ماجرای دلدادگی شما به شهید آوینی هم در نوع خود جالب است کمی از آن دوران برایمان بگویید.
سال هفتادوهشت یا نه بود یکی از کتابهایی که تازه از شهید آوینی منتشر شده بود را دیدم و خیلی شیفتۀ ادبیاتش شدم. نوشتههایش شاعرانه یا شعاری بود ولی از مدل لوسبازیهای تلویزیونی و اینها نبود. کار خیلی گیرایی بود. نثر بود اما مثل شعر کلاسیک آدم را جذب میکرد و وقتی شروع میکرد به خواندن نمیتوانست رهایش کند. این باعث شد من خیلی علاقهمند شوم به آثار ایشان. این مقارن بود با تحصیل من در دوره پیشدانشگاهی در رشته هنر. شروع کردم به خواندن تا با نظریات او دربارۀ هنر آشنا شوم. در دوره دانشجویی اطلاعیههایی دیدم که متوجه شدم جلسات بررسی آثار شهید آوینی در روایت فتح برگزار میشود. از همان موقع مشتری شدم و آن جلسات هفتگی را مرتب میرفتم و در یک روند سهچهارساله با کل آثار شهید آوینی که آن زمان دوازده جلد کتاب بود آشنا شدیم و بررسی کردیم. از آن موقع تا حالا هم که بیستویکیدو سال میگذرد من سوزنم روی شهید آوینی گیر کرده و دیگر خلاص نشدم. آن موقع در قالب دانشجویی و پارهوقت با روایت فتح در ارتباط بودم، بعد از آن بهطور تماموقت نیروی روایت فتح شدم.
مرکز مطالعاتی روایت فتح و شرح وظایف
شرح وظایف مرکز مطالعاتی روایت فتح چیست؟ دقیقا مرکز مطالعاتی روایت فتح چه کاری باید انجام دهد و چه کارهایی در دستور کار دارد و چه آینده ای برای آن میبینید.
مرکز مطالعات مأموریتش مثل فضای تحقیق و توسعۀ یک کارخانه یا واحد صنعتی است. یعنی مأموریت ما این است که پژوهشها و مطالعاتی را انجام دهیم برای اینکه عملکرد روایت فتح را در حوزۀ سازمانی و حوزۀ هنریاش گسترش دهد و از لحاظ کیفی ارتقا دهد. این ماموریت اصلی ماست و کار اصلی ما انجام پژوهشها و تولید مقالاتی پژوهشی است که مصرف داخلی دارند. ولی روی حساب دغدغه و رسالتی که نسبت به شهید آوینی و میراث ایشان حس میکنیم هم این مطالعات است که در مأموریتمان هست و هم کارهای اضافهتری که میتوانیم رویش انجام دهیم که ما سعی کردهایم سوق بدهیم به مبنا و چارچوب نگرش شهید آوینی در بحث هنر.
این «مصرف داخلی» که میگویید یعنی چه؟
یعنی ما مطالعات را تولید میکنیم برای اینکه مدیران مطالعه کنند و در عملکردهایشان از آن استفاده کنند.
مدیران روایت فتح صرفاً؟
بله، ولی یک بخشهاییاش هم چون بحثهای مطالعات نظری است استفادۀ بیرونی هم میتواند داشته باشد. کما اینکه ما امسال یک برنامه اینترنتی تولید کردیم سهچهار قسمت به اسم «فرا روایت». در آن دربارۀ بحثهای مبنایی هنر و تفاوت نگرش شهید آوینی با سایر جریانات هنری موجود با کارشناسهایی گفتوگو کردیم و در خبرگزاری تسنیم منتشر کردیم.
این را چرا مکتوب نکردید؟
منظورتان این است که در قالب مکتوب منتشر شود؟
بله، در قالب کتاب.
من شخصاً خودم خیلی علاقهمندم به اینکه ما یک ارگان داشته باشیم برای این بحثهای نظری چون من به شدت دنبال این هستم که این تفکر در نظام هنری ما منتشر شود. زیرا هنوز یک سرمایه فکری بکر است که دست نخورده است و استفاده نشده است. ما با شهید آوینی فقط تعارف کردهایم تا حالا. رودررویی مستقیم و جدی نداشتهایم. متأسفانه این نکته را باید بگویم که در ساختارهای اداری و سازمانی ما الان دیگر از تولید مکتوب دفاع نمیکنند. ما انتشارات داریم و در حوزه دفاع مقدس و حتی بحثهای هنری در دو عنوان نشر روایت فتح و نشر ساقی داریم کار منتشر میکنیم. ولی اینکه یک مجلۀ دورهای باشد و ما یک تیمی جمع کنیم که آنجا آدمهای صاحبنظر و پژوهشگر بتوانند تولید محتوا کنند خیلی ازش دفاع نمیشود. تا به حال فقط توانستهایم یکیدو بار ویژهنامههای مکتوبی را در سالگرد شهید آوینی منتشر کنیم که همۀ تلاشمان را کردیم تا آن رویکرد فکری را داشته باشد. امسال هم اگر خدا بخواهد داریم تلاش میکنیم تا کار دیگری را جمع کنیم.
علت سوالم این است که آنچه میماند حوزۀ مکتوب و کتاب است.
دقیقا. ولی متولی فرهنگی ما عارضهای دارد آن هم اینکه بهشدت مخاطبزده است. همیشه ما این بحث را داریم. میگوییم آقا یک کار مکتوب ما باید بکنیم. این یک پایگاه علمی و یک پایگاه استنادی میشود. سی سال دیگر به آن رجوع میکنند. اما میگویند الان ما چنین چیزی را دربیاوریم مخاطب چقدر میخواند؟ با توجه به این هزینههای سنگینی هم که بحث چاپ و کاغذ دارد، این کار صرفه ندارد.
الان مجله سوره چرا ششهفت سال است تعطیل شده در حوزۀ هنری؟ بنده خودم طرح تفصیلی برایش نوشتم و گفتم ما آن را درمیآوریم برایتان و هم فضای مکتوبش را و هم فضای مجازیاش را پوشش میدهیم. ولی این کار صرفه ندارد برایشان. مجله سوره ای که بیش از ۳۰ سال پایگاه هنر انقلاب بود و چنین ظرفیت خوبی را درون خود داشت هرچند که با عوضکردن سر دبیرهایش نوسان داشت. حتی من شنیدهام، گرچه سند محکمی برایش ندارم، که آقای خامنه ای آرزویشان این بود که ما یک پایگاه هنری این چنینی داشته باشیم در قالب جریده. مثلاً جریان روشنفکری، مجله «تجربه» را دارد و چند سال است با هر وضعیتی هست آن را چاپ میکند و تعطیل نمیکند. خیلی عجیب است. من خودم مشتری آن مجلهام و دوست دارم مطالعهاش کنم. ولی در جبهه انقلاب اسلامی ما چنین چیزی نداشتهایم. اگر هم بوده در یک مقاطعی بوده و همه هم با رویکردهای نشریات سینمایی. مثل مجله «نقد سینما»، مثل مجله «سینما رسانه». من در مراکز مختلف، هم روایت فتح، هم حوزۀ هنری، هم مرکز شهید آوینی به اشکال مختلف پیگیر شدم که یک پایگاه اینچنینی راه بیفتد ولی به اشکال مختلف هم نشده که اتفاق بیفتد.
انتشارات روایت فتح و توقف چاپ آثار آوینی
روایت فتح از یک سالی به بعد دیگر دربارۀ شهید آوینی و مقالاتش و موضوعاتی که مطرح کرده، کتاب چاپ نکرده است. چرا این اتفاق افتاده است؟ آیا دیگر روایت فتح قصد ندارد به موضوع شهید آوینی بپردازد؟ آیا از نظر روایت فتح موضوع شهید آوینی تمامشده است و موضوعات جدیدی وجود دارد؟
بعد از شهادت آقای آوینی آقای همایونفر که مدیر و تهیهکننده کارهای آوینی بود مسئول گروه مستند روایت فتح شد. بعد از یک مقطعی سیدمحمد آوینی، برادر شهید آوینی، مسئول میشود. در آن مقطع تولیت آثار شهید آوینی نیز از طرف خانوادۀ ایشان به گروه مستند تفویض شده بود. انتشارات روایت فتح و نشر ساقی هم بهطور همزمان در سال ۷۶ شروع به کار میکنند و شروع میکنند به منتشرکردن پشت سر هم آثار شهید آوینی. تقریباً تا نیمههای دهه ۸۰ این روند ادامه داشت و آن ۱۲ کتاب به چاپ رسید و غیر از آن یک تکنگارههایی هم نوشته شد راجع به شهید آوینی. خلاصه گروه مستند روایت فتح روی آثار شهید آوینی اختصاصاً کار میکرد. اصلاً «دفتر آثار شهید آوینی» آنجا داشتیم. من خودم با مشغول شدن در دفتر پایم به روایت فتح باز شد. ولی یک اشتباه تاریخی در حق روایت فتح شد که در یک مقطع آقای سیدمحمد آوینی از کار کنار گذاشته شد. به تعبیر من بعد از آن اتفاق بود که روایت فتح با سر زمین خورد و دیگر نتوانست سر بلند کند.
وقتی سید محمد آوینی رفت و کار دست دیگرانی افتاد که شاید نظر خانواده شهید نبود، تولیت آثار را از روایت فتح گرفتند. از آن موقع روایت فتح دیگر کتابی راجع به شهید آوینی چاپ نکرد. تمرکزش رفت روی تاریخ جنگ و بعضی کتابهای فنی هنری و همچنین کتابهایی در زمینۀ رسانه.
چند سال بعد خانم امینی، همسر شهید، نشر واحه را به ثبت رساند و شروع کرد به بازنشر آثار شهید آوینی. یک متممهایی هم به آنها اضافه کردند و از بعضی آثار بهطور ویژه تکنگاریهایی چاپ شد. مثلاً مقالۀ «عالم هیچکاک» که در کتاب «آینۀ جادو» جلد دوم بود را بهصورت یک کتاب جداگانه منتشر کرد.
رمانتیسیسم؛ عارضۀ روایتهای ما از انقلاب و جنگ
در مورد نویسندگان زن دفاع مقدس توجه ویژه امروز این مسئله است که آنها مدل روایتیشان فرق دارد و از نظر من خیلی مدل بهتر و جذابتری است از آنچه ما میخواستیم همه از دفاع مقدس بدانند به دلیل احساسات، عواطف، یا هر چه اسمش را بگذاریم. این تجربهای است که داریم بهش میرسیم و به نظر پلۀ روبهجلویی است.
تجربۀ بدی نیست اما شخصاً تا حدی با شما مخالفم. من به مشکل بزرگتری اشاره دارم که در روایت ما وجود دارد. رمانتیسیسم با عرفان تفاوت دارد. بستر فرهنگی جامعه ما از لحاظ تاریخی و ابعاد فرهنگی و جنبه دینی و اینها بیشتر بستر عرفان است، عرفان اسلامی و عرفان شیعی. به خاطر غربزدگی عمیقی که در جامعه ما اتفاق افتاده یکی از خاصیتهای غربزدگی و اصولاً مدرنیزم خلطکردن مفاهیم و ازبینبردن مرز بین تعاریف و کلمات است. ما این زمینۀ عرفانی را با رمانتیسیسمی که در فرهنگ غرب و مکاتب هنری غرب وجود دارد قاطی کردهایم. به همین دلیل خیلی از آثاری که ما در حوزۀ دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، برای بیان و روایت مسائل مربوط به انقلاب و دین و مذهب استفاده میکنیم آثار رمانتیک هستند نه آثار عرفانی. بیشتر به دنبال ایجاد قلیان در احساساتاند. مثل عارضهای که در مداحی ما متأسفانه وجود دارد.
جامعه امروز این را میطلبد واقعاً.
مهم نیست که جامعه چه میطلبد. مهم این است که ما در انقلاب اسلامی برای خود یک رسالتی قائلیم. این هم باز تفاوتی است مربوط به انسانشناسی اسلامی و انسانشناسی غربی. اگر بخواهم واردش شوم خیلی بحثمان انتزاعی میشود.
ولی خب ما یک عارضه مهمی که داریم مخاطبزدگی است. ما میخواهیم خود را با مخاطب کاملاً تطبیق دهیم. این یک درصد از کار هنری و رسانهای است. درصد مهمتری هم این است که خود را با سوژه خود تطبیق دهید؛ سوژهای که موضوع شماست. چون اثر هنری به تعبیر شهید آوینی آینهای است که باید خیلی صاف و متوازن و متقارن آن حقیقت را بازتاب دهد.
روایت رمانتیسیستی از انقلاب و جنگ و شهدا
اشتباه دیگری که بر اثر گفتمان دانشگاهی انجام میشود این است که ما یک روایت احساساتگرایی یا رمانتیسیستی از جنگ و انقلاب و شهدا داریم. در مقابل محیط دانشگاهی ما یک نوع روایت دیگری دارد که به آن میگوییم علمی و منطقی و عقلی. دستهبندی فکری ما اینگونه است که فکر میکنیم بحثهای انقلابی و بحث از شهدا بحثهای اخلاقی و احساساتیاند، بحثهای انتقادی بحثهای عقلیاند. در حالی که این یک فلسفه و نگرش به جهان است آن یک نگرش دیگر؛ این یک کانسپت فکری است و آن یک کانسپت فکری دیگر. هر کدام نظام فکری خاص خودش را دارد. ما فقط بلد نبودیم آن را چگونه ترجمه کنیم. ما فقط نشستیم ستایش کردیم، پروپاگاندا کردیم، اما جنگ و انقلاب را بررسی علمی و فنی و فلسفی نکردیم. منظورم این بحثهایی که در نقد تاریخ جنگ میکنند نیست؛ مثلاً مدیریت جنگ را نقد میکنند. اما این یک بحث سطح پایین و کوچکی است. منظورم بحث فلسفی و انسانشناختی است. آیا ما تا حالا بررسی کردهایم مادر شهیدی را که دو بچهاش شهید میشوند و سومی را هم میفرستد؟ یا آن همسر شهیدی که تازه اول ازدواج است و همسرش به او میگوید تو راضی باش من بروم جبهه، یا حتی راضی باش من شهید شوم، او میگوید من راضیام؟ آیا این چیزها را آنالیز کردهایم؟ آکادمیهای ما و علمای علوم اجتماعی و جامعهشناسی ما این چیزها را مطالعه میکنند؟ آن وقت گفتمان انقلاب در سطح بحثهای احساساتی مانده است. مثلاً شعار «مرگ بر آمریکا» چهل سال است در مملکت ما فقط یک شعار است. در دانشگاههای ما دربارۀ این حرف نمیزنند. شعار مرگ بر آمریکا یک نظریه و تزی است که انقلاب اسلامی آورده در عالم. مبانی عقلی دارد، مبانی تاریخی دارد و مبانی سیاسی دارد. هزار مبنا دارد که بگوید من زیر بار سلطه آمریکا نمیروم. نتیجه این میشود که این شعار لوس میشود، خراب میشود و یک عده شروع میکنند جایگزین مخالف برای آن ایجاد کنند. در حالی که ما این شعار را در حوزۀ سیاست خارجیمان، در حوزۀ نظامی و غیره اجرا کردهایم و نتیجهاش را هم گرفتهایم. ولی در آکادمیهای ما که آنها را مرکز علم و عقل میشناسیم جایگاهی ندارد. همینطور سایر شعارهای انقلابی. دانشمندان و متخصصان غربزدهای که در آکادمیها وجود دارند به این بحث راه نمیدهند ولی آنهایی هم که انقلابی هستند تلاش نکردهاند این بحث را در آکادمیها نفوذ دهند. چون اینها هم میروند در آکادمی مرعوب میشوند. این مثل معروف است که میگویند بچههای سپاه را میفرستادند دانشکدۀ علوم سیاسی که تحصیل کنند و تخصص بگیرند، وقتی از دانشکده بیرون میآمدند به این قائل میشدند که ما باید با آمریکا رابطه برقرار کنیم و هیچ راهی نیست. یا مثلاً مسئلۀ تسخیر لانه جاسوسی را خیلیها میگویند اشتباه بوده است و ما بیخود آمریکا را با خود درگیر کردهایم. من این را از همکاران خودم هم شنیدهام. در حالی که یک مسئلۀ عقلی ساده است. اگر آمریکا سفارتی هم نداشت و نفوذی هم در این کشور نداشت، ذاتش استکباری است. تو با داعیۀ انقلاب اسلامی و حمایت از مستضعفین نمیتوانی با آن کنار بیایی. حال امروز در مسئلۀ سفارت نشد، فردا در مسئلهی جنگ، جنگ نشد، در مسئلهای دیگر. سرشاخشدن تو، با این ذات و ماهیتی که داری، با آن موجود، با آن ذات و ماهیتی که دارد، حتمی و قهری است. تفاوت بین گرگ و گوسفند است. ولی آکادمیها بررسی نمیکنند. همین اسناد لانه جاسوسی را کسی مطالعه نمیکند و در آکادمیها نمیآورند.
بازسازی وضع آرمانی و ایدئال در هنر سنتی ما
اگر شهید آوینی امروز بود با این صحبت شما موافق بود که ما نباید سراغ رمانتیسیسم برویم یا نظر دیگری داشت؟
این سؤال که میپرسند اگر فلان شهید که آن روز بود و امروز نیست، امروز حضور داشت چه میکرد را به نظر من اصلاً نمیشود جواب داد. نمیدانیم. افراد در طول زندگیشان فعل و انفعالات زیادی در افعالشان اتفاق میافتد. آدم نمیداند شرایط اجتماعی و سیاسی الان آن فرد را به چه سمتی سوق میداد و به چه تصمیماتی میرساند. من از چیزی که از سی سال پیش از آثار ایشان باقی مانده استنباطی میکنم و میگویم اگر با آن ریل ادامه دهیم و جلو آییم، به آن فکر نگاه میکنم نه به شخص، احتمالاً با این روندی که الان هست جور در نمیآید.
تفاوت مبنایی علوم انسانی و هنر غربی با علوم انسانی و هنر اسلامی
علوم انسانی غربی و اصلاً علم غربی دقت و ریزبینی لازم در تعریف مفاهیم را ندارد. عمق لازم را ندارد. برعکس، علوم اسلامی این گونه است. خیلی ریزبین است. مثلاً برخی مطالعات فقهی که به صورت کتاب درآمده از جمله کتاب «موسیقی و غنا» که برای درس خارج فقه آقای خامنهای است را مطالعه کنید. ایشان در این جلسات دارند یک سری احادیث و روایاتی که راجع به مسئله غنا است را مورد بررسی قرار میدهند تا استنباط کنند غنا حرام هست یا نه. به قدری ریزبینی دارد و جزءبهجزء و کلمهبهکلمه بررسی میشود. صرف و نحو عربی را چرا اینها باید انقدر دقیق یاد بگیرند؟ به خاطر همین استنباطها و برداشتهای دقیق. امثال ما که دانشگاهی هستیم وقتی پای صحبت ایشان مینشینیم سرسام میگیریم، حوصلهمان سر میرود، طاقتش را نداریم. غایت علم در نظام علمی اسلام کشف حقیقت است. غایت علم در نظام علمی غرب حل مسئله است. برای مثال اگر یک عارضۀ اجتماعی مثل افسردگی در جامعه دارید میخواهد آن را حل کند. حال این را از چه روشی انجام دهید و با چه عمق و دقتی، مهم نیست. مطالعات در همان حدی که مسئلۀ ما را حل کند متوقف میشود و سقفش همانجاست. ولی در عالم اسلام مطالعات علمی اینگونه نیست؛ بلکه برای این است که آن حقیقت اصلی را کشف کند. چون کشف حقیقت را مساوی قرب الی الله میداند و چون غرض ما همان قرب الی الله است و حیات ما محدود به این نشئۀ خاکی نیست، بنابراین با یکیدو راهحل قانع نمیشود و ادامه میدهد. برای همین هم دقت و ریزبینی خاصی دارد.
این دقت و ریزبینی خاص در نظام علمی ما که تقریبا همه تربیتشدۀ دانشگاهها هستیم، مبانی علمی غرب را کسب کرده ایم و با روح آن خو گرفتهایم وجود ندارد. به همین خاطر خیلی وقتها آن دقت را نداریم و تفکیکهای لازم را انجام نمیدهیم و خیلی حوزهها با هم خلط میشوند. از جمله این اتفاقی که الان اینجا افتاده است.
در این مسئله ای که میگویم بین جریانات سیاسی یا دستهبندیهای اجتماعی که در جامعه وجود دارد خیلی تفاوتی نیست. همه سطحی از آن را دارند. برای همین هم هست که خیلی وقتها میبینیم بچههای انقلابی هم کارهای سبک و مبتذلی میکنند که پذیرش آن ثقیل به نظر میآید. با خود فکر میکنیم آیا شأن آن موضوع یا آن شهید این بود که چنین اثری راجع به آن خلق کنیم؟!
ما در دو سال گذشته بر اساس همین افکار شهید آوینی جملهای را شعار برنامههایمان، بیشتر برنامههایی که در مراسم سالگرد شهید میگرفتیم، قرار دادهایم: « هنر برای وصول به حق»
شهید آوینی در مقالۀ مشهور «تجدید عهد هنر» راجع به این موضوع صحبت میکند و مسئله هنر برای هنر را نفی میکند. حتی از بحثش میشود استنباط کرد که مسئله هنر برای مردم هم منفی میشود. بعد این شعار را میگذارد وسط: هنر برای هیچ چیز دیگری نباید باشد جز عشق به خدا. هنر برای وصول به حق.
کسی که با این غایت وارد عالم هنر شود خیلی سازوکار کار هنریاش تفاوت میکند. اصلاً نظام هنری ما عوض میشود. شما الان نگاه کنید ذهنیت پیشپاافتاده و سطحیای که ما از هنرمند داریم چیست. مثلاً اگر سمت خانۀ هنرمندان یا دانشگاههای هنر بروید میبینید تیپ و سرووضع متفاوت است با بقیه و با هنجارهای اجتماعی خیلی فاصله دارد. من فکر میکنم اگر نظام هنری ما بر اساس این شعار شکل میگرفت و آدم تربیت میکرد، کاملاً برعکس این اتفاق میافتاد. یعنی ما هنرمندان را با وجنات مذهبی و انقلابی بیشتر میدیدیم. چون این دو نظام دو مسیر متفاوت ایجاد میکنند. بگذارید صریحتر حرف بزنم. هنر مدرن هنر منحطی است. اصلاً هنر نیست به معنای حقیقی کلمه.
یکی از بحث هایی که از شهید آوینی استنباط کرده ایم و رویش کار میکنیم این است که من دیگر سعی میکنم در حرفهایم و نوشتههایم بین «هنرمند» و «آرتیست» تفاوت قائل شوم. من «آرت» را به «هنر» ترجمه نمیکنم. طبق آنچه فهمیدهام، آرت را در یک دورهای یک مترجم بیسوادی آمده ترجمه کرده به هنر اما هنر این نیست. هنر در فرهنگ ما اصلاً این نبوده است. ارباب فضیلت و کمال، ارباب اخلاق و صاحب کرامتها اهل هنر به حساب میآمدند. کسانی که ضمناً مثلاً دستبهقلم بودند، خوشنویس بودند، معمار بودند، نقاش بودند، اما آن کیفیت وجودی آنها این روح عرفانی، روح جوانمردی، روح فتوت بوده و اصلاً معنی لغوی هنر «جوانمرد» است. ما تا کلمه «هنرمند» را میشنویم یا یاد فیلمساز میافتیم، یا موسیقیدان، یا نقاش، یا آنچه در عرف هنرمند میدانند. ولی اینها هنرمند نیستند. اینها تا درجهای که مثلاً متخصص نقاشی هستند تکنسیناند. من که رفتهام چهار سال دانشگاه هنر گرافیک خواندهام، الان مهندس گرافیکم. به اعتبار گرافیکخواندن هنرمند نمیشوم. هنرمند کسی است که نسبت خود را با حقیقت عالم پیدا کند و پی آن را بگیرد. در غیر این صورت، من مثلاً بیایم فنون گرافیک را یاد بگیرم، بعد هرچه ذهنیات و تخیلات و تصورات شخصی من هست اضافه کنم، بعد بگویم «حس من این است، فهم من این است»! باید گفت تو در این عالم که هستی که به فهم خود اصالت میدهی؟!
نظر شما