نگاهی به مجموعه «شخصیتهای مانا»؛ سیدکریم امیریفیروزکوهی
شعری سیاسی در ضرورت تغییر سلطنت قاجار و اوضاع مملکت/ نقد شاعر درباره کتاب تاریخ فلسفه اسلامی
عمدهترین مضمون در دیوان امیری به ویژه در شکل غزل در بیان حالات و جلوههای گوناگون عشق است، خواه این عشق تنانه باشد و خواه در هالههایی از اندیشههای عرفانی به سبک و سیاق شاعران سبکهای عراقی و هندی فرو رود. شاعر افزون بر این گاه بر حسب ارادتی که به پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دارد به شعر آیینی روی آورده و گاه نیز در نقد زمانه و مردمش شکواییههایی سروده است.
سیدکریم امیری فیروزکوهی ملقب به «سیدالشعرا» سال 1288ش، در دهکده فرحآباد واقع در جنوب غربی فیروزکوه دیده به جهان گشود. نسب خاندان پدری و مادری او به امام زینالعابدین علیبنالحسین(ع) میرسد نام خانوادگی امیری به آن دلیل برگزیده شده بود که «اکثر افراد این خاندان از امرای سپاه و سران لشکر پادشاه بودند و لفظ امیر پیشوند نام بیشتر آنان بود.»
در سالهای آغازین جوانی از طرف عموی خود همراه جمعی از فرزندان رجال دوره قاجار، به سرپرستی میرزا محمدعلی محلاتی برای تحصیل به پطروگراد(لنینگراد فعلی) فرستاده شد، اما با مرگ عمو نتوانست دوره را به اتمام برساند و به وطن بازگشت و بعضی مشاغل دولتی را عهدهدار شد.
امیری از همان اغاز دوران نوجوانی، احساس «جوانی تمام عیار و عشرتطلبی کهنهکار» داشت. او درباره این دوران مینویسد:«نبودن پدر بالای سر و داشتن مادری ضعیف و زودباور و امکان اسباب تعیش بیحد مرا از تعهدات طبیعی و مادی زندگانی بیخبر کرده و فقط به انجام امیال نفسانی و خواهشهای جوانی وادار ساخته بود. اما با همه این آمادگیها از شکوه و جلال و برخورداری از کمال زیبایی و جمال، همراه به دورباشی از شرم و حیای بسیار و ادب حضور در گفتار و کردار گرفتار بودم.» امیری به این موضوع بارها در سرودههای خود اشاره کرد.
نخستین تراوشات شعری
امیری از دوازده سالگی، مصراع یا بیتی در وزن رباعی به زبان میآورد تا آنکه رفتهرفته اولین غزل خود را که شعری سیاسی در ضرورت تغییر سلطنت قاجار و اوضاع مملکت بود، سال 1304 به طرح روزنامه نسیم صبا به مدیریت حسین کوهی کرمانی با مطلع زیر ساخت و برای آن روزنامه فرستاد:
آخر این ملک کهن بی سر و سامان تا چند
دست اعقاب قجر کشور ایران تا چند
بنابراین شعر از همان روزگار نوجوانی تا واپسین دم حیات، همواره جزئی ناگسستنی از زندگی او به شمار میرفت.
شخصیتهای تاثیرگذار
امیری در زندگینامه خودنوشتش، از چند شخصیت یاد میکند که تاثیر بسزایی در زندگی او داشتهاند. نخستین فرد، چراغعلی خان پهلونژاد معروف به امیراکرم است که دوستی دیرینه با پدر امیری داشت. او سال 1302 به تهران عزیمت کرد و در منزل خانواده امیری سکنی گزید و بعدها با دختر عمه امیری ازدواج کرد.
امیری حدود دوازده سالی را در دوران نوجوانی و جوانی در خدمت استادان موسیقی از جمله ناصرعلی حجازی که او خود شاگرد آقاحسینقلی شهنازی بود، به نواختن تار مشغول بود و با خوانندگان استادی همچون سیدمحمد غراب، میرزا حسینعلی نکیسا و عبدالله تاجالذاکرین همآهنگی میکرد. او پس از آنکه با مهارت و استادی رضا محجوبی معروف به «رضا ویولونی» در نواختن ویولون آشنا شد و با نغمات و الحان آن انس یافت، تار نواختن را به کناری نهاد. دوستی او با محجوبی بیش از بیست سال، یعنی تا پایان عمر محجوبی ادامه یافت. امیر در مثنوی «مویدنامه» هفتادو هفت بیت را به توصیف هنر محجوبی اختصاص داد و شیفتگی خود به نوای سحرانگیز ساز او را نمایان ساخت.
او بیشتر استادان طراز اول موسیقی قدیم ایران را دیده و از مصاحبتشان بهرهها برده بود. با بیشتر این هنرمندان در تهران ملاقات و معاشرت داشت؛ از جمله میتوان از حسن کسایی یاد کرد که هر وقت به تهران میرفت، از هنر خود، امیری را لبریز از شور و شوق میکرد. همین علاقه و استعداد امیری در موسیقی سبب شده بود او در موسیقی و شناخت اصول و الحان و دستگاهها و ردیفها و پردهها و گوشههای آن تبحر ویژهای بیابد و استادان فن چون حاج علیاکبرخان شهنازی و داریوش صفوت به مهارت او در موسیقی معترف شوند.
امیری تا سال 1314 بیشتر اوقاتش به همنشینی با شاعران و موسیقیدانان میگذشت، در این سال، دچار انقلاب روحی شد و در طلب تحصیل و آموختن علوم به ویژه علم ادب برآمد و توانست به محضر شیخ عبدالنبی که در دهه پنجاه از زندگانی خود، در بیشتر علوم و فنون از ادب و منطق و کلام و حکمت و فقه و اصول به حد کمال بود و در مدرسه مروی حجرهای داشت، درآید. پس از درگذشت شیخ عبدالنبی، امیری در جستوجوی استادی دیگر برآمد تا آنکه توانست در اواسط دهه 1320، از محضر آقا سیدحسین مجتهد کاشانی ملقب به ضوءالرشد بهرهمند شود. امیری نزد این استاد بسیاری از متون فقه و اصول و ادب عرب را خواند و آموخت و تا آنجا پیش رفت که توانست به عربی هم شعر بسراید.
امیری از چند تن دیگر از علما هم نام میبرد که به فراخور حال، از محضر آنان نیز بینصیب نبوده است، که از آن جملهاند: آیتالله سیدمحمد کاظم عصار تهرانی و آیتالله آقا میرسیدمحمود امام جمعه زنجانی.
برای آگاهی از وسعت معرفت و دانش امیری در مقولات حکمت و فلسفه و منطق و فقه و جز آنها، میتوان به نقد و تحلیل مفصل او درباره کتاب تاریخ فلسفه اسلامی اثر هانری کربن مراجعه کرد. امیری به زبان شعر به علم و دانش خود اینگونه اشاره کرده است:
و آموختم زدانش و علم آنقدر که یافت
آسودگی زدانش و بینش روان من
از منطق و الهی و موسیقی و کلام
چندان که بینصیب نماند بیان من
از امیری همواره به حسن خلق، لطافت طبع، صفای ضمیر، صداقت در گفتار و کردار، استقلال فکر، آزادگی و وارستگی ذاتی، گشادهدستی و بخشش، مهربانی با خلق خدا، رویگردانی از تعلقات دنیوی، روح درویشی و بیآلایشی، تواضع، کمالطلبی، لطف ذوق و فطرت شاعرانه و حساسیت در برابر مظاهر جمال از شعر و موسیقی و اندیشه و کتاب گرفته تا چهره زیبا و اندام موزون یاد کردهاند.
خانه او محل آمدوشد ادبدوستان و هنرمندان و بزرگان علم و دانش بود. او آن هنگام که در تهران سکونت داشت، عصر یکی از روزهای هفته، به ویژه روزهای سهشنبه را به دوستان و علاقهمندان خود اختصاص داده بود.
امیری با آن طبع و روح لطیف و حساس خود، چندان تاب شهر و مردم و مناسبات خاص آن را نداشت، در بیشتر سالهای زندگی خویش هرگاه سوز سرمای طاقتفرسای دیار آبا و اجدادی در روستای سیمیندشت فیروزکوه رو به کاستی مینهاد، یعنی از اوایل تابستان تا اواسط پاییز به آنجا میرفت و در ملک موروث سکنی میگزید.
اشتغال در اداره ثبت اسناد و املاک
امیری دوران متوسطه را در مدرسه آمریکایی سال 1307 به اتمام رساند و سپس به سفارش امیراکرم، با گذراندن دوره اول کلاس ثبت در خردادماه سال 1308، به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک درآمد و در سال 1316 نیز به سمت بازرسی دفاتر اسناد رسمی ثبت اسناد تهران منصوب شد. امیری تنها بهره خود از این سالها را «آشنایی با تنی چند از افاضل سردفتران تهران و استفاده علمی و نظری از صحبت ایشان» میداند.
ازدواج
او به پیشنهاد و خواسته امیراکرم، با تاجالملوک، برادرزاده نامادری خود، در سال 1309 ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند است؛ سه دختر و یک پسر به نامهای امیربانو، انوشه، شهلا و مصطفیقلی مشهور به مسعود. امیری در قصیده «قمرمن» درباره همسر و فرزندانش اینگونه سروده است:
ای همسر من ای زن علویگهر من
ای زنده به جان و سر تو جان و سر من
تنها نه همین تاج ملوکی تو که از حسن
هم تاج سر عشقی و هم تاج سر من
شد رشک قمر جیب و کنارم که فرو ریخت
چار اختر تابنده زجیب قمر من
صائب تبریزی
امیری از همان سالهای نوجوانی خود به ویژه از دورانی که به عضویت انجمن ادبی نظامی درآمد، دیوانهای شعری بسیاری از شاعران را از نظر گذراند. در این میان با شعر خاقانی، نظامی، سعدی، مولوی و صائب انس و علاقه بیشتری داشت. از میان این شاعران، او به صائب اقبال بیشتری نشان داد و پژوهشهای گسترده و عمیقی در دیوان او به عمل آورد.
امیری در بسیاری از سرودههای خود، به ویژه در مقطع غزلیات خود از صائب به نیکی یاد کرده است. او همچنین به مناسبت بنای آرامگاه صائب قصیدهای با عنوان «طور سخن» در دو مطلع سروده است و ضمن یادکرد اصفهان و جاذبههای آن و شاعران و بزرگانی که در آن دیاز زیستهاند؛ ارادت خاص خود به صائب را در ابیاتی این چنین به جلوه در آورده است:
دیروز به آثار و خبر نصف جهان بود
و امروز به دیدار و نظر کل جهان است
زان کل جهان است که آن جان جهان را
سرمنزل جسم است و سراپرده جان است
«صائب» که مقام سخن و فکر صوابش
برتر زکلام است و فراتر زبیان است
نیش قلمش تیغ جهانگیر معانی
صوب سخنش کشور اندیشهستان است
به هر حال به واسطه سالها انس و ارادت امیری به غزلیات صائب، بسیاری از معانی و مضامین شعری و تصویرهای خیالانگیز او در ذهن و ضمر امیری نقش بسته است و هرگاه شاعر در خلوت شاعرانه خود نقش خیال میگستراند، بسیاری از این دست معانی و تصاویر شعری صائب هم مجال حضور و بروز مییافتند.
درگذشت
او سحرگاه پنجشنبه نوزدهم مهرماه 1363 جان به جانآفرین تسلیم کرد. پیکر او با همراهی جمعع زیادی از ادیبان و هنرمندان و دوستدارانش، در شهرری در ایوان غربی بقعه امامزاده طاهر واقع در آستانه حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
پس از درگذشتش، پنجاهوهفت تن از شاعران در رثای او اشعاری پرسوز و گذاز سرودند که به همت فرزندانش، سال 1364 در کتاب سوگنامه امیر منتشر شده است.
معرفی آثار
آثار او به دو دسته نظم و نثر تقسیم میشود. دیوان اشعار امیرید در همان سالهای حیات او، نخستین بار در سال 1354 در دو مجلد در چاپخانه بهمن و حیدری منتشر شد: جلد اول شامل قصائد و غزلیات و ترکیببندها و جلد دوم شامل ممطات و مقطعات و مثنویات است. او در سرآغاز دیوان خود، تحت عنوان «سرگذشت»، در حدود چهل صفحه با نثری روان و مرسل و گاه مسجع و آهنگین به شرح پارهای از وقایع مهم زندگی و یادکرد استادان و دوستان و آشنایان خود پرداخته است.
امیری در نثر نیز قدرت و تبحر ویژهای داشت، بهگونهای که جمالزاده درباره نثر او چنین داوری کرده است: «خط و ربط و انشایی دارد که نظیر آن در دورهای که میگذرانیم از نوادر شده است.» نمونههای نثر او را میتوان در دو مقدمه کلیات صائب، زندگینامه خودنوشت، مقالات و یادداشتها و در نهایت در نامههای او بازجست و مطالعه کرد.
مضامین شعری
تنوع مضامین شعری در دیوان امیری فیروزکوهی بسیار است و او با روحیه حساس و نکتهسنج و با احاطه ژرفی که بر فرهنگ و زبان و ادب ایران داشت، در هر موضوعی که ورود کرده، از عهده پرورش معانی برآمده است.
عمدهترین مضمون در دیوان امیری به ویژه در شکل غزل در بیان حالات و جلوههای گوناگون عشق است، خواه این عشق تنانه باشد و خواه در هالههایی از اندیشههای عرفانی به سبک و سیاق شاعران سبکهای عراقی و هندی فرو رود. شاعر افزون بر این گاه بر حسب ارادتی که به پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دارد به شعر آیینی روی آورده و گاه نیز در نقد زمانه و مردمش شکواییههایی سروده است.
کتاب سیدکریم امیری فیروزکوهی از سری «شخصیتهای مانا» در 200 صفحه و شمارگان 1250 نسخه به کوشش علی تقوی از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
نظر شما