بخشی از کتاب «شبح» به چگونگی استفاده گروههای تکفیری از شبکههای اجتماعی برای پیشبرد اهدافشان اشاره دارد. در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«ضبط فیلم دوم شروع شد، و ابوحسن شروع کرد به صحبت کردن. عربی حرف میزد، و من نمیفهمیدم چه میگوید. حرفهایش که تمام شد، بهم گفت:
_ عماد، یا الله...
حالا باید همان چیزهایی را میگفتم که خواسته بودند. هفت هشت ده نفر، پشت دوربین ایستاده و زل زده بودند به من. گفتم:
_ اسمم عماد جعفری. فرزند میرزا جعفری. از قم هستم. سنم بیست سال است و در سوریه برای جهاد آمدهام و... هر چیزی را که بهم گفته بودند، موبهمو تکرار کردم.
فیلمبرداری تمام شد. از پشت میز بلند شدم و آمدم روی زمین نشستم. یکیشان بهم گفت لباسهای نظامیام را دربیاورم. درآوردم و تحویل دادم. لباسها را توی یک کیسهی پلاستیکی انداختند. همهی وسایلشان را جمع کردند. ابوحسن و فیلمبردار و چند نفر دیگر رفتند. به گمانم چهار پنج نفرشان مانده بودند. آمدند سروقتم. دستوپاشکسته میفهمیدم چه میگویند:
_ زندانخرابکنی؟ ها؟!... قتل مسلمین؟!
تق. شروع کردند. تا خوردم، من را زدند. حالا نزن، کی بزن»...
انتشارات خط مقدم همچنین بهتازگی بیست و هشتمین چاپ از کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند» را نیز منتشر کرده است. این اثر که نخستین کتاب درباره شهید بابک نوری هریس، از شهدای مدافع حرم است، به قلم فاطمه رهبر نوشته شده است.
رهبر درباره این اثر میگوید: صداقت داشتن کتاب یکی از ویژگیهای مهم اثر است. من در ابتدای کار به پدر شهید گفتم که بارها به من کارهایی پیشنهاد شده است، ولی چون از من خواسته شده شهید را آنطور که آنها میخواهند جلوه بدهم کار را قبول نکردهام. شما هم اگر چنین تصور و فکری دارید و دلتان میخواهد بابک را آنطور که خودتان میخواهید نه آنطور که بود به مردم بشناسانید، من از عهده چنین کاری برنمیآیم. ولی پدر شهید به من گفت که اصلیترین هدفشان معرفی خود شهید است، چون او آنقدر کامل بود که نیازی ندارد تا چیزی به آن اضافه کنیم یا او را بیش از این برجسته کنیم به نظر من از ابتدا تا انتها در کتاب صداقتی وجود دارد و جاری است که مخاطب را به سمت خود میکشاند.
نظر شما