دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۸
حضور شهید نعمایی به اتفاق همسر و فرزند در سوریه، مرا به نوشتن ترغیب کرد

نویسنده کتاب «پله‌ها تمام نمی‌شدند» گفت: شهید نعمایی به حدود هشت ماه به اتفاق همسر و فرزندش در سوریه حضور داشت و همین مساله مرا ترغیب کرد که به سراغ نگارش این کار بروم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، افروز مهدیان نویسنده کتاب «پله‌ها تمام نمی‌شدند» در نشست نقد و بررسی این کتاب گفت: آنچه که مرا جذب این موضوع کرد حضور او همراه با همسر و فرزندانش در سوریه بود. به این فکر کردم که یک خانم با بچه کوچک چطور می‌تواند در کشوری غریب زندگی کند. اگر می‌خواهیم مهدی‌ها را روایت کنیم باید زهراها را روایت کنیم. تقریبا ۸-۹ ماه در سوریه حضور داشتن اما بخش اعظم کتاب در سوریه می‌گذرد. آنچه که برایم جذاب بود جزئیات سبک زندگی آن‌ها در در سوریه بود. به همین دلیل بیشتر به این جزئیات پرداختم.

علی الله‌سلیمی که به‌عنوان کارشناس و منتقد در این نشست حضور داشت درباره این کتاب اظهار داشت: نویسنده زاویه دیدی را انتخاب کرده است که به گذشته خانم ردایی برمی‌گردیم و شخصیت او را از دوران کودکی تا زمانی که همسرش به شهادت می‌رسد، مرور می‌کنیم. کتاب در واقع زندگی شهید است اما وقتی جلو می‌رویم می‌بینیم در حین اینکه زندگی خودش را تعریف می‌کند مدام نگاهش به مقطعی معطوف است که آن تحول و تکامل شخصیتی با حضور مهدی اتفاق افتاده است. به طوری که اگر مهدی وارد زندگی‌اش نمی‌شد این خانم شکل زندگی‌ش به گونه‌ی دیگری می‌شد.

وی خاطر نشان کرد: همیشه می‌گویند در گونه داستان اثری موفق است که وقتی نقطه شروع و پایان رو کنار هم بگذاریم یک تحولی صورت گرفته باشد. آدم اول با آدم پایان داستان یکی نباشد. خانم ردایی در این روایت یک دختر معمولی از خانواده نسبتاً پر جمعیت و متوسط به پایین است که ظاهرا قرار نیست اتفاق خاصی در آن بیفتد ولی در یک برهه‌ای از زندگی این آدم اتفاقی وارد زندگی او می‌شود و منجر به تحول او می شود.  

وی افزود: وقتی خواننده این کتاب را می‌خواند برایش سوال می‌شود که شهید نعمایی در چه محیطی بزرگ شده که هر جا می رود باعث تحول دیگران می‌شود. در سوریه هم بانی اتفاقات بزرگی می‌شود. ظاهرا این آدم هر جا می‌رود باعث بهروزی است. چون با زاویه دیدی که نویسنده انتخاب کرده است نمی شود وارد ذهن مهدی نعمایی شد. البته باید به نویسنده حق داد. شاید لازم بود برای پرداختن به زندگی مهدی نعمایی فصل یا کتاب دیگری را نوشته می‌شد. این شکل روایی که خانم مهدیان انتخاب کرده اجازه ورود به ذهن مهدی را نمی‌دهد و فقط وارد ذهن خانم ردایی می‌شویم و با آن هم ذات پنداری می‌کنیم.

سلیمی تصریح کرد: من خودم وقتی کتاب را خواندم گفتم این آقای نعمایی کیست؟ انگار کتاب ما را رهنمون می‌کند که برویم جستجو کنیم که مهدی نغمایی کیست؟ خیلی چیزها هست که در کتاب تازگی دارد. من احساس می کردم زندگی مهدی خیلی عادی به معنی روزمره نبوده است. دغدغه‌هایش از جنسی بوده است که کمتر کسی آن را دارد. این زن نگاهش را از کسی وام گرفته است که الان در دسترس نیست و ما را کنجکاور می کند که برویم درباره مهدی نغمایی بخوانیم.

افروز مهدیان در پاسخ به این سئوال که چرا از جریان فرایند تحول خانم ردایی قرار می گیریم اما از زندگی شهید نعمایی اطلاعات زیادی نمی خوانیم گفت: این مسئله هدفمند نبوده است بلکه به دلیل این است که از بستر کودکی‌اش اطلاعاتی نداشتیم. همسرش هم در جریان نبود و در کل در صحبت کردن از شهید خیلی احتیاط می‌کرد. از خودش خیلی راحت حرف می‌زد ولی از مهدی خیلی با احتیاط حرف می‌زد. حتی از کنش‌های عادی خیلی به احتیاط صحبت می‌کرد. من هم خیلی کنکاش نکردم چون خودش برایم پر رنگ شده بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها