سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۵
تمرکز «روایت فتح» بر زندگی‌نامه شهدای ارتش

انتشارات «روایت فتح» با چاپ بیش از بیست عنوان اختصاصی درباره شهدای ارتش یکی از انتشارات فعال در زمینه انتشار کتاب‌‌ زندگی‌نامه شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران است. به همین منظور به بررسی کتاب‌های، مجموعه شش جلدی آسمان، «مادران»، «از چشم‌ها»، «نیمه‌ پنهان ماه»، «سرباز شهر ممنوعه» و «چریک» از این انتشارات پرداختیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ انتشارات روایت فتح در طول سال‌های فعالیت خود روایت‌گر شخصیت‌ها و زوایای مختلفی از دفاع مقدس بوده است. بی‌شک بخش مهمی از تاریخ جنگ به دست دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی رقم خورده است.

این انتشارات با چاپ بیش از بیست عنوان اختصاصی درباره شهدا، اسرا و جانبازان ارتش پیشتاز نشر و ترویج مجاهدت های این سربازان وطن است.

در ادامه به معرفی برخی از این عناوین می پردازیم:
مجموعه شش جلدی «آسمان » خاطراتی از زندگی مشترک شهدای نیروی هوایی ارتش به زبان همسران آن‌هاست:
 آسمان ۱: «بابایی به روایت همسر شهید» اولین اثر از این مجموعه است. در این کتاب از روزهای کودکی عباس بابایی تا تحصیل و انتخاب شغل خلبانی و اعزام به آمریکا برای تکمیل تحصیلات و آموزش، خاطراتی نقل شده است. همسر شهید، خاطرات زندگی مشترک شان تا شهادت ایشان در روز عید قربان در سال ۱۳۶۶ را روایت می‌کند.

آسمان ۲: کتاب دوم از مجموعه آسمان به خاطرات شهید تیمسار سرلشگر خلبان جواد فکوری که فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در دولت شهید رجایی بود، اختصاص دارد که از زبان همسر این شهید بازگو شده است.
جواد فکوری در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، معاون پشتیبانی پایگاه دوم شکاری تبریز بود و بعد از پیروزی انقلاب به فرماندهی این پایگاه منصوب شد. به دنبال ناآرامی ها و شورش هواداران حزب خلق مسلمان در شهر تبریز که شامل گروهی از پرسنل پایگاه دوم می شد، فکوری به مدت ۴۸ ساعت به گروگان گرفته شد. با این حال و علی‌رغم محدودیت‌های موجود، این شهید موفق به سرکوب شورش و باز گرداندن نظم به پایگاه دوم شکاری و شهر تبریز شد.

آسمان ۳: این جلد به زندگی شهید یاسینی می‌پردازد، در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«از پشت سر حسابی نگاهش کرد. گوشی گذاشته بود. با برج مراقبت حرف می‌زد. خوشش می‌آمد وقتی کار می‌کرد، نگاهش کند. بالای بوشهر منظره عجیبی بود. کوه‌ها یک دست سبز. علی ارتفاعش را کم کرد، با شتاب شیرجه زد طرف گوسفندهایی که می‌چرخیدند. خوب که بهشان نزدیک شد دوباره اوج گرفت و رفت توی ابرها. هرگز آن لحظه را فراموش نمی‌کند. خودش را سپرده بود به آسمان، به علی.

آسمان ۴: این جلد به زندگی شهید عباس دوران می‌پردازد، در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«رنگ سفید بدنه‌اش به آدم آرامش می‌دهد و بعد که سوار می‌شوی یک صدا از پشت بلندگو برایت سفر خوشی را آرزو می‌کند، ولی هواپیمای او زمخت بود. ابهت داشت اما آرامش نمی‎‌داد. پرسید «نمی‌ترسی عباس؟» خندید و گفت «مگر می‌شود آدم از چیزی که دوست دارد بترسد.» و او حسودیش شد. به آن هواپیمای بزرگ بی‌ریخت حسودیش شد. یاد حرف پدرش افتاد. خواست بگوید «بیا از این شغل دست بردار. برو بازار حجره بگیر، بچسب به کار» اما نگفت. آن جواب قدیمی یادش بود «من مرد آسمانم. روی زمین بلد نیستم کاری بکنم.»

آسمان ۵: این جلد کتاب به زندگی شهید منصور ستاری از زبان همسر او می‌پردازد.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«رو به روی عکسش می‌ایستم. انگار زمان هم می‌ایستد. هیچ نمی‌فهمم گذر ساعت‌ها و ساعت‌ها را. چشم‌هایم را روی هم می‌گذارم و می‌روم به گذشته‌ها؛ آنجا که منصور فقط مال من بود. همیشه وقتی به خودم می‌آیم، صورتم خیس است. بعد از گذشت این همه سال هنوز اختیار این اشک‌ها دستم نیامده. 

آسمان ۶: این جلد به زندگی شهید شیرودی از زبان دوستان و همسر شهید اختصاص دارد.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:«شهید سهیلیان : شیرودی می گفت:
- حمید آن‌قدر مهارت دارد که در حالت انحنای هلی کوپتر هم، هدف را با تیر بزند.
- وقتی با هم هستیم و حمید به هدف می‌زند داد می‌زنم حمید خورد، اما او با خونسردی می‌گوید: من فقط موشک‌ها را رها کردم این خدا بود که به هدف زد.»
                        

عنوان بعدی کتاب‌های انتشارات روایت فتح، جلد اول و نهم مجموعه «مادران» است که خاطرات سربازان زرتشتی ارتش به زبان مادران آن‌هاست.

جلد اول کتاب مادران خاطرات شهید «فرهاد خادم» را روایت می‌کند. علی رغم اینکه خانواده شهید «فرهاد خادم» زرتشتی هستند اما نسبت به سرنوشت کشورشان ایران، بی‌توجه نبوده و احساس وظیفه کردند، در نهایت پسر این خانواده در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. داستان «جای پای فرهاد» از کوچه پس کوچه‌های کرمان پا می‌گیرد و خواننده را دنبال دخترکی می‌کشد که آرام و قرار ندارد اما سرنوشت دخترک چنین رقم خورده که بعدها مادر شهیدی باشد به نام «فرهاد خادم»؛ همان که روز نخست اسفندماه ۱۳۶۰ در خط مقدم جبهه، در تنگ چزابه، به شهادت رسید فرهاد خضری در این کتاب روایتش را با یک جست وجو آغاز می‌کند؛ جست‌وجوی «فوران عشق به هستی»، در قلب یک مادر ایرانی. اما چرا او دست به چنین جست‌وجویی زده است؟ خودش پاسخ می‌دهد: «چون مادران ایران زمین حرف‌ها برای گفتن دارند و غزل‌ها برای سرودن.» این آغاز ماجرای دورودرازی است که «تاج گوهر خداداد کوچکی» راوی و فرهاد خضری «راوی مکمل» در صفحات کتاب به نقل آن می‌پردازند و شهید فرهاد خادم را به عنوان یکی دیگر از شهدای این سرزمین به مخاطب معرفی می‌کنند.

                        

عنوان دیگر کتاب‌های این انتشارات جلد هفت و سیزده مجموعه «از چشم‌ها» خاطرات شهیدان صیاد شیرازی و منصور ستاری است.

همچنین جلدهای هشت. دوازده. هفده و نوزدهم مجموعه «نیمه پنهان ماه»، خاطرات شهیدان کلاهدوز، آبشناسان، تحویلداری و عباسی به زبان همسران آن‌ها است.

کتاب «سرباز شهر ممنوعه» به خاطرات جانباز نیروی زمینی ارتش نجاتعلی اسکندری می‌پردازد. این کتاب، مستند روایی خاطرات افسر گارد جاویدان نجات‌علی اسکندری توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسید. این اثر، روایت کوشش و مبارزه‌ یکی از مبارزان عرصه پرتلاطم نیم قرن اخیر است که میدان‌ها و صحنه‌های گوناگون زندگی و مبارزاتی متفاوتی را از سر گذرانده است. مردی که از نزدیک شاهد فروپاشی و ضعف دستگاه اشرافیت و سلطنت بوده و پس از طلیعه انقلاب اسلامی چون سربازی وفادار و متعهد به پاسداری از کیان و امنیت ایران اسلامی پرداخته است. او روایتگر شجاعت و رشادت نیروهای مؤمن ارتشی است که با وجود همه توطئه‌ها و هجمه‌های منافقان و بدخواهان این مرزوبوم علیه سازمان نیروهای مسلح، دوش‌به‌دوش سپاه پاسداران و نیروهای مردمی در برابر ارتش متجاوز و سراپامسلح بعثی ایستادگی کردند و پرچم پرافتخار ایران اسلامی را بر بلندترین قله‌های افتخار و رشادت به اهتزاز درآوردند.

                

کتاب بعدی این مجموعه، «چریک» است که خاطرات جانباز حسین فاضلی را روایت می‌کند. در گوشه‌ای از کتاب «چریک» می‌خوانیم: «فشنگ گذار دوید به سمت تانک تا برود بالا. گلوله‌ای خورد به قمقمه‌ام و از دستم رها شد. نشستم روی زمین، چشم گرداندم و دنبال فشنگ گذار گشتم. سرم را کمی این طرف و آن طرف کردم تا اینکه او را دیدم. پوتین‌هایش از کنار شنیِ تانک زده بود بیرون. رفتم بالای سرش، بی‌حرکت بود و خوابیده بود روی زمین... یک خواب طولانی! همه خوابشان می‌آمد، پلک که می‌زدی، یک نفر می‌خوابید. صورتت را برمی‌گرداندی چند نفر خوابیده بودند! خسته بودند.»

                  
علاقه‌مندان به مطالعه و خرید این کتب می‌توانند با واحد فروش انتشارات روایت فتح ارتباط گرفته و یا به کتاب‌فروش‌های سراسر کشور مراجعه نمایند.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها