علیاصغر عزتیپاک با اشاره به داستان رمان «تشریف» گفت: این کتاب روایتی متمایز از همدان است؛ چراکه همدان در سال ۵۷ بسیار شهر پرتنش و پراتفاقی بوده است، اما این موضوعات محل بحث نیست؛ زیرا من روایت خود را در آن بستر تمدنی میبینم.
نویسنده درباره روایت داستان گفت: روایت حاصل تخیل بوده و الهامات جزئیای که از سرگذشت اطرافیانم داشتهام. تلاش من در طول داستان این بوده که آدمها و فضاهای آن برههی تاریخی را زنده کنم و به زبان بیاورم. نشاندن شخصیتهای داستان پیش روی خودم و سپس مخاطب، و گفتوشنید با او برایم مسئله بود. به نظرم میآید آدمهای تشریف همانقدر که حرف میزنند، همانقدر هم میشنوند از ما. داستان زندگی آنها برای ما جذاب است، اما داستان ما نیز برای آنها شنیدنی است. این حرف ظاهر غریبی دارد، اما اگر مخاطب بپذیرد داستان مصطفی و شهریار و دیگر شخصیتها را، چنین ادعایی را نیز به سادگی خواهد پذیرفت. ما وارد جهان داستانها میشویم تا داستان خود را بگوییم و بشنویم. آدمهای داستانها ماییم، و ما آدمهای داستانهاییم.
وی افزود: موضوع مورد توجه من انقلاب و آرمانهایش بود، و بخشی از آن که در تمام این سالها کمتر محل توجه بوده. مردم ایران آرمانهایی دارشتند که بر ما است آنها را یادآور شویم و تذکر دهیم تا در گرفت و گیرهای روزمره، و مصائب روزگار فراموش نشوند. بخصوص آرمانهای بزرگ و جاودان استقلال، عدالت و آزادی که مردم و رهبران به آنها نظر داشتند و رکن اساسی انقلاب ما بودهاند.
عزتیپاک درباره محل وقوع داستان عنوان کرد: همدانِ سال ۱۳۵۷بسیار شهر پراتفاقی است، و مردمانش مثل مردمان دیگر نقاط کشور سوداهای بزرگ میپرورند. این همه اما متاسفانه در غبار تاریخ ماند و کمتر کسی گزارشش را نوشت. عالَم و جهان مردم یکی از کهنترین شهرهای ایران مغفول افتاد و تلاشهاشان نادیده ماند. این درحالی است که همدان مهد تمدن است در ایران و جهان، و حرفش و رفتارش اتفاقا باید بیشتر مورد توجه و تامل قرار بگیرد. شهر صاحب تاریخ، شهری که هزاران سال است شهر است، بیجهت و بیمبنا نمیتواند باشد. پس باید حرفش را شنید و آرمانهایش را به تصویر کشدی. من خودم را و روایت خودم را در آن بستر تمدنی میبینم، و احساس میکنم باید جدیتر و عمیقتر به پدیدهها بپردازم. چرا که حرکتی که در همدان میشود، عقبقهی تجربی عمیق و پرصحبتی دارد.
وی افزود: متاسفانه داستانهای همدان تا این اواخرناگفته و ناشنیده مانده. و شگفت اینکه حتی دست تقدیر هم در این ماجرا صاحب نقش بوده. مثلا ببینید «تاریخ غیرت» شاید اولین رمانی است که در ایران نوشته شده در معنای جدیدیش. شیخ موسی نثری کبودراهنگی این رمان را نوشته و به مقاومت مردم همدان در برابر قوای عثمانی پرداخته. این کتاب تا همین چهار پنج سال پیش گم بود. تازه پیدا شده و منتشر شده؛ و چه رمانی هم هست. حیرتانگیز و بسیار درست. حالا اما شرایط متفاوت شده است. همدان نویسندههای صاحبفکر و قلمی دارد که صدای مردم شدهاند. تشریف هم خارج از این جریان نیست. لذا من تلاش کردم که همدان با تمام تاریخش و گذشتهاش، و به عنوان یک شخصیت صاحب صدا در رمان حضور داشته باشد و صرفا یک اردوگاه برای زندگی نباشد. که نیست هم. البته که شخصا عاشق همدان هستم و نمیتوانم چشم از آن بردارم.
نویسنده کتاب «تشریف» مطرح کرد: نوشتن دربارهٔ تجربهٔ انقلاب اسلامی برای هر نویسندهای در این کشور و در این تاریخ جذاب و راهگشاست. به نظرم میتوان در آن بستر از مسائل مردم ایران حرف زد و بخشی از آنچه که آنان هستند را متجلی کرد. مردم ایران، ایران، امامخمینی، شهدای انقلاب و آرمانهایشان برای من مسئله بودهاند و هستند. به زعم من انقلاب اسلامی صدای بلند ایرانیان بوده در این قرون اخیر، و آنان را از خاموشی و سکون و سکوت جدا کرده. انقلاب وجود ما را و شخصیتمان را به ما متذکر شد، و ظرفی است که میتوان وجوه متمایز انسان ایرانی را، با تمام مشخصههای تاریخی و فرهنگی و سیاسیاش در آن دید. این یک فرصت بزرگ بود برای من. امیدوارم که توانسته باشم کوچ بموقع و درستی به آن برهه کرده باشم. تشریف حاصل چهار سال تلاش و تقلای من برای رسیدن به چنین روایتی است.
نظر شما