یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۸
انتشار رمانی از سوزان تاوبس، نیم قرن پس از مرگش

«سوگواری برای جولیا» رمانی از سوزان تاوبس، نویسنده مجارستانی- آمریکایی است که در دهه 1960 نوشته شده و به تازگی-54 سال پس از مرگ او- برای نخستین بار در آمریکا به چاپ رسیده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)  اکرم امینی: به نقل از نیویورک تایمز، «سوگواری برای جولیا» که در اوایل دهه 1960 نوشته شد، زمانی که تاوبس در نیویورک و بعدا در پاریس زندگی می‌کرد، در طول عمر کوتاه نویسنده منتشر نشد. (تاوبس 41 ساله بود که تنها چند روز پس از انتشار دومین رمانش، «طلاق» در سال 1969، در اثر خودکشی درگذشت.)

نشریه ادیشن دو مینیت به توصیه ساموئل بکت پیشنهاد کرده بود که ترجمه‌ای از این رمان به زبان فرانسه منتشر شود اما تاوبس با یکی از دوستانش اینگونه درد دل کرد: در آمریکا «به نظر می‌رسد تنظیمات تعریف نشده اروپای مرکزی، سردبیران آمریکایی را ناراحت می‌کند.»

این نسخه که توسط نیویورک ریویو آو بوکز کلاسیک منتشر شده، شامل مقدمه‌ای روشن‌کننده از فرانچسکا وید و پس از آن مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه تاوبس است؛ افسانه‌هایی جنون‌آمیز و داستان‌هایی ترسناک با اوهام شدید، که اغلب پایان خوشی ندارند.
 
خواندن تاوبس به معنای وارد شدن به تخیلی منحصر به فرد است که بین دنیای قدیم و جدید گیر افتاده و در میان خرابه‌های اعتقاد و تعلقی که بین این دو مشترک است، سرگردان است. اگرچه این وسوسه وجود دارد که «سوگواری برای جولیا» را به عنوان اولین تلاش‌های غیرمستقیم نویسنده در زمینه زندگی‌نامه خودنوشت در نظر بگیریم- قبل از «طلاق» که به طرز آشکاری، شخصی‌تر است، اما این کتاب بیشتر تقلیدی طنزآمیز است تا خاطره‌نویسی، و از تقسیم‌بندی‌ها و تضادهای اجتناب‌ناپذیر خود لذت می‌برد.
 
راوی این کتاب روحی جدا شده از ‌جسم است- بخشی از آن فرشته نگهبان، بخشی از آن، هامبرت هامبرت (شخصیت پدوفیل رمان لولیتا) است، در عین حال مملو از اضطرابی شبه مادری است، چرا که ناظر بر انتقال تدریجی یک دختربچه به بزرگسالی است. این دختر، جولیا کلاپز، تنها فرزند والدین سالخورده‌ای است که دور تا دورشان با حیوانات تاکسیدرمی شده که «حالتی سفت و سخت مانند آدمک‌های مومی» به خود می‌گیرند، پر شده است. در این فضای بی‌روح فلج‌کننده، آنها به عنوان بخشی از زندگی باقی مانده روی دیوارها به نظر می‌رسیدند، مانندسرهای پر شده گوزن، خرس گریزلی، کرگدن و...روی دیوار.»
 
جولیا و روح در طول «بهترین سال‌های» زندگی مشترک، شریک جنایت و همبازی پنهانی در «نوعی ازدواج کودکان» هستند. روح تعریف می‌کند که پس از اتفاق احمقانه روز مدرسه، «ما در جنگل پرسه زدیم. برای من اهمیتی نداشت که گل روی پاهایش پاشیده شود و باد در موهایش شورش کند. اون جولیای من بود! یک بره پر جست و خیز، یک فرشته جنگلی، خواهری از زمین غبارآلود.»
 
اما همه چیز با آغاز بلوغ جولیا تغییر می‌کند. دختر نوجوان به طور فزاینده‌ای از چنگال روح فرار و همبازی سابق خود را رها می‌کند. روح پیوسته مانند یک معشوق طرد شده ناله می‌کند، مانند یک پرستار بچه، منت می‌گذارد و مانند بسیاری از مادران نوجوانان، دچار ناامیدی می‌شود. (مخلوط حسادت و تحقیر همچنین رویاهای کابوس‌آمیز یک ابرخود فرویدی را به یاد می‌آورد.) برای مدتی، روح تلاش می‌کند تا خود را از وسواس جولیا رها کند، به خیال‌پردازی‌های انتقام‌جویانه روی آورد یا به دنبال آرامش در دین و کیهان‌شناسی باشد. جولیا وقتی بالاخره ازدواج می‌کند و مادر می‌شود، نفس راحتی می‌کشد و تصور روح این است که در نقش‌های آینده جولیا، جایی خواهد داشت، اما اشتباه می‌کند.
 
سوزان تاوبس با نام اصلی جودیت ژوزسانا فلدمن سال 1928 در بوداپست به دنیا آمد. اگرچه پدرش یک روانکاو و پدربزرگش خاخامی برجسته بود، اما به نظر می‌رسد که نه مذهب و نه فرویدیسم (داستان‌های او با طنزهای روانکاوانه آغشته شده است) به او آرامش نمی‌داد.
 
پدر و دختر در سال 1939 به آمریکا گریختند و مادرش را که دوباره ازدواج کرده بود، در بوداپست رها کردند. (مادر یهودی او به نحوی از جنگ جان سالم به در برد و بعدها موفق شد به آمریکا مهاجرت کند؛ سایر اعضای خانواده در هولوکاست جان باختند.) پدر و دختر در نیویورک ساکن شدند.

اما به نظر می‌رسد آمریکایی بودن هرگز به تاوبس وفا نکرده است. او یک پا در اروپا و یک پا در آمریکا و با ذهنی درگیر دنیای آینده بود. تاوبس در مقطع کارشناسی در برین ماور فلسفه خواند و در 21 سالگی ازدواج کرد. او یک دهه بعد را با تحصیل در دانشگاه سوربن و یادگیری زبان عبری گذراند و در محافل روشنفکری برجسته در پاریس، اورشلیم و نیویورک شرکت کرد، در حالی که دو بچه تربیت کرد و دکترا را در هاروارد ادامه داد- با پایان‌نامه ای در مورد سیمون ویل. او مدت کوتاهی در کلمبیا تدریس کرد، اما در سال‌های پایانی تحصیلات آکادمیک را کنار گذاشت و وقت خود را صرف داستان‌نویسی کرد.
 
سوزان سانتاگ با تاوبس دوست بود و دوستش تاوبس را «غیر قابل تشبیه» توصیف کرده بود. سانتاگ هم مجذوب سوزان و هم همسرش، مدیر اپرای روشنفکر، یاکوب تاوبس بود.
 
در سال‌های اخیر، دانشگاهیان با رشته‌های مختلف به دنبال بازپس‌گیری تاوبس بوده‌اند. این وسوسه انگیز است که فکر کنیم فمینیسم ممکن است سوزان تاوبس را نجات داده باشد و او را در ردیف آن کودک بی‌مادر دیگر، مری شلی قرار دهیم که زندگی‌نامه خودنوشت پنهان شده‌اش، پرتره‌ای از یک هیولا و خالق شکنجه شده‌اش بود. تاوبس، نویسنده قطعات وسوسه‌انگیز، ممکن است از این تفاسیر بیزار و مانند قهرمان داستان غم انگیزش «آخرین رقص» منتظر باشد تا مرگ او را در آغوش بگیرد.
 
«سوگواری برای جولیا» با مقدمه فرانچسکا وید از سوی نیویورک ریویو آو بوکز کلاسیک در 240 صفحه به زبان انگلیسی منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها