حماسه شهید جاویدی در کتاب عمو مرتضی اشلو؛ سردار بختیاری- مردی که قاسم سلیمانی را نجات داد وقتی «قاسم سلیمانی»، در محاصره دشمن گیرمیکند، اشلو بنابه تصمیم سردار اسدی فرمانده لشکر المهدی، مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر المهدی، به کمک سلیمانی میشتابد. عراقی ها او را به نام «اشلو» میشناسند.
او به همراه نیروهایش، خود را به پشت نهر جاسم در محدوده پنج ضلعی میرساند. با نیروهای عراقی درگیر میشود، محاصره آنها را شکسته و دشمنان را به عقب میراند، تا بچههای لشکر ثارالله از محاصره دشمن بیرون بیایند.
معروف به اشلو
مرتضی جاویدی بین عراقیها معروف شده بود به اشلو! از بس که خودش را به سنگرهایشان میرسانده و به عربی باهاشان صحبت میکرده و میگفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که میرفته، میفهمیدهاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد. از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند.
آنها هر چند وقت یکبار در رادیوشان بلوف میزدند که «اشلو» را کشتهایم. اشلو مخفف «ان شی لونک» بود، به معنی حال و روزت چطور است؟!
تنها فرماندهی که امام پیشانیاش را بوسید
مرتضی جاویدی در عملیاتی سخت و طاقت فرسا به نام والفجر۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره دشمن مقاومت جانانهای میکند.
در حالی که ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب عقبنشینی میدهد، او پشت بیسیم میگوید که قصه احد در تاریخ برای بار دیگر تکرار نخواهد شد و ما تنگه را ترک نمیکنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم میشناسند.
بعد از عملیات والفجر ۲ فرماندهان جنگ به محضر امام میروند. محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات میدهند و به رشادت و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره میکنند. امام با شنیدن سخنان صیاد از جا برمیخیزد و تمام قد میایستد و شهید جاویدی را در بغل میگیرد. همهی نگاهها به امام بود و لبهای مبارکشان که بر پیشانی مرتضی مینشیند و مرتضی در حالی که اشک میریخته است، شروع به بوسیدن دست و بازو و صورت امام میکند.
ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو
صیادشیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را میگیرد تا میرسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان صیاد میگویند از فاصلهی ۵۰ متری مزار، از ماشین پیاده میشود. لباسش را مرتب میکند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار میرود و آنجا دست راست را به گوشهی کلاه نظامی میچسباند و فاتحه میخواند.
وقتی گردان با ۱۸ نفر برگشت
۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند. اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. عراق نمیخواست تپه را از دست بدهد، اما بچههای گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا. چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد.
اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کمکم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند!
آنقدر شهید زیاد شده بود، که میگفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمندههای ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود.
این یکی از اتفاقاتی بود که نام گردان فجر و فرماندهاش، شهید مرتضی جاویدی را سر زبانها انداخت تا هر وقت کار گره میخورد یا قرار بود عملیات سختی انجام شود، نگاه فرماندهان جنگ بچرخد سمت آنها. از آن طرف هم خیلی از جوانهای شیرازی برای جبهه رفتن سر و دست میشکستند که به این گردان راه پیدا کنند.
اما مرتضی به این راحتیها کسی را راه نمیداد؛ شرایط خاص خودش را داشت. از تمرینهای ورزشی و رزمی گرفته تا تعهد گرفتن از رزمندهها که هر شب سوره واقعه را بخوانند.
قسمتی از زندگینامه سردار شهیدمرتضی جاویدی
شهید مرتضی جاویدی در تیرماه سال ۱۳۳۷در روستای جلیان فسا دریک خانواده متدین و مذهبی دیده به جهان گشود همزمان با تحصیل به کارهای مختلفی چون دامپروری و کشاورزی مشغول شد، تا علاوه برتأمین هزینه تحصیل به امرارمعاش خانواده کمک کند.
وی تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۶ با مدرک دیپلم تجربی با موفقیت به پایان رساند. شهید جاویدی که برحسب دستور امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگانها از خدمت سربازی در رژیم ستمشاهی امتناع ورزید، پس از پیروزی انقلاب به سپاه پاسداران پیوست وبه عضویت این نهاد مردمی درآمد.
شهید جاویدی مدتی را در جبهه غرب و کردستان به مبارزه با گروهکهای مزدور گذراند. پس از شروع جنگ تحمیلی به خوزستان رفت و درعملیات های مختلف از جمله: فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر۱ و ۲ و ۸، خیبر، بدر و کربلای ۴ و ۵ شرکت کرد و حماسه آفرید.
وی در عملیات کربلای ۵ در ۱۸بهمن ماه ۱۳۶۵در منطقه شلمچه، به شهادت رسید و پیکر مطهر و نورانی این سردار شهید به دفعات، آماج تیرهای دشمن قرارگرفت.
نظر شما