کتاب «گل کاشتی عباس» دارای چهار فصل و پنج صفحه ضمائم و هشت صفحه اعلام است.
عباس حسینزادهخالدی سال ۱۳۶۵برای خدمت مقدس سربازی به جبهه رفت و سرانجام ساعت ۵ صبح چهارم تیرماه ۱۳۶۷درحالی که فقط ۴۵ روز با پایان خدمت فاصله داشت و بهسختی مجروح بود در منطقه شهابیه به اسارت درآمد. این آزاده سالهای اسارت خود را در بندهای ۲ و ۳ اردوگاه اسرای مفقودالاثر «تکریت ۱۱» در بیخبری خانواده سپری کرد.
کتاب گل کاشتی عباس دارای چهار فصل و پنج صفحه ضمائم و هشت صفحه اعلام است که در فصل اول به کودکی و نوجوانی، فصل دوم به دوران جنگ، فصل سوم به اسارت، فصل چهارم به آزادی میپردازد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
گفتم: «عباس، وقت داره میگذره، من نمیتوم برم داخل آسایشگاه و صابونم رو بیارم، میتونی یهکم بهم پودر بِدی سرم رو بشورم؟!»
به خودم گفتم ما که سرمان را با تیغ زدیم و مو نداریم، حالا چه فرقی میکنه با چی بشوریم، با صابون یا پودر! پودر را از عباس گرفتم و رفتم داخل حمام و با دو آفتابه آب و کمی پودر رختشویی خودم را شستم. وقتی آمدم بیرون، تا چشم عباس افتاد به من، زد زیر خنده، حالا نخند کی بخند، گفتم: «چی شده عباس، چرا الکی میخندی؟»
گفت: «سرت مثل برف سفید شده!»
پودر لباسشویی کار خودش را کرده بود، تمام سرم پوستپوست شده بود...
نظر شما