ممکن است روانکاوی مانند شناختدرمانی از اعتبار علمی برخوردار نباشد، اما ناخودآگاه فرویدی قطعا قلمرویی بود که مردم میخواستند آن را کشف کنند. کشمکش ادیپی، رویاها، انگیزههای لیبیدویی، آرزوی مرگ: از این مسائل بسیار نقاشیها ترسیم شد، فیلمها ساخته شد و شعرها سروده شد.
در این میان، کیست که بخواهد درمانشناختی رفتاری را تحلیل و بررسی کند؟
«جولز ایوانز»، مدیر سیاستگذاری در مرکز تاریخ احساسات، این کار را انجام میدهد. کار او در این زمینه چیزی شبیه به مکاشفه است. ریشههای این کتاب در تجربه نویسنده از درمان یک اختلال پس از سانحه توسط شناخت درمانی ناشی میشود، اگرچه خوانش او صرفا به تجربه شخصیاش محدود است. آنچه واقعاً او را تحت تأثیر قرار میدهد، ریشههای فلسفی درمانش است.
آیا داستانی تکاندهندهتر از داستانی که ایوانز از در کتابش از آن یاد میکند، یعنی داستان اپیکتتوس، وجود دارد؟ اپیکتتوس که اربابی ظالم فلجش کرده بود، از سوی اربابی نیکسرشت آموزش دید، آزاد شد و سپس تبعید شد، ایدههای خود را در زندگیاش به اجرا درآورد. ضربالمثل اساسی او («ما به خاطر رویدادها رنج نمیبریم، بلکه افکاری که در مورد رویدادها داریم، آزارمان میدهد») الهامبخش مراقبههای امپراتور مارکوس اورلیوس بود و سبب شد ایدههای رواقی در سراسر جهان روم گسترش داد و 2000 سال بعد، دستور اساسی درمان مبتنی بر شناختگرایی باقی ماند.
با بررسی تولد عقلگرایی در گفتوگوی سقراطی و تربیت زندگی رواقیون تا طیفی از راههایی که فلسفه باستان از طریق اپیکوریان و تاملهای عرفانی، ایوانز در کتاب خود با عنوان «فلسفه برای زندگی و موقعیتهای خطرناک دیگر» میکوشد شیوههای رواندرمانی شناختگرا را کشف کند. وی در کتاب خود تبیین میکند که در آرای هراکلیتوس، آنارشیسم اجتماعی بدبینها، سیاست افلاطون و حیات نیکسرشتانه ارسطو، این روشها به اوج خود میرسد.
وی یادآور میشود که حتی در عصر علم عصبشناختی، ایدههای بسیار کمی درباره ذهن انسان وجود دارد. «فلسفه برای زندگی» را باید متعلق به ژانر روانشناسی خودیاری دانست که توسط سازمانهایی مانند مدرسه زندگی آلن دو باتون ترویج میشود، که فلسفه را نه به عنوان مطالعه آکادمیک، بلکه به عنوان آموزش برای وجود میدانند.
به عنوان بررسی تأثیرات باستانی، این کتاب را میتوان اثری ترکیبی دانست. خود ایوانز با شک و تردید نسبت به هر جنبشی که با آن روبرو میشود، اعم از باستانی یا مدرن، مینگرد. او در این زمینه تاریخهای متنوع را بررسی کرده و نقدهای قانع کنندهای از روانشناسی «مارتین سلیگمن» و سیاست شادی ارائه میدهد. او استدلال میکند که مشکل این جنبشهای شناختی متأخر این است که احکام ارسطویی را گرفته، روششناسی علمی را به کار گرفتهاند و سپس تحقیق فلسفی را کنار گذاشتهاند. نتیجه، همانطور که ایوانز به طور مؤثر نشان میدهد، یک علمگرایی سطحی و زودباور است که بسیاری از تحقیقات و سیاستها را تحت تأثیر قرار میدهد.
اما خواننده ممکن است احساس کند که در پایان بررسیاش، ایوانز واقعاً در پی این نیست که نشان دهد که چگونه روانشناسی مثبت و سیاست خوشبختی تقلیدی مسخرهآمیز از ارسطو است. با این همه، عنوان فرعی کتاب خود نشان میدهد که قصد نویسنده از نگارش آن چیست: فلسفه باستان برای مسائل مدرن. به بیان دیگر، نویسنده میکوشد مسائل مدرن، از جمله علوم شناختی و عصبشناختی، را با بهرهگیری از فلسفه باستان بررسی و تطبیق دهد. وی از این رهگذر راهایی را کشف کرد که مردم در اوضاع و احوال فعلی میتوانند از فلسفه برای ساختن زندگی بهتر استفاده کنند. به گفته او، فلسفه باستان الهامبخش جوامع مدرن و حتی کل ملتهایی بوده در جستوجوی زندگی خوب هستند یا بودهاند.
به طور کلی، این کتاب سفری است به یک مدرسه رویایی با هیئت علمی پر سر و صدایی که شامل دوازده تن از بزرگترین فیلسوفان جهان باستان است که درسهای خود را در مورد شادی، انعطافپذیری و بسیاری چیزهای دیگر به اشتراک میگذارند. این اثر سرزنده و الهامبخش، کتابی درخور برای خیابان، محل کار، میدان جنگ، عشق و برای زندگی است.
این کتاب 12 فصل دارد که از جمله آنها میتوان به «ایپکتتوس و هنر حفظ کنترل»، «سنکا و هنر مدیریت انتظارات»، «اپیکور و هنر لذت بردن از لحظه» و «افلاطون و هنر عدالت» نام برد.
کتاب «فلسفه برای زندگی و موقعیتهای خطرناک دیگر»، اثر جولز ایوانز، را انتشارات «نیو وورلد لایبرری» به سال 2013 در 292 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما