وی ضمن ادای احترام به آن نویسنده فقید و اشاره به اینکه در این مصاحبه درباره انتخاب نام «هلیا» و کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» با فرزند زنده نام نادر ابراهیمی به گپ و گفت نشستهایم، افزود: هلیا، در اصل نام شخصیت داستانی کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» نوشته نادر ابراهیمی است که پیش از تولد اولین دخترش، در سال 1345 منتشر شد.
بایزیدی ادامه داد: نادر ابراهیمی در آن زمان 30 سال سن داشت و چون سالهای کودکی و نوجوانیاش را در شهر سرسبز و تاریخی گرگان (استرآباد) گذرانده بود؛ طبیعت زیبا و مردمان خونگرم این خطه، عشق و علاقه بسیاری در روح و جان نادر دمید که جلوهای از آن را در این کتاب بهوضوح میبینیم.
وی افزود: این عشق بیپایان تا واپسین دم حیات ابراهیمی همراهش بود؛ چنانکه در دوران دستوپنجه نرم کردن با بیماری سرطان - که دو سه سال پیش از درگذشتش گریبانش را گرفته بود و خانهنشیناش کرده بود - وصیت کرد تا در جنگل نهارخوران گرگان به خاکش بسپارند. اگرچه این وصیت اجرایی نشد و او در 16 خرداد 1387 دوستدارانش را تنها گذاشت و پس از کشوقوس فراوان 4 روز بعد در قطعه هنرمندان بهشتزهرا تدفین شد.
بایزیدی گفت: نادر ابراهیمی در کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» بدون آنکه نامی از گرگان ببرد، به توصیف کوچهپسکوچههای این شهر پرداخته و از روی همین توصیفهای او است که میتوان فهمید مقصودش از «شهری که دوست میداشته»، گرگان است.
وی افزود: ابراهیمی در این کتاب کوچک، نام شخصیت نخست روایتش را هم خودش ساخت و با به هم ریختن واژگان کلمه «الهی»، هلیا را خلق کرد و آنچنان به این اسم علاقهمند شد که پس از تولد اولین دخترش، نام او را هلیا گذاشت.
در پایان این گفتوگو، علی بایزیدی بخشی از مصاحبهاش با هلیا ابراهیمی که در شماره 29 استارباد منتشرشده است را در اختیار ایبنا، قرارداد که در ادامه ازنظر مخاطبان میگذرد.
-چرا پدر اینقدر به گرگان علاقه داشت؟
من واقعاً دلیل دقیق این عشق و علاقه به گرگان را نمیدانم؛ اما بهاحتمال بسیار قسمت اعظمی از آن به دوران کودکی و خاطرات کودکی او برمیگردد. همه ما میدانیم که خاطرات کودکی ریشههای عمیقی در وجود ما دارند و برای شخصی مثل پدرم، با دیدی متفاوت از زندگی و روحیهای هنرمندانه، این خاطرات و دوران، مسلماً خیلی عمیقتر و پررنگتر در ذهن او تأثیر داشتهاند. بهخصوص که گرگان و جنگل ناهارخوران هم از مکانهای زیبا و متفاوت ایران هستند. ناهارخوران، یا دهکده زیارت، اطراف گرگان و کوچهپسکوچههای گرگان، از مکانهای محبوب پدرم بودند که تأثیر زندگی در آنها را در کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» بهوضوح دیده و خواندهاید.
-حالا که نام کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» به میان آمد، میدانیم شما همنام شخصیت نخست این داستان است. نام شما از آنجا انتخاب شد یا نام شخصیت داستان از نام شما؟
آن کتاب قبل از تولد من نوشتهشده است. هلیا درهمریخته واژه «الهی» است و سمبلی از وطن و خاک و زادگاه که برای پدرم یک عشق الهی بود. منظور از هلیا در آن کتاب شخص به خصوصی نیست، یک عشق سمبلیک است.
به گزارش ایبنا؛ نادر ابراهیمی، چهاردهم فروردینماه سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. نوشتن را از شانزدهسالگی آغاز کرد و در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانهای برای شب» به چاپ رساند. وی علاوه برنوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه و روزنامهنگاری نیز فعالیتهایی انجام داد. از وی تاکنون بیش از یکصد کتاب و نوشتار چاپشده است. زندهیاد ابراهیمی در 16 خرداد 1387 پس از چندین سال دستوپنجه نرم کردن با تومور درگذشت.
نظر شما