- با توجه به اینکه شما هم در روزنامهها و مطبوعات بزرگسال کار کردهاید و هم کودک و نوجوان، برای ما بگویید این دو فضا چه تفاوتهای مهمی با هم دارند؟
خاطرهای را از مرحوم دکتر محمد قریب نقل میکنند که وقتی بعد از اتمام تحصیلاتشان به ایران برگشتند، کسی از ایشان پرسید تخصصشان چیست؟ ایشان جواب دادند: طب اطفال. آن شخص به دکتر میگوید کاش کمی بیشتر درس خوانده بودید تا میتوانستید بزرگسالان را هم درمان کنید!
شاید فکر کنید این یک لطیفه قدیمی است؛ اما من در طول سالهایی که در هر دو فضا کار کردم، دیدهام که بسیاری هنوز همین باور را دارند و خیال میکنند هر چیزی که ساده شود، کودکانه است. درواقع اینطور نیست و نوشتن برای کودکان و نوجوانان به مهارتی متفاوت نیاز دارد. نمیخواهم بگویم سختتر است؛ خیر، از اساس متفاوت است. همانطور که کودک بزرگسال رشدنیافته نیست و ماهیت کودکی، ماهیتی مستقل و متفاوت است. درک این موضوع بدون شناخت مفهوم کودکی و نوجوانی به عنوان یک امر چندسویه که علاوه بر بیولوژی، روانشناختی و جامعهشناختی هم است و جنبههای تاریخی و فلسفی هم دارد، غیرممکن است.
در نوشتن برای بچهها، از خردسال تا نوجوان علاوهبر مهارت روزنامهنگاری که روحیهای بسیار پرجنبوجوش و جستوجوگر میطلبد و برای هر روزنامهنگاری اصل است، باید بتوانی ظرافتها، ممنوعیتها و اقتضائات ذاتی مخاطبت را هم درک کنی. این جز تمرین و کسب مهارت، محتاج آگاهی است و نیز محتاج نوعی آیندهنگری هوشمندانه؛ زیرا مخاطب تو از تو به آینده نزدیکتر است، جلوتر است، باید در عین حال که سعی میکنی از او عقب نیفتی، با تجربهها و مهارتهای بزرگسالانهات آینده را هم زودتر از او ببینی و در عین حال، چنان با بخش کودک یا نوجوان روانت نزدیک باشی که جهان او را به درستی و عمیقا درک کنی. علاوهبر همه اینها، مهارت زبانی خاص این گروه را نیز بشناسی.
بگذارید برای درک بهتر این موضوع مثالی بزنم. شما میخواهید از تاریخ برای کودک یا نوجوان بنویسید. مخاطب شما نوستالژی ندارد، سؤال ندارد، اساسا آگاهی یا علاقهای به موضوع ندارد؛ اما شما میدانید برای این که او را برای آینده آماده کنید باید درک تاریخی را در او تقویت کنید. باید برای او مسئله ایجاد کنید، باید بلد باشید او را علاقهمند کنید. بعد باید با آگاهی از اقتضائات روانشناختی او، متناسب با او اطلاعات موضوع را با وسواس انتخاب کنید و در قالبی و به زبانی ارائه دهید که هم علاقهمند شود و هم در دایره واژگانیاش باشد و بتواند درکش کند. میبینید که اینجا علاوهبر دانش و اشراف بر موضوع اصلی، دانش و مهارتهای مختلف دیگری هم لازم است.
- ما عموما کودک و نوجوان را یک گروه مخاطب در نظر میگیریم. نظر شما در اینباره چیست؟
به نکته مهمی اشاره کردید. معمولا میگوییم «ادبیات کودک و نوجوان»، «مطبوعات کودک و نوجوان» در حالی که درواقع داریم به گروههای مختلف مخاطب با نیازها و علاقهمندیها و حتی ادراک متفاوت از موضوعات اشاره میکنیم. گروه سنی خردسال با اول دبستان کاملا فرق دارد یا سالهای آغاز دبستان با بچههای کلاس پنجم بسیار متفاوت هستند. نوجوان سیزدهساله با نوجوان هفدهساله دنیاهایی کاملا متفاوت دارند، نیازها و علاقهمندیها و البته دایره واژگان و زبانشان و حتی انواع ادبی موردعلاقهشان هم فرق میکند. نوشتن برای هر کدام از آنها مهارتی متفاوت لازم دارد.
- مطبوعات چه نقشی در دنیای بچهها دارد؟ آیا کتاب میتواند جای آن را پر کند؟
من همیشه معتقد بودهام که مجلات کودک و نوجوان در علاقهمندکردن بچهها به نفسِ عملِ «خواندن» بسیار مؤثر هستند. چرا؟ چون عموما والدین هستند که برای بچهها کتاب میخرند: داستان، شعر یا کتابهای علمی و.... اگر کودک آن کتاب خاص را دوست نداشته باشد، اگر آن کتاب، به هر دلیل کتاب خوبی نباشد ممکن است بعد از آن تجربه ناموفق، کودک سراغ کتاب دیگری نرود. اصولا بچهها هنوز علاقهمندی و ذائقه خودشان را پیدا نکردهاند؛ اما مجله، مثل سینی بزرگی پر از غذاهای مختلف برای امتحانکردن است. مخاطب میتواند ورق بزند و هر بار با موضوعی تازه، نویسنده، نگارش، سبک و رویکردی تازه روبهرو شود. میتواند از بین آنها علاقهمندی خودش را آهسته آهسته پیدا کند و بعد، آن را در کتابها به شکلی منسجمتر و عمیقتر پی بگیرد. این، علاوهبر انواعی از متن است که اصولا وطنش در مطبوعات است: مثل گزارشها، مصاحبهها و متنهای کوتاه پاورقیها.
- آیا تعداد مخاطبان و خریداران مجلات کمتر از سالهای قبل است؟ آیا گسترش فضای مجازی باعث آن شده است؟
من آماری در اینباره ندارم؛ اما هرگز موافق این نیستم که انگشت اتهام را به سوی گسترش فضای مجازی بگیریم. آنچه آشکار است کمشدن مخاطبان کتاب و مجلات بیش از هر چیز به دلیل نبود برنامهریزیهای کلان برای تقویت عادت مطالعه در بچهها و ضعف روزافزون مهارت خواندن در کودکان دبستانی است. اگر این دو امر مهم با برنامهریزی درست اصلاح میشد و از طرفی مطبوعات مناسب، جذاب و قوی و دردسترس هم وجود داشت، مطمئنم که شاهد رشد سرانه مطالعه بودیم. وقتی کودک حتی تا کلاس چهارم مهارت خواندن ندارد، محیط مدرسهاش او را به مطالعه عادت نداده و تشویق نکرده است و مجله خوب هم در دسترسش نیست، چطور میتوان توقع داشت که بچهها برای خرید مجله صف ببندند؟
قدم اول و مهمترین نکته اینجا، تربیت مخاطب است که دو اصل دارد: تقویت مهارت خواندن و عادت به مطالعه. این هر دو، نیازمند برنامهریزی در ساختار آموزش کشور است؛ چیزی که بهشدت نادیده گرفته میشود.
نظر شما