سه‌شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۱
شمایی که نشناختیم‌تان

تعدادشان زیاد نیست، اما همگی، بدون استثنا مردان بزرگی بودند. پیش از شهادت نامی از آنان نشنیده بودیم، چه آنکه در سکوت به کشور خدمت می‌کردند. اکنون از از آنان به شهدای هسته‌ای یاد می‌کنیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ چند عنوان کتاب در حوزه ادبیات پایداری، عمدتاً در بخش خاطرات و تاریخ شفاهی وجود دارد که زندگی فردی و علمی شهدای هسته‌ای کشور ما و نقش و اهمیت این شهدای گرانقدر را در توسعه مرزهای دانش در ایران روایت می‌کنند. تعدادی از این کتاب‌ها، امسال در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شده‌اند و در معرض دید علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند. از این‌رو، به همین بهانه به سراغ این کتاب‌ها رفتیم و صفحاتی از آنان را ورق زدیم.
 
دفاتر شهدای علم، شهید شهریاری و شهید رضایی‌نژاد
اجازه بدهید با شهید مجید شهریاری شروع کنیم که زمان شهادت، استاد دانشگاه شهید بهشتی بود و با سازمان انرژی اتمی نیز همکاری می‌کرد. البته راستش این است که بیشترمان تا اواخر پاییز ۱۳۸۹، تا پیش از شهادتش او را نمی‌شناختیم. این مرد بزرگ، بی‌سروصدا و بدون کوچک‌ترین حاشیه‌ای به کار تخصصی خودش مشغول بود و به سهم خود در رشد و تعالی کشور می‌کوشید. دفتر اول از کتاب «شهید علم»، به او اختصاص دارد و در آن، گروهی از دوستان و نزدیکان و شاگردانش، خاطراتی از او را بازگو می‌کنند. اگر پیش از مطالعه این کتاب اطلاعات چندانی درباره شهید شهریاری نداشته باشیم و مجموعه دانسته‌های ما از او به برخی کلیات محدود باشد، با خواندن این کتاب کوچک، دانشمندی را کشف می‌کنیم که به معنی واقعی کلمه «آدم حسابی» بود و درستی و شرافت را نه در حرف، که در رفتار و عمل خودش بازتعریف می‌کرد.
 
در بخشی از مقدمه این کتاب می‌خوانیم: «شهید شهریاری را قبل از شهادتش عده‌ای خیلی خوب می‌شناختند. عده‌ای خوب می‌دانستند غنی‌سازی بیست درصد اورانیوم و بسیاری پیشرفت‌های علمی ایران در علوم هسته‌ای مدیون تلاش‌های اوست و اگر نباشد، از سرعت این پیشرفت‌ها کاسته خواهد شد. این دسته طیف گسترده‌ای هستند؛ از نخست‌وزیر اسراییل و روسای موساد و سیا، تا موتورسوار مزدوری که بمب را به بدنه خودروی شهید شهریاری چسباند. همان‌ها که گفتند ترور شهید شهریاری اقدامی غیرجنگی برای توقف پیشرفت ایران بوده است؛ همان‌هایی که پس از شنیدن خبر ترور شهریاری، نفس راحتی کشیدند. دسته دیگری هم بودند که وقتی خبر شهادت شهریاری را شنیدند نفس در سینه‌های‌شان حبس شد و در سینه ماند تا بغض‌شان بترکد و همراه با سیل اشک جاری شود. اینها هم شهریاری خوب می‌شناختند. آنچه پیش‌ رو دارید روایت‌های دسته دوم است برای دسته سومی که شهریاری را با شهادتش شناختند و هنوز او را با شهادتش می‌شناسند.»
 
اما دفتر دوم از همین مجموعه «شهید علم» از شهید هسته‌ای دیگر کشور ما، شهید داریوش رضایی‌نژاد سخن می‌گوید و مجموعه‌ای خاطرات مرتبط با اوست از زبان کسانی که می‌شناختندش. متولد ایلام بود، و چنان که در جایی از این کتاب می‌خوانیم «آبدانان در روزگار خوشش منطقه‌ای محروم و بکر و بدون امکانات رفاهی بود. حالا تصورش را بکنید جنگ هم بشود. بمباران هم بشود و همه‌چیز به‌هم بریزد. با این حال داریوش در این شهر و در این شرایط، دو سال را جهشی خواند و در کنکور هم جزو بهترین‌ها بود. او حتی در المپیاد هم رتبه داشت. آخر کار هم که شا گرد اول دبستان خدا شد و رفت. خود داریوش هر موقع می‌خواست خانواده ما را به کسی معرفی کند می‌گفت: سیستم ما چار چار دو است.» یعنی چهار تا برادر، چهار تا خواهر و پدر و مادر...»
 
بسیاری از ما، با شنیدن نام شهید رضایی‌نژاد به یاد فیلم «هناس» به کارگردانی حسین داربی می‌افتیم و احتمالاً همان تابستان ۱۳۹۱، همان زمانی که خبر شهادت شهید رضایی‌نژاد را شنیدیم، این را هم در خبرها خواندیم یا شنیدیم که او مقابل چشمان همسر و دخترش ترور شد و از میان ما پر کشید. به روایت همین کتاب «آن‌ها پیش چشم‌های آرمیتا، پدرش را شهید کردند. آرمیتا تا چند وقت، هر موقع حرف از پدرش به میان می‌آمد، گریه می‌کرد و می‌گفت: پنج تا! پنج تا تیر به بابام زدن...! انگار صدای گلوله‌ها در گوش آرمیتا مانده بود.»
 
شمایی که نشناختیم‌تان
برسیم به کتاب «من، مادر مصطفی» که کتابی با محوریت شهید مصطفی احمدی روشن است و گفت‌وگوی بلندی از رحیم مخدومی با مادر این شهید، بخش اصلی محتوای آن را تشکل می‌دهد. این کتاب، یکی از تولیدات انتشارات رسول آفتاب است، ۱۳۶صفحه دارد و چاپ نخست آن چند ماه بعد از شهادت شهید احمدی روشن منتشر شد. روایت مادر شهید، ساده و صمیمی و خالی از هر تکلفی است. می‌خوانیم: «مصطفی مهربان بود. در عین حال زبل و حاضر جواب. کم نمی‌آورد. بعضی وقت‌ها از بچه‌های هم‌سن و سال خودش مقابل بچه‌های بزرگ‌تر دفاع می‌کرد. جورکش بچه‌ها بود. نمی‌ترسید. به خاطر بچه‌های کوچک‌تر، با بچه‌های بزرگ‌تر از خودش گلاویز می‌شد. هیچ‌وقت هم بچه‌های هم‌سن و کوچک‌تر از خودش را اذیت نمی‌کرد... مصطفی خیلی اهل نمره نبود. در حدی تلاش می‌کرد که بگذراند. من هم در دوره ابتدایی خیلی حساسیت نشان نمی‌دادم. هفده، هجده می‌گرفت، می‌آمد. گاهی بیست هم می‌گرفت. من نه می‌گفتم چرا هجده گرفتی و نه از بیستش خیلی استقبال می‌کردم. کلاً از اینکه به درس‌هایش می‌رسید راضی بودم. هم به درس‌هایش می‌رسید و هم جلسات قرآن مسجد می‌رفت...»
 
درباره شهید محسن فخری‌زاده نیز حداقل دو کتاب در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است که یکی از آن‌ها با عنوان «تویی که نشناختمت» از نشر شاهد، یکی از پرفروش‌ترین عناوین این دوره بوده است. «تویی که نشناختمت» کاری از سعید علامیان است و او در همان آغاز به این نکته اشاره می‌کند که در تحقیقاتش برای نوشتن این کتاب، به این واقعیت پی برد که شهید فخری‌زاده «فقط» دانشمند هسته‌ای نبود و در چند عرصه دیگر نیز به کشور خدمت می‌کرد. می‌نویسد: «ابتدا که لقب بزرگ‌ترین مدافع سلامت را از همکار شهید فخری‌زاده شنیدم برایم کمی دور از ذهن آمد. ذکر این عنوان برای کسی که به‌عنوان دانشمند هسته‌ای شناخته شده است می‌تواند برای یک مستندنگار محل تردید و احتیاط باشد.» اما وقتی دلایل دکتر احمد کریمی‌نیا (همکار شهید فخری‌زاده) را شنید، مطمئن شد که شهید فخری‌زاده در این حوزه نیز چهره بسیار مهم و موثری بوده است. همچنین کتاب دیگری که به این شهید بزرگوار اختصاص دارد، «پرواز پای دماوند» از انتشارات شهید کاظمی است و به تعبیری چند برگ از تاریخ شفاهی حیات او را بازخوانی می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها