لیلا مکتبیفرد، مترجم کتاب نوجوان «پرندهی سیاه بزرگ» گفت: زمانی که این کتاب را ترجمه میکردم، درست همسن مادر بن در هنگام مرگش بودم و دخترم دقیقا همسن برادر کوچک بن بود. این کتاب به نوعی نگاهم را به مقوله مرگ تغییر داد؛ اینکه چگونه بعضی مرگها را میتوان به راحتی پذیرفت؛ اما بعضی مرگها هیچوقت عادی نمیشوند و تو همواره از خودت میپرسی، «چرا؟!».
داستان کتاب درباره پسری به نام بِن است که روزی مادر او به شکلی کاملاً غیرمنتظره و ناگهانی میمیرد. بن برای ما از نخستین روزهای پس از مرگ مادرش میگوید و اینکه چگونه او، برادر کوچکش کرومل و پدرش این فقدان را میپذیرند یا حتی نمیپذیرند. بن خاطرات مادرش را مرور میکند، موهای بلند قرمز و چشمان سبزش را به یاد میآورد و اینکه چطور از بلندترین درختهای شاهبلوط بالا میرفت. دیگر هیچچیز مثل سابق نیست؛ با این حال زندگی قرار نیست به شکلی باری به هر جهت پیش رود. رویدادهایی تازه و شگفتانگیز در پیش است.
با مکتبیفرد درباره این کتاب، ترجمه آن و حسوحالش به وقت مطالعه داستان گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
- چرا «پرندهی سیاه بزرگ» را برای ترجمه انتخاب کردید؟
این کتاب در سال ۲۰۱۹ در شاخه رمان نوجوان، کاندیدای جایزه کتاب سال کودک و نوجوان آلمان شده بود. به طور معمول آثاری که برای این جایزه کاندیدا و در نهایت برنده میشوند، چندان با استقبال نوجوانان مواجه نمیشوند و از آنها با عنوان آثاری خاص و فاخر یاد میشود که بیشتر مصادیقی از ادبیات متعالی و باکیفیت هستند؛ اما نکتهای که باعث توجه من به این اثر شد، این بود که کتاب همزمان، یکی از انتخابهای هیئت مُنصِفِه نوجوان این جایزه هم بود.
برای اینکه قضیه کمی روشن شود باید توضیح بدهم که جایزه کتاب سال کودک و نوجوان آلمان رستههای گوناگونی دارد: کتاب تصویری، کتاب مصور، رمان نوجوان، غیرداستان و رستهای نسبتاً متأخر که در آن گروهی از نوجوانان، خود یک رمان نوجوان را به عنوان اثر برگزیده آن سال معرفی میکنند. این که یک اثر هم نظر هیئت منصفه بزرگسال را به خود جلب کند و هم هیئت منصفه نوجوان را، اتفاقی تقریباً نادر است که هر سال روی نمیدهد.
کنجکاو شدم بدانم این چه اثری است که توانسته هم منتقدپسند باشد و هم مخاطبپسند. خواندنش را شروع کردم. از قضای روزگار، زمانی که مشغول خواندن این اثر بودم، دوستی برایم فراخوان شرکت در یک کارگاه ترجمه ادبی آلمانی به فارسی را فرستاد و من تصمیم گرفتم در این کارگاه شرکت کنم و برای نمونه کار بخشی از این کتاب را هم ترجمه و بهعنوان ضمیمه درخواست شرکت در این کارگاه ارسال کردم. خوشبختانه در آن کارگاه پذیرفته شدم و ترجمه «پرندهی سیاه بزرگ» را هم به عنوان پروژه این کارگاه انتخاب کردم. در همان فاصله با نشر طوطی مکاتبه و اثر را به انتشارات معرفی کردم، خوشبختانه آنها هم با ناشر اصلی کتاب به توافق رسیدند و در نمایشگاه کتاب فرانکفورت ۲۰۱۹ کار خرید کپیرایت اثر نهایی شد و به این ترتیب تقریباً از اوایل سال ۲۰۲۰ رسماً کار ترجمه آن را شروع کردم.
- خواندن این کتاب آن هم با محتوای فقدان مادر، چه تأثیری بر نوجوانان دارد؟
من فکر میکنم با وجودی که این کتاب با مرگ مادر بن آغاز میشود؛ اما همانطور که چند جایی از داستان هم به آن اشاره میشود، همزمان کتابی در ستایش زندگی هم هست! داستانی که در آن از عشق، دوستی، خانواده و طبیعت صحبت میشود؛ بنابراین به همان اندازه که بر فقدان مادر تکیه میکند، جلوههای دیگری از زندگی را هم به نوجوان نشان میدهد.
- خواندن این کتاب را به همه نوجوانان پیشنهاد میکنید یا تنها به کسانی که عزیزی را از دست دادهاند؟
خواه ناخواه باید پذیرفت که مرگ هم بخشی از چرخه حیات است و هر کسی روزی فقدان عزیزی را تجربه خواهد کرد. از اینرو فکر میکنم خواندن این کتاب نه فقط برای کسی که بهتازگی عزیزی را از دست داده میتواند کمککننده باشد؛ بلکه به نوعی همه ما را برای اتفاقهای ناگواری که دیر یا زود ممکن است در زندگیمان روی دهد، آماده میکند.
- کمی از حس و حال خودتان و تأثیری که ترجمه این کتاب بر شخص شما داشت بگویید؟
راستش ترجمه این کتاب بیاغراق یکی از منحصربهفردترین تجربههای زندگی من محسوب میشود. در آغاز که خواندنش را شروع کردم، همانطور که گفتم بیشتر از سر کنجکاوی بود و میخواستم بدانم این چطور داستانی بوده که هم نوجوانها آنقدر دوستش داشتهاند و هم منتقدان تشویقش کردهاند. بعد هر چه در آن پیش رفتم، داستان برایم شخصیتر شد. میان خودم و مادر مرده بن، شباهتهای بسیاری میدیدم و این باعث میشد که به شدت با او احساس همذاتپنداری کنم.
زمانی که این کتاب را ترجمه میکردم، درست همسن مادر بن در هنگام مرگش بودم و دخترم دقیقا همسن برادر کوچک بن بود. من هم مانند مادر بن به رنگهای زنده و شاد علاقهمندم، ادویههای شرقی را دوست دارم، کمی شلختهام و همیشه یک دسته کتاب کنار تختم روی هم تلنبار شده است. بهعلاوه به گلها و گیاهان خیلی علاقه دارم و یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که حیاطی داشته باشم تا بتوانم یک درخت گردو در آن بکارم. عاشق سیبهای بوسکوپی هستم که در ماه اکتبر میرسند. درست همان نوع سیبی که مادر بن خیلی دوست داشت و بن درختش را در گورستان کنار مزارش کاشت.
تمام این شباهتها بهعلاوة تصور اینکه در این سن بچهام بیمادر شود، در عین حال که بار روحی و عاطفی زیادی را بر من تحمیل میکرد، باعث میشد که بیش از پیش با داستان ارتباط برقرار کنم و تکتک واژهها و اصطلاحات فارسی به هنگام ترجمه آن از عمق وجودم درمیآمدند. به جز آن، این کتاب به نوعی نگاهم را به مقوله مرگ تغییر داد. اینکه چگونه بعضی مرگها را میتوان به راحتی پذیرفت؛ اما بعضی مرگها هیچوقت عادی نمیشوند و تو همواره از خودت میپرسی، «چرا؟!».
- انتخاب یک اثر برای ترجمه برای مترجمان ایرانی نسبتبه مترجمان خارجی سختتر است؟
پاسخ این پرسش به واقع داستانی است پُر آب چشم. اولین مشکل در همان ابتدای کار و به وقت انتخاب اثر برای ترجمه پیش میآید. به عنوان یک مترجم که زبان مقصدش فارسی است، من ناگزیرم موقع انتخاب اثر، همزمان به چندین و چند نکته فکر کنم: اول از همه اینکه آیا این اثر اصلاً امکان انتشار در ایران را دارد؟ با توجه به خطقرمزهایی که ما در ایران داریم، نمیتوانیم به راحتی به سراغ هر موضوع و درونمایهای برویم. در مرحله بعد یافتن ناشری معتبر که حاضر باشد اثر را با رعایت حق مالکیت معنوی صاحبان اثر منتشر کند، یکی از بزرگترین چالشهای مترجمانی همچون من است که به هیچوجه حاضر نیستیم اثری را بدون پرداخت حقوق قانونی ناشر اصلی و نویسنده اثر منتشر کنیم.
بهعلاوه، شما وقتی اثری را به صورت قانونی خریداری میکنید، به ناشر اصلی متعهد میشوید که اثر را به طور کامل، دقیق و بدون هیچ دخل و تصرفی ترجمه و منتشر میکنید؛ از این رو بعضیاوقات امکان اعمال بعضی اصلاحات و ممیزیها که به طور معمول باید درباره بعضی کتابها در ایران اعمال شود، عملاً وجود ندارد.
البته مشکلی که در چند سال اخیر رخ داده این است که با توجه به رکود بازار نشر و گرانی کاغذ و باقی هزینههای انتشار کتاب، خیلی از ناشران خوب و معتبر حتی اگر با کمک بنیادهای فرهنگی و گرنتهای ترجمه از پس پرداخت هزینههای رایت اثر بربیایند، باز هزینههای بعدی آنچنان کمرشکن شده است که سال به سال انتخابهایشان محدودتر و مدت زمان انتظار برای انتشار کتاب و فرستادنش به بازار طولانیتر میشود؛ برای مثال خود همین «پرندهی سیاه بزرگ» بیش از یک سالونیم در نوبت چاپ قرار داشت.
آخرین مشکل پایین بودن و به بیان دیگر ناچیز بودن مقدار حقالترجمه در ایران است؛ به نحوی که شما نمیتوانید فقط با تکیه بر درآمد حاصل از ترجمه کتاب، گذران کنید و باید حتماً در کنار کار ترجمه، شغل و درآمد ثابت داشته باشید وگرنه از پس هزینههای زندگی برنمیآیید.
ناگفته نماند، با این حال من همچنان به کار ترجمه برای کودکان و نوجوانان عشق میورزم و هر بار که اثر جالب و برجستهای را میخوانم، ناخودآگاه در ذهنم به دنبال معادل فارسی برای جملهها و واژههایش میگردم و به این فکر میکنم که این داستان به زبان فارسی چطوری میشود و چه بازخوردهایی میتواند داشته باشد!
- آیا با نشر طوطی همکاری خوبی در زمینه ترجمه و انتشار کتاب «پرندهی سیاه بزرگ» داشتید؟
از نشر طوطی به دلیل تلاش مجدانهشان برای انتشار قانونی بهترین آثار کودک و نوجوان در ایران سپاسگزارم. با وجود تمامی مشکلات اقتصادی پیش روی نشر ایران، بعضی ناشران از جمله «طوطی»، بسیار تلاش میکنند که از جاده انصاف و حرفهایگری خارج نشوند. این به زعم من در آشفتهبازار امروز نشر ما گوهری کمیاب است که باید قدر آن را دانست.
- با توجه به تمام این مشکلات و مصائبی که برشمردید، چرا همچنان به گفته خودتان اینطور به کار ترجمه عشق میورزید؟
ترجمه و بویژه ترجمه برای کودکان و نوجوانان، درِ دنیای دیگری را به روی آنها میگشاید و باعث میشود که کودکان و نوجوانان با فرهنگها و اقلیمهای گوناگونی آشنا شوند. آنجایی که داستانها به ارزشهای جهانشمول یا مصائب و مشکلات بشری میپردازند، کودکان و نوجوانان درمییابند که در درک برخی موقعیتهای دشوار یا رعایت بعضی ملاحظات تنها نیستند و این مسائل مبتلا به تمامی کودکان و نوجوانان در سراسر دنیاست.
مسائلی مانند عشق، مرگ، فقر، هویت، معلولیت، دوستی، خانواده و ... در عین تفاوتهای فرهنگی میتوانند جلوههای یکسانی داشته باشند و میتوان بخشی از این جلوهها را در آثار ادبی گوناگون دید. بهعلاوه ترجمه باعث غنای زبان و ادبیات مقصد نیز میشود؛ زیرا هم به نویسندگان و هم به کودکان و نوجوانان ایده میدهد. بهشخصه بخش بزرگی از سواد ادبیام را مدیون آثار ترجمهشدهای هستم که در کودکی و نوجوانیام خواندم و خیلی از اطلاعاتی که درباره سیستم آموزش و پرورش، جغرافیا، مناسبات خانوادگی و تاریخ باقی کشورها دارم از طریق مطالعات آثار ادبی آن کشورها فراهم شده است. به خوبی به یاد میآورم که چگونه خواندن آثار اریش کستنر باعث شد تا با سیستم پست یا راهآهن کشور آلمان یا حالوهوای مدارس شبانهروزی در این کشور آشنا شوم و وقتی به این فکر میکنم که آثاری که من ترجمه میکنم هم احتمالاً همین تأثیر را بر کودکان و نوجوانان این نسل دارد، موجب میشود در انجام کار ترجمه مصممتر شوم.
نظر شما