کتاب «سه حکیم مسلمان» مجموعه سخنرانیهای سیدحسین نصر درباره سه حکیم مسلمان، ابنسینا، سهروردی و ابنعربی است. این سخنرانیها در زمستان 1340 در مرکز تحقیقات ادیان جهانی دانشگاه هاروارد انجام شده است.
نصر در مقدمه به این نکته اشاره میکند که کتاب تحت لوای افکار این سه دانشمند، به مکاتبی که از دیدگاههای آنها برخواسته نیز میپردازد، مکتبهای بزرگ مشائی، اشراقی و عرفان نظری؛ به طوری که پیکر علوم عقلی و معارف اسلامی آشکار میشود. این نویسنده در فصل نخستین کتاب، به حکمای پیش از ابنسینا اشاره میکند؛ مردی ایرانی به نام ایرانشهری که کوشید فلسفه را به مشرقزمین منتقل کند. نصر میگوید از این شخص جز نام چیزی بر جای نمانده و از آثار او نیز چیزی در دست نیست که بتوان وی را موسس فلسفه اسلامی نامید.
نصر درباره شکلگیری فلسفه مشائی اینطور مینویسد: «حقیقت این است که فلسفه مشائی را، که فقط یکی از چند مکتب موجود در شرق است که در مغربزمین خوب شناخته شده و غالبا آن را با فلسفه اسلامی یکی شمردهاند، ابویوسف یعقوب کندی تاسیس کرد که عموما وی را به لقب «فیلسوفالعرب» میشناسند.» او به تلاشهای کندی و شهرتی که به واسطه ترجمه آثارش به لاتین به دست میآورد اشاره میکند. تا جایی که ادعا میکند: «با کندی این امر آغاز شد که اندیشهها و بحثهای برخاسته از اصل یونانی در زمینه اسلام، مطالعه و با زبان جدیدی بیان شود. افلاطون و ارسطو، نوافلاطونیان و رواقیان، هرمسیان و فیثاغوریان، پزشکان و ریاضیدانان قدیم، هر یک در ساختن این مکتب جدید که کندی تأسیسش میکرد، سهمی داشتند.» نصر به برخی از شاگردان کندی نیز از جمله احمدابنطیب سرخسی و ابومعشر بلخی و ابوزید بلخی اشاره میکند و درباره هرکدام به اختصار اطلاعاتی میدهد. در نهایت نیز همه را پلی معرفی میکند برای اینکه جانشین به حق کندی، یعنی فارابی سربرآورد.
از دیدگاه نصر، فارابی اگرچه بهشدت ارسطویی به نظر میرسید اما در واقع، او در صدد پیوند میان دیدگاههای افلاطونی و ارسطویی با یکدیگر بود. نصر به تخصص فارابی در فلسفه سیاسی نیز اشاره میکند و او را بنیانگذار فلسفه سیاسی در اسلام معرفی میکند که در این مورد، فارابی بیشتر بر آراء افلاطون، تکیه دارد.
نصر در ادامه به الهیات و مابعدالطبیعه ابنسینا اشاره میکند که مختص وجودشناسی است. «حقیقت هر شیء وابسته به وجود آن است و معرفت شیء در آخر کار، همان معرفت به وجود آن و مقام و منزلت آن در مراتب کلی وجود است که همین منزلت تعیینکننده صفات و کیفیات آن است.»
در ادامه کتاب «سه حکیم مسلمان»، نوبت به سهروردی میرسد. حکیمی که نظریاتش جانشین فلسفه مشائی قرار گرفت و مورد حمله شدید غزالی نیز قرار گرفت؛ «شهابالدین یحییبن حبشبن امیرک سهروردی» که گاهی او را به لقب مقتول میخوانند؛ هرچند کسانی که مکتب او را تا امروز زنده نگاه داشتند، از او به عنوان «شیخ اشراق» یاد میکنند.
نصر در بخشی از کتاب، به طبقهبندی دانایان از نگاه سهروردی میپردازد. سهروردی با بهرهگیری از تفکرات اشراقی که هم بر استدلال و هم بر کشف و شهود تکیه دارد، کسانی که در جستجوی معرفت هستند را به چهار گروه تقسیم میکند. اول، آنان که تازه نسبت به معرفت عطش پیدا کردهاند و راه را جستجو میکنند؛ دوم آنانی که به معرفتی صوری واصل شدهاند و در استدلال به کمال رسیدهاند، با اینحال از عرفان بیگانهاند، همچون فارابی و ابنسینا؛ سوم آنان که اصلا به صورتهای استدلالی نگاهی ندارند و تنها به تصفیه نفس پرداختهاند همچون حلاج و بسطامی و تستری که به کشف و شهودی درونی رسیدهاند و چهارم؛ آنان که هم در فلسفه استدلالی و هم در اشراق و عرفان به کمال رسیدهاند مانند فیثاغورس و افلاطون.
فصل سوم کتاب، مربوط به ابنعربی و متصوفه است. نصر اینطور تصوف را تعریف میکند: «تصوف، بهعنوان راهی برای رسیدن به مقام کمال معنوی و معرفت، جنبه درونی وحی اسلامی، که در واقع قلب و حقیقت درونی یا باطنی آن به شمار میرود، است.» نصر قرآن کریم را محسوسترین و مجسمترین شکل اصول عقاید اسلامی میداند و حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) را کاملترین عارفان معرفی میکند.
نصر با اشاره به اینکه جوهر تصوف، تاریخ ندارد، صحبت کردن درباره تاریخ تصوف را دشوار میداند، «از آن جهت که تصوف در هر زمان اصول خود را به زبانی متناسب با مقتضیات فکری و روحی آن زمان بیان کرده و از آن جهت که در طی قرون، مکاتب مختلفی برای تعبیر از تصوف پیدا شده که متناسب با نیازمندی گروههای گوناگون مردم باشد، میتوان درباره سیماهای مختلف میراث تصوف در هر دورهای از زمان گفتگو کرد.»
کتاب «سه حکیم مسلمان» نوشته سیدحسین نصر را احمد آرام ترجمه کرده و نشر امیرکبیر آن را در 200 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما