پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۰
روایت شهید محلاتی از مشاهداتش از روزهای پیش و پس از انقلاب

شهید فضل‌الله محلاتی از چهره‌های موثر انقلاب بود و سابقه‌ای طولانی در مبارزه با حکومت وقت داشت. در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب نیز در متن حوادث حضور داشت و بسیاری از وقایع را از نزدیک به چشم دید. همین حضور در متن ماجرا، به روایت او اعتباری دوچندان می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) شهید محلاتی در مصاحبه‌ای، در توضیح دلایل امام خمینی (ره) برای بازگشت به کشور گفته بود من از ایشان پرسیدم چه شد که تصمیم گرفتید به ایران برگردید، آن‌هم در شرایطی که بسیاری این تصمیم شما را به مصلحت نمی‌دیدند و امام (ره) پاسخ داد «من دیدم که آمریکا پیغام داده و مایل است که من به ایران نیایم. حتی خود شاه پیغام داده که هرچه بگویید من حاضرم، حتی ایران نروم، فقط یک اسمی روی من باشد. از طرف حکومت ایران هم فشار آوردند و واسطه فرستادند، من فهمیدم چون همه این‌ها میل ندارند که من برم، معلوم می‌شود که اصلاً مصلحت در این است که من بروم، چون این‌ها اختیار از دست‌شان دررفته، می‌خواهند که یک ماه آمدن من به تأخیر بیفتد تا بتوانند نیروهای‌شان را دوباره جمع‌آوری کنند و یک توطئه جدید بکنند.»
 
شهید محلاتی این پرسش را پس از بازگشت امام (ره) به ایران از ایشان پرسید. خودش یکی از اعضای اصلی کمیته استقبال بود. روایت می‌کند که «خط‌های مختلفی در آنجا بود، هرکسی در این جریان در فکر دوستان و یاران خودشان بودند.» اما کارها، ولو به زحمت و گاهی با برخی ناهماهنگی‌ها، پیش می‌رفت. شهید محلاتی پیشنهاد کرد که از آیه هشتادویکم سوره الاسراء، «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» پوستری درست کنند «و بعد یکی از رفقا هم دنبالش این شعر را خواند: دیو چو بیرون رود فرشته درآید، که خیلی جا افتاد و این جمله شعار خوبی برای مردم شد و روی در و دیوار این شعار نصب شد.»
 
می‌گفت تا جایی که می‌شد شرایط استقبال را، بدون کمک گرفتن از دولت فراهم کردیم. اما همین‌که امام تشریف آوردند «در همان لحظه اول نظم به‌هم خورد. مردم ریختند، همان برادرانی که در خود فرودگاه بودند ریختند دور امام. امام قرار بود قدم بزنند به طرف جمعیت. اما فقط سرود خوانده شد و امام برگشتند توی اتاق و سوار بلیزر شدند.»
 
اما برسیم به روزهای 21 و 22 بهمن‌ماه، روزهایی که به قول شهید محلاتی «دولت بختیار آخرین رمق‌هایش را طی می‌کرد.» دولت تصمیم به برقراری حکومت نظامی گرفت و گویا طرحی نیز برای سرکوب گسترده و دستگیری چهره‌های سرشناس انقلاب داشت. «آن شب دولت اعلام کرد هرکس از ساعت چهار بعد از ظهر از منزل بیرون بیاید به او تیز می‌زنیم. بعد از اعلام حکومت نظامی ما آمدیم به امام عرض کردیم: تکلیف چیست؟ بعضی از آقایان هم نظرشان این بود که فعلاً مردم بروند توی خانه و فردا صبح بیایند راهپیمایی کنند. امام فوری فرمودند: بروید با بلندگو توی خیابان‌ها به مردم اعلام کنید تمام مردم باید ساعت چهار بعد از ظهر بیایند توی خیابان‌ها.»
 
شهید محلاتی می‌گفت این تصمیم امام برایم عجیب بود. اما بعدتر فهمیدم چه تصمیم درستی بوده و چه توطئه بزرگ و خطرناکی را خنثی کرده است. «اگر آن تصمیم نبود و آن شب حکومت نظامی بود، خدا می‌داند که چه می‌شد. بعدش هم ما رفتیم با بلندگو اعلام کردیم که امام می‌فرمایند که همه بیایند توی خیابان‌ها و همه آمدند توی خیابان‌ها و آن شب غوغا بود.»
 

شهید محلاتی بعد از انجام این کار به منزل امام (ره) برگشت. نشستند و بی‌سیم‌های مأموران حکومت را گوش کردند. «وسیله‌ای داشتیم که بی‌سیم‌های دستگاه را می‌گرفتیم.» پیام‌ها به‌ظاهر متفاوت، اما در واقع حول یک محور بود. شهر از تسلط نیروهای وفادار به سلطنت خارج شده بود و کلانتری‌ها و مراکز نظامی، یکی پس از دیگری به دست نیروهای انقلاب می‌افتاد. گاهی دستور اعزام هلی‌کوپتر داده می‌شود و گاهی دستور سوزاندن اسناد و تخلیه کلانتری. روز بعد، شهر همچنان ناآرام بود و اینجا و آنجا، درگیری و زدوخورد مشاهده می‌شد. «امام فرمود شما بروید و مردم را توی خیابان‌ها دعوت کنید، برای اینکه دفاع کنند، حمله نکنند.»
 
راوی می‌گفت تصمیم‌شان این بود که خودشان به رادیو و تلویزیون برسانند و آنجا را بگیرند. اما اجرای این تصمیم بسیار دشوار بود. از خیابان‌های منتهی به آنجا صدای تیراندازی شنیده می‌شد و بیشتر راه‌ها بسته بود. «یک مهندسی که من حالا اسمش یادم نیست – خدا خیرش بدهد – در تماس با ما بود و می‌گفت: اگر خودتان را برسانید داخل رادیو، من دستگاه را راه می‌اندازم.» چه آنکه رادیو تعطیل بود و کارکنانش، برخی در حمایت از انقلاب و برخی دیگر از ترس جان‌شان سر کار نرفته بودند.
 
خلاصه به هر زحمتی بود، شهید محلاتی با چهار همراه مسلح خود به مقصد رسیدند. حدود یک ساعت طول کشید تا آن مهندس، دستگاه را راه بیندازد. «من یک نوار قرآن برده بودم و یک نوار خمینی ای امام، یک سرود هم بود که ظاهراً آن موقع می‌خواندند. یک پیامی هم آن روز امام داشتند که مردم از خودشان دفاع کنند و دستورالعمل آن روز بود. ما رفتیم آنجا. ساعت هجده و ربع بود. آنجا من هم نگفتم سخنگو کیست. رادیو را روشن کردیم و گفتم: بسم‌ الله الرحمن الرحیم، این صدای انقلاب اسلامی ایران است.»

پی‌نوشت: روایت شهید محلاتی از مشاهداتش از روزهای پیش و پس از انقلاب، در کتاب «خاطرات و مبارزات شهید محلاتی» که کاری از مرکز اسناد انقلاب اسلامی است موجود است. چاپ نخست این کتاب، سال 1376 منتشر شد و بهار سال گذشته (سال 1400) نیز چاپ تازه‌ای از آن به بازار آمد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها