفته کوزه؟ «می» روی دوش میآید
نسیم ماه رجب، می فروش میآید
زمان به کام زمین جرعه جرعه «می» ریزد
ز عرش و فرش خدا، نوش نوش میآید
مبارک است قدومش، فرشتگان گویند
به کعبه «بنت اسد» تا به هوش میآید
گشوده غنچه و افشانده عطر لبخندی
گلش فشرده به بر، راز پوش میآید
صف و مروه صفایی گرفت از قدمش
ز عشق اوست که زمزم به جوش میآید
به هر طرف که کنم رو، ز شش جهت، بینم
سلام یوم ولذت به گوش میآید
ابولهب خطر احساس کرده است مگر
عبوس، خسته، پریشان، خموش میآید
به قصد بتشکنی در حرم، همین فردا
تبر به دست «علی» با خروش میآید!
***
سایه خورشید
ای اسوه مهر و سایهسار خورشید
مظلومترین امام، ای عدل شهید
از خاک نجف، سرمه کشیدیم به چشم
تا کور شود هر آن که نتواند دید!
***
ولایت
وقتی به «گل محمدی» مانوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
دیروز اگر «غدیر» بودیم امروز
از یمن «ولایت» تو «اقیانوسیم»
سید وحید سمنانی از دیگر شاعران حاضر در این محفل بود که شعر زیر را خواند:
برای من که پرم از قفس پری بفرست
اگر نه یک دو نفس بال باوری بفرست
برای مشق جنون شهر جای محدودیست
برای من ورق از دشت دفتری بفرست
دو بغض چشم مرا میطبان باران کن
تر است دامن من دیده تری بفرست
به رسم نعجزه عیسی به مریمت دادی
مرا به معجزهای دوست مادری بفرست!
تو تا عزیز منی راه و چاه هر دو یکیست
هنوز منتظرم نابرادری بفرست
خیال نامهات از نور و پنجره کافیست
میان «بسته دیوارها» دری بفرست
دلم گرفته از این آسمان بیپیغام
دلم گرفته برایم کبوتری بفرست
از دیگر شاعران حاضر در این محفل قادر طراوتپور بود که شعر زیر را خواند:
رجز
بی امرِ عشق، گوش به فرمان نمیدهیم تا مرگ میرویم ولی جان نمیدهیم
دنیا دو بار عمرِگران را به ما نداد ماهم دل ِ عزیز خود ارزان نمیدهیم
جمع است خاطر ِدلِ ما در مسیرِ عشق دل را به غیرِ زلفِ پریشان نمیدهیم
مردن به پای دوست هنوز آرزوی ماست حتی به مرگ، فرصتِ جولان نمیدهیم
موجایم، موج، پا به سر ِصخره مینهیم کوهایم، کوه، خاک به توفان نمیدهیم
مردانِ مرد، اهلِ اماننامه نیستند جان را به جز به راه شهیدان نمیدهیم
افراسیابها چه به سر پروراندهاند؟ تا زندهایم مُلک به توران نمیدهیم
مردِ مُروّتایم ولی در شب ِنبرد حتی به خصم، جُراَتِ میدان نمیدهیم
ما وارثانِ خونِ سلیمانیِ عزیزاین خاک را به مُلکِ سلیمان نمیدهیم
«گوید اگرکسی بد ِما را به این و آنما عاقلایم و گوش به نادان نمیدهیم»
حتی اگر تمامِ جهان را به ما دهند یک نیم ذرّه خاک از ایران نمیدهیم
رضا عبداللهی نیز در این محفل حاضر بود و شعر زیر را خواند:
زآتش مهرتو دل سرد نگردد تا درآبست خزه زرد نگردد
مرد اگر از قدح عمر ننوشد جرعهای زهرخطرمرد نگردد
به سراپرده صحت نبرد راه تا کسی همسفر درد نگردد
گرچه نیکان همه رفتند ولیکن نیکی ازلوح زمان طرد نگردد
دوست دارم که دلم سوزد هرگز به طواف دل نامردد نگردد
****
دل دریاییات را جزر و مد نیست
هوایت دائما خوب است و بد نیست
کسی درس رفاقت را خدایی
به میزان وفایی تو بلد نیست
حریم دیگران را پاس داری
به باورها همانند تو صد نیست
نکویی را ضمانت کردهای تو
کسی از منظر دید تو بد نیست
به هرجا میروی ره میگشایی
به قاموس دلت معنای سر نیست
مرنج ای نازنین از حرف مردم
که این رنجاندن از روی خرد نیست
مرام و معرفت در ذات باید
خردمندی به صورت یا به قد نیست
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
زمان عمر آدم تا ابد نیست
میثم جعفری از دیگر شاعران حاضر در چهارمین محفل ادبی هفدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر اشعار زیر را خواند:
دوباره خیمه به پا شد دوباره مهمانی
خوش است این دل ما هم به اشک درمانی
مراقب دل ما باش روضهخوان، وقتی
برای حضرت عبّاس روضه میخوانی
مراقب دل ما باش، این دلی که فقط
امید بسته به یک انتقام طوفانی
به انتقام همان کس که بود از اول
همیشه منتظر لحظههای پایانی
نگو که رفت و فقط مانده است انگشتر
نمانده طاقت دوری، خودت که میدانی
بدون واهمه آمد بدون واهمه رفت
گرفت از دل دشمن هزار قربانی
اگرچه داغ بزرگی نشسته بر دل ما
ولی چه غم که علم هست دستِ قاآنی
هنوز راه زیادیست تا که ما برسیم
به درک معرفت قاسم سلیمانی
***
دو سه روزیست فقط چشم اُمیدم به در است
شاعر بدقلق عاشق شدنش دردسر است
باید از دست حسودان به کجا رو بزند
مرد عاشق که پی زندگی مختصر است
عشق تنها که نباید به زلیخا برسد
یوسف اصلی پیدا شدهی من پدر است
زندگی چشم ندارد که ببیند دو نفر
عشقشان بیشتر از عشق هزاران نفر است
خواستم حبس کنم بغض خودم را اما
تا حدودی پدر از حال پسر باخبر است
سرمن قافیه شد درته اینبیت افتاد
پدرم راه برو زیر قدمهات( سر) است
اشعار زیر سروده سعید عسکریراد است که در این محفل خواند:
گلهای گلخانه اسیرند
پابندند
و این را عمو خوب میفهمد
که پاهاش را در پاورقی یک شعر بلند
با هشت اپیزود جا گذاشت
و من خسته از حرفهای شاعرانه
با قطار جنوب به راه میافتم...
دلهرههایم را به اروند
و اشکها را در شلمچه به خاک میسپارم
به دنبال پلاک شاعران جهان
در دهان کوسهها
در دهان دکلهای نفتی پارس جنوبی
گم میشوم.
حالا«آفتاب از چهار سو میتابد» و من
عاشق فیلمهای ملا قلی پورم
با قطار شمال برمیگردم
سکینه شیرپور نیز در این محفل اشعار زیر را خواند:
یوسف زمانه
از مادرم شنیدم یک قصهی شبانه
هم از ستمگران و هم یوسفِ زمانه
همراهِ قصههایش رویای ابر و خورشید
گویای وسعتِ دل در قالبِ ترانه
یک جا به آه و ناله از دردهای ایران
یک جا به خنده میگفت از شعرِ عاشقانه
میگفت ز آن هوسران آن شاه بیمروت
زآن سایهبان ظلمت در خلعتی شهانه
جبارِ اهل ایمان، خادم به نامسلمان
قاتل به عدل و غیرت آن شاه بینشانه
شلاق و چاه و زندان بودَش به اهل ایمان
نَک جای جای زخم است بر جان و روی شانه
چرخید و چرخ دولت از هم گسیخت آخر
آن شب که فتنههایش پاشید و شد فسانه
در اوج ناخوشیها، بر زخم قلب ایران
ناگه ستارهباران در آسمان شبانه
پر گشت دسته دسته گلهای سرخ و روشن
گلهای سبز و زیبا در دشت زد جوانه
در صبح فتحِ بهمن؛ امت به دور رهبر
فریادشان برآمد در اوج عاشقانه
احیا شده به اسلام آن پاکمرد جاوید
نامش چو نام ایران؛ جاوید و جاودانه
بابای مستمندان؛ سوزان به درد ایتام
تعبیر مادرم بود زآن یوسفِ زمانه
***
سرزمین مادری
دشمن جانم شود آن که در این دربار نیست
بیدل و بیدین و رسوا هر که با او یار نیست
این جهان بازیچهی اغیار بیوجدان شده
ظلمها کردن چنان در حیطهی پندار نیست
این وطن آیین من احساس من عشق من است
آسمانش پر ستاره رخصت گفتار نیست
درس غیرتمندی و عزت به بالش بستهاند
روی قلبش زخمها دارد ولی سربار نیست
مهربان و با سخاوت سرزمین مادری
در میان لطفهایش حیلهای در کار نیست
هجمهی عشقش چنان است خاکسارش گشتهام
چهرهام گویای این است جای بر انکار نیست
لایق احساس پاکش شیر مردان دلیر
هاذقی، دریادلی که بسته بر اغیار نیست
***
صف شیران
دل عاشق ز خزیدن به ره یار خوش است
هر چه آید به سرش لحظهی دیدار خوش است
چشم خورشید دل از نالهی غم دلگیر است
صف شیران و گذار دل و دلدار خوش است
خط سربند دلم بر قلم یا زهراست
بوسه بر نای حبیب و سر سردار خوش است
مثل دیوار ترک خورده ز آماج بلا
دل مردان خدا لحظهی پیکار خوش است
پشت سنگر به سحر عطر اذان میپیچد
به دل شب زدهام دیدهی پر بار خوش است
موج خمپاره و اندام جدا از پیکر
به عیار سر و دل نرخ خریدار خوش است
به دفاع از وطنم بر تن خود میبالم
تربت پاک شهیدان چه گوهر بار خوش است
***
هوای شهر دل ، بانو ، پر از بغض نفسگیر است
کنیز بیسر و پایت سرا پا عذر و تقصیر است
اگر دیر آمدم اما پس از این حلقه بر گوشم
به پای عشق میمانم چنان که عشق پاگیر است
خجالت میکشم بانو ولی محتاج آغوشم
بغل بگشا ... از این محنت... کنیزت سخت دلگیر است
بغل بگشا که دلگیرم از این دنیای بیسامان
به جان مادرت زهرا از این دنیا دلم سیر است
صداقت رخت بر بست و کژی حجت به عالم شد
گمانم درد و بیتابی شب ما را فرا گیر است
شکسته قامت عشقم شکسته پای تدبیرم
شکستن، له شدن، مردن، برای عشق تدبیر است ؟؟
سیدعلیاشرف م شریعتمداری نیز در این محفل شعر زیر به ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عج) تقدیم کرد:
شب است وماه مجسم نمیشود بیتو
شب است وماه مجسم نمیشود بیتو
سیاهی ازسرمن کم نمیشود بیتو
به لطف توست که عرش وزمین درآمیزند
فرشته عاشق آدم نمیشود بیتو
توگفتهای: که غمم را تمام خواهی کرد
ومن جواب تو گفتم: نمیشود بیتو
پراز لطافت اندیشههای عاشق خیز
کتاب عشق مسلم نمیشود بیتو
دلم به دامن عشقی نمیزند چنگ و
سرم به پیش کسی خم نمیشود بیتو
دمای کرسی احساس سرد وخاموش است
وچای عاطفه ها دم نمیشود بیتو
شناسنامهی شاهان سربلند توایی
که خسروی به جهان، جم نمیشود بیتو
بیا مگر که کند نالهام اثر درعرش
که مستجاب، دعاهم نمیشود بیتو
بدون شعشعهی مهررویتای خورشید
شب است وماه، مجسم نمیشود بیتو
وحید اشجع نیز شعر زیر را تقدیم شهید حاج قاسم سلیمانی کرد:
دِی نحس و سیزدهم نحس و جمعه نحس
نحس است چون که ما ، صنمی مست، دادهایم
ما چند سالِ پیش، در این جمعهی سیاه
در نیمههای شب ، پدر از دست دادهایم
ما چند سالِ پیش به غم مبتلا شدیم
آن بغضِ چند سالهی ما آخرش شکست
وقتی که حاج قاسمِ ما تکه تکه شد
دلهای مست و یک دل ما هم ز هم گسست
تا بوده دائم از برکاتِ وجود او
یا گفتهایم یا که مداوِم شنیدهایم
آری درست گفت علی در نمازِ او
چیزی به غیرِ خوبی از او ما ندیدهایم
هرگز شبیهِ برخی از این پشتِ میزها
عشقش مقام و منصَب و، کارَش ریا نبود
خاکیتر از لباسِ خودش بود و واقعا
کارش به غیرِ جلبِ رضای خدا نبود
قدرِ چهل بهار به میدانِ جنگ رفت
معروف بوده دشمنیاش با پلیدها
این قِصه را که او چقدر خوب بوده است؟
باید سوال کرد فقط از شهیدها
تیرِ سه شعبه آمده بود از جناحِ کفر
تیری که روزگارِ جهان را سیاه کرد
قاسم میانِ معرکه در جنگ با ستم
وقتی شهید شد همه را بیپناه کرد
انگشتری او که از انگشت شد جدا
افتاد یادمان غمِ انگشترِ حسین
نوکر، شبیهِ حضرت ارباب کشته شد
این است آخر عاقبتِ نوکر حسین
نظر شما