امیدوارم روزی فرا برسد که ادبیات کودک و نوجوان ما نیز در دنیا جایگاه واقعی خود را پیدا کند و داستانهای نویسندگان ما - چه آنها که در قله ادبیات کودک و نوجوان هستند و چه کسانی که راه طولانیتری را در پیش دارند- خوانندگانی جهانی داشته باشند.
این روز مصادف با درگذشت مهدی آذر یزدی است. خوشبختانه هر سال نسبتبه سال گذشته، توجه به ادبیات کودک و نیز نویسندگان این عرصه افزایش مییابد. خوشبختانه علاوهبر جامعه نویسندگان و خالقان این عرصه، خانوادهها نیز از ادبیات کودک و نوجوان مطالبهگر شدهاند. آنها خواهان ادبیاتی غنی هستند. ارگانهایی چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و شورای کتاب کودک در کنار یکدیگر میتوانند در این عرصه یاریگر ادبیات کودک و نوجوان باشند؛ چه در بخش ارتقاء ادبیات این عرصه و چه در جهت نمایاندن ادبیات غنی به جامعه و خانواده از طریق جوایزی چون لاکپشت پرنده، جایزه شورای کتاب، جایزه کتاب کانون پرورش و ... .
با احترام به روح بلند آقای مهدی آذر یزدی و احترام به کار و فعالیت ایشان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان و بازنویسیهای خوبی که انجام دادهاند، یاد پیشکسوتانی نظیر محمود کیانوش، عباس یمینی شریف، پروین دولتآبادی، جبار باغچهبان و... را نیز گرامی میداریم. کسانی که آغازگر نوشتن به مفهوم امروزی و مناسب برای کودکان هستند. آنها بدون ادعا با تمام عشقی که به آیندهسازان ایران داشتند، بدون اینکه در زمان خود اینقدر به آنها توجه شود، نوشتند و خلق آثاری کردند که ریشههای ادبیات کودک را قوی و غنی کرد؛ ریشههایی که اکنون درختی سترگ و تنومند شده است.
اما...
در دوران گذشته فاصلههای نسلی خیلی زیاد بود. سالها گذشت تا رادیو آمد و بعد تلویزیون. بعد گذشت و گذشت تا ماهواره رایج شد و ... . امروزه این فاصله بسیار بسیار کوتاه است. در دنیای امروزی سرعت انتقال اطلاعات بالا رفته و شدت گرفته است. مرزها فقط زمینی هستند. نوجوانان کشورهای مختلف با هم در ارتباط هستند. زبان یکدیگر را آموخته، موسیقی و مجموعههای تلویزیونی یکدیگر را دنبال میکنند. آنها زبان ویژه خود را دارند.
آیا نوشتن برای این نسل که لحظه به لحظه هوش مصنوعی برایشان از چیزی جدید رونمایی میکند آسان است؟ نوشتن برای این عزیزان به خیلیچیزها نیاز دارد. باید مثل ویشنو الهه هندو، چندین و چند دست و بهتر گفته شود چشم داشت. باید خواند و خواند. با آنها نشست و هی به دنیایشان نزدیک شد. با آنها نشست و تجربه و حرفهایشان را شنید. فیلمهای موردعلاقه آنها را دید.
تجربهای جالب از نوشتن برای نوجوانان دارم. داستانی نوشته بودم و در آن نوجوانی شخصیت اول داستان بود که گوشی همراهی را با خود به مدرسه برده و همین باعث دردسرش شده بود. وقتی داستان را برای بچهها خواندم گفتند: «خانم ما اجازه نداریم گوشی همراه ببریم مدرسه». خیلی حالم گرفته شد. اصل تحقیق و پژوهش را رعایت نکرده بودم. من باید قبل از نوشتن به نکته توجه میکردم.
یکی از بزرگترین چالشهای من، اتفاقی است که در ادبیات ما در حال رخ دادن است. آن اتفاق این است که برخی نویسندگان ما، نوشتههایشان مشابه و کپی نوشتههای ترجمه است؛ چون بیشتر داستانهای ترجمه، در بازار نشر با اقبال مواجه شدهاند، برخی با استفاده از سوژه یا درونمایه و پردازش آنها خلق اثر میکنند. امیدوارم خیلی زود از این مرحله تقلید و کپیبرداری گذر کنیم.
امیدوارم روزی فرا برسد که ادبیات کودک و نوجوان ما نیز در دنیا جایگاه واقعی خود را پیدا کند و داستانهای نویسندگان ما - چه آنها که در قله ادبیات کودک و نوجوان هستند و چه کسانی که راه طولانیتری را در پیش دارند- خوانندگانی جهانی داشته باشند. آرزو میکنم جوایز بزرگ ادبیات کودک چون هانس کریستین آندرسون ،آسترید لیندگرن، رولد دال و... به کتابهای زیبای شعر و داستان نویسندگان کودک و نوجوان کشور ما برسد. امیدوارم داستانهایی برای نوجوانان خلق کنیم تا کتابخانهها و کتابفروشیهایمان، به جای این حجم کتابهای ترجمه، پُر شود از کتابهای تألیفی.
امیدوارم و آرزوی من در این روزهای بزرگ که روز قلم بود و حالا روز ملی ادبیات کودک و نوجوان، این است که قیمت کتابها کم شود و کتابها، مثل نان قسمت همه شوند و در همه خانهها پخش شوند و کودک یا نوجوانی نباشد که آرزوی خواندن داشته باشد؛ ولی غول فقر سر راهش ایستاده باشد.
نظر شما