دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۵
قهرمانی‌های کردستان در «کریسکان» و «سوران»

راوی عصرهای کریسکان یکی از شخصیت‌های همان «شنام» است که اتفاقا در آن کتاب شهید هم شده بود، نامش امیر سعیدزاده است که مشهور به سعید سردشتیست.  

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهدی آقاموسی تهرانی: ملاصالح قاری را می‌شناسید؟ در ماجرای اسارت «آن ۲۳ نفر» نوجوان ایرانی که به دیدار صدام هم رفتند، مترجم بود. ملاصالح انقلابی بود و عاشق خمینی(ره) اما جریان روزگار او را طوری چرخاند که از هر سه دولت شاهنشاهی ایران، بعث عراق و جمهوری اسلامی ایران حکم اعدام گرفت! البته که الان زنده ‌است و مثل قبل در آبادان زندگی و کار می‌کند، سر همان زمین بدون تراکتوری که عباس در «آژانس شیشه‌ای» می‌گفت.

از جبهه جنوب زیاد شنیدیم و خواندیم، از حماسه ملاصالح‌ها و فرماندهان دفاع مقدس اما کردستان این‌طور نیست. کمتر شناخته شده است، انگار آدم‌ها و نویسنده‌ها با احتیاط سراغ روایتش رفته‌اند. کیانوش گلزار راغب خیلی سال‌های قبل «شنام» را نوشت و یک ستون برای مقاومت کردستان بنا کرد و بعد هم ستون دیگری به اسم «عصرهای کریسکان» ساخت.

راوی عصرهای کریسکان یکی از شخصیت‌های همان «شنام» است که اتفاقا در آن کتاب شهید هم شده بود، نامش امیر سعیدزاده است که مشهور به سعید سردشتیست. سعید سردشتی ماجراهایی شبیه به ملاصالح قاری آبادانی دارد اما در کردستان. او اسارت در همه جا را تجربه کرده است، هر گروهی حداقل یکروز سعید سردشتی را اسیر کرده است؛ او اسیر ساواک، کومله، دموکرات و حتی اسیر سپاه هم بوده است.

سعید سردشتی سال‌های بعد کیانوش گلزار راغب را در حاشیه یک همایش می‌بیند و سراغش می‌رود و می‌گوید: «تو خیال می‌کنی شهید شدم؟ نه من سعید سردشتی‌ام و حالا کنارت ایستادم».  این رویارویی، عصرهای کریسکان را می‌سازد. کریسکان نام منطقه‌ای در کردستان عراق است که میزبان بیشترین روزهای اسارت سعید سردشتیست. او حدود چهار سال در آنجا اسارت کشید و هر روز شهید شد و زنده ماند. خانواده‌اش هر روز حجله زدند و فردایش جمع کردند.

سعید سردشتی در عصرهای کریسکان راوی اوضاع بهم ریخته کردستان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و حتی روزهای پس از آن تا جنگ تحمیلیست.

این یک کتاب با یک روایت ساده و خطی نیست، پر از حوادث بالا و پایین و اتفاقات پلیسی امنیتیست که راوی‌اش رقم زده است. سعید سردشتی هم مثل ملاصالح، انقلابی و عاشق خمینیست اما مسیر سختی را انتخاب می‌کند.

او یکروز مخبر ایران در میان جدایی طلب‌های دموکرات و کومله است و یکروز در پادگان اشرف مجاهدین خلق، ظاهرا مشغول بازرگانیست. هر روز زندگی‌اش در خطر و در ملاقات نزدیک با مرگ رقم می‌خورد. این کتاب، آموزش اطلاعات و ضد اطلاعات است، آموزش کمین و ضد کمین است، آموزش فرار از یک کمپ امنیتی با مراقبت شدید است، آموزش تجارت و بازرگانیست، آموزش ترکاندن یک توپ فولادی با TNT سردشت است، آموزش گروگان گیری و مذاکره دست بالا با دشمن است؛ در عصرهای کریسکان همه اینهایی که خواندید هست اما این کتاب، روایت مردم مبارز، مسلمان و انقلابی کردستان است که جان و مال و آبرو و خون عزیزترین عزیزانش را فدای ایران عزیزمان کرد.

روایت سعید سردشتی با قلم کیانوش گلزار راغب بسیار تصویریست؛ آنقدر تصویری که از هر صفحه کتاب می‌شود یکی دو قسمت سریال ساخت. این چند خط که در ادامه می‌خوانید مربوط به روزهای بعد از آزادی سعید از کریسکان یا همان زندان دموکرات است؛ روزهایی که انقلابی‌ها هم به او اعتماد ندارند و خیال می‌کنند با افکار جدایی طلب‌ها عجین شده باشد. این چند خط را بخوانید:

«نیروهای عراقی‌ام را احضار می‌کنم و می‌گویم: «باید یه عملیات جانانه تو خاک عراق علیه دموکرات انجام بدین تا وفاداریم به جمهوری اسلامی ثابت بشه». مقر دموکرات در شهر قلعه دیزه عراق را به عنوان محل عملیات انتخاب می‌کنم. به یارانم می‌گویم: «می‌خوام این مقر رو نابود کنین ولی کسی کشته نشه». یک هفته برنامه‌ریزی می‌کنم و مردم شعر قلعه دیزه را علیه دموکرات تحریک می‌کنم. می‌گویم:«دموکرات باعث بدبختی و ناامنیه. مقر دموکرات واسه شهر خطرناکه». از طریق نفوذی‌هایم ذهن مردم قلعه دیزه را حسابی تحریک می‌کنم تا بعد از عملیات دست به شورش بزنند و عوامل دموکرات را از شهر اخراج کنند.

طرح به خوبی اجرا می‌شود و مقر دموکرات با آر پی جی نابود می‌شود. مردم هم دموکرات را فراری می‌دهند. بعد از عملیات، قرارگاه رمضان و سپاه و اطلاعات و نیروی انتظامی پیگیر ماجرا می‌شوند تا بفهمند عملیات قلعه دیزه کار کدام نهاد عملیاتی بوده است اما به نتیجه‌ای نمی‌رسند. برایشان عجیب است عملیاتی با این وسعت انجام بگیرد و دولت جمهوری اسلامی نداند کار چه کسی بوده است.»

از همین چند خط بالا می‌شود یکی دو قسمت سریال ساخت! شاید به همین خاطر است که کتاب سعید سردشتی دست مایه تولید یک سریال هم قرار گرفته است. این روزها سریال «سوران» روی آنتن رسانه ملیست. سریالی ۱۸ قسمتی که کار مرکز سریال سوره حوزه هنریست و سروش محمدزاده آن را کارگردانی کرده است. این سریال در اصل یک سریال اقتباسیست که با اقتباس از «عصرهای کریسکان» ساخته شده است. در روزهای اکران این اثر، جای سعید سردشتی بین ما خالیست. راوی مقاومت کردستان، زمستان سال ۱۴۰۰ بر اثر عوارض سخت جانبازی‌اش در سن ۶۰ سالگی و در بیمارستان ساسان تهران به شهادت رسید.

سعید سردشتی درست یکسال قبل از شهادتش مورد تقدیر رهبر انقلاب هم قرار گرفت و از روایتش تجلیل شد. سه سال قبل از تقریظ رهبر انقلاب بر «عصرهای کریسکان» رونمایی شد. آیت الله خامنه‌ای درباره این کتاب نوشتند: «بسیار جذاب تهیه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزاده‌ی کُرد جذاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بی‌حاشیه‌ی کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرف‌دار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناخته‌ام، آنچه از فداکاری‌های آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجاب‌آور است. نقش مادر و همسر هم حقاً برجسته است. دلاوری و شجاعتِ راوی و خانواده‌اش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگی‌ها، رفتار قساوت‌آمیز و شریرانه‌ی کسان دیگری که بدروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن میگفتند نیز بخوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقه‌ی کردی در اوایل انقلاب. در آذر ۹۹ مطالعه شد.»
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها