یوسفعلی میرشکاک، شاهنامهشناس و پژوهشگر ادبی گفت: هرکس که قصد نوشتن دارد و شاهنامه نخواند، بهرهای دستگیرش نخواهد شد ولی متأسفانه نویسندگان ما به جای شاهنامه خواندن، ادای نویسندگانی مثل مارکز را در میآورند!
وی در این باره ادامه داد: هرکس که قصد نوشتن دارد و شاهنامه نخواند، بهرهای دستگیرش نخواهد شد. در عین حال نویسندگان ما به جای شاهنامه خواندن، دارند ادای نویسندگانی مثل مارکز را درمیآورند! چون گابریل گارسیا مارکز هم در کتاب «وقایع نگاری مرگی اعلام شده»، ماجرای قتل جوانی به نام «سانتیاگو ناصر» را روایت میکند و انگار وقتی او را میکشد، او هم دارد به اظهارنظری درباره این شخصیت و تم و درونمایه داستانش میپردازد.
میرشکاک عنوان کرد: این همان شگرد روایی داستانی است که فردوسی قرنها پیش از این نویسنده در ابتدای برخی داستانهایش به کمال و هنرمندانه آورده و با این تکنیک به اظهارنظر در باره مضمون و آنچه در داستان اتفاق میفتد پرداخته است. به عنوان نمونه فردوسی در مقدمه داستان رستم وسهراب چنین آورده است «اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افگند نارسیده ترنج/ ستمکاره خوانیمش ار دادگر/هنرمند دانیمش ار بیهنر/اگر مرگ دادست بیداد چیست/ ز داد این همه بانگ و فریاد چیست/ ازین راز جان تو آگاه نیست/ بدین پرده اندر ترا راه نیست»
وی همچنین به مبحث دادگری در شاهنامه پرداخت و گفت: اساس کشورداری در شاهنامه، مبتنی بر دادگری و دین است. به عنوان نمونه قباد هنگام تحویل سلطنت به کیکاوس او را چنین نصحیت میکند «تو گر دادگر باشی و پاک رای/ همیمزد یابی به دیگر سرای/ وگر آز گیرد سرت را به دام/ برآری یکی تیغ تیز از نیام/ بدان خویشتن رنجهداری همی/ پس آن را به دشمن سپاری همی/ در آنجای جای تو آتش بود/ به دنیا دلت تلخ و ناخوش بود/ بدان ای گرامی نیکو نهاد/ بیاید که کوشی به عدل و به داد/ تو را دادم این تاج شاهی و گاه/ به داد و دهش پوی و بسپار راه» از این بهتر نمیتوان راجع به شهریار دادگر و بیدادگر سخن گفت.
نظر شما