یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۶
انسان می‌تواند در پرتو موسیقی راه عروج به معرفت الهی را طی کند

انسان می‌تواند در پرتو موسیقی راه عروج به معرفت الهی را بپیماید و خویشتن را از منجلاب آلودگی‌ها و رذائل اخلاقی برهاند و موسیقی را انگیزه تهذیب روح خود قرار دهد.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهرداد نوروزی: انسان می‌تواند در پرتو موسیقی راه عروج به معرفت الهی را بپیماید و خویشتن را از منجلاب آلودگی‌ها و رذائل اخلاقی برهاند و موسیقی را انگیزه تهذیب روح خود قرار دهد.

به قول مولانا:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

که هرکس از این ابزار گران‌بها استفاده‌ای در جهت نیل به اهداف خود دارد و این‌جاست که افراد ناآگاه و بی‌خرد این هنر متعالی را در راه خدمت به شیطان استفاده می‌کنند.

همان‌طور که طبق کلام‌الله، قرآن برای بشر نازل شده است (نَذِيرًا لِلْبَشَرِ، مدثر ۳۶)، (هُدًى لِلنَّاسِ، بقره ۱۸۵) اما دارد که فقط متقین و مؤمنین از آن بهر‌ه‌مند هستند و برای ظالمان جز خسارت بهره‌ای به همراه ندارد. (هُدًى لِلْمُتَّقِينَ، بقره ۲) (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا، اسرار ۸۲) بااین‌وجود برای موسیقی به‌عنوان یک ابزار نیز همین حکم جاری است که هرکس بنا به منویات خود از آن بهره ببرد.

واژه عربی حکمت از ریشه «ح ک م» است.
این ریشه را برخی «بازداشتن» دانسته‌اند‌ (ابن فارس). همین معنا را در یکی از معانی ذکرشده برای حکمت می‌یابیم: علمی که انسان را از کار زشت باز می‌دارد (طریحی). بر همین اساس، لگام اسب را «حَکَمَة» خوانده‌‌اند، چون اسب را از چموشی بازمی‌دارد و فرمانروا را حاکم خوانده‌اند چون ستمگر را از ستمگری بازمی‌دارد. این وجه معنایی برای حاکم، هم‌ریشگی حکمت و حکومت را معنادارتر می‌سازد و یادآور اندیشه کهن و افلاطونی حکیم/فیلسوف حاکم است.

واژه موسیقی یک وام‌واژه از زبان عربی است که به ایران و زبان فارسی راه یافته و تلفظ درست آن در عربی «موسیقا» است؛ همانند عیسی، موسی، طوبی. حتی املای «موسیقا»، تا حدودی در متون عربی رواج دارد؛ چراکه در عربی دو حرف «ي» با دو نقطه در زیر و «یٰ» (ألف مقصوره، بدون نقطه) تلفظ و کارکرد متفاوت دارند. ریشه اصلی واژه از زبان یونانی و برگرفته از واژه‌ی (Mousika) μουσική و مشتق از واژه‌ی Μοῦσαι است. براساس مدارک موجود، واژه موسیقی و هم‌خانواده‌های آن در مفاتیح‌العلوم خوارزمی و رساله موسیقی اخوان‌الصفاء دیده می‌شود که هر دو متعلق به قرن چهارم  هجری قمری هستند.

از ابوريحان نقل شده عالم به‌قدری زيباست که اگر به حرف دربيايد می‌شود موسيقی. موسيقی مستحضريد جزء فنون رياضی است در فلسفه. اينکه می‌بينيد يک مارش عزا می‌زنند چه مشرق چه مغرب همه گريه می‌کنند برای اينکه می‌دانند اين آهنگ عصب گريه را تحريک می‌کند، آن آهنگ عصب خنده را تحريک می‌کند. اين‌طور نيست يک نوازندگی باشد. اين مثل مسئله رياضی است، هندسی است، کار آسانی نيست. عظمت فارابی در اين است که مهم‌ترين کتاب او همين کتاب موسيقی است. اگر لهوولعب باشد که می‌شود محرم. اگر نباشد براساس اصول رياضی، و مربوط به اعصاب است. يعنی اعصاب را بايد شناسايی بکنند، کدام عصب با کدام آهنگ حرکت می‌کند، يا به طرف خنده يا به طرف گريه. این از دقيق‌ترين مسائل رياضی است و عظمت فارابی هم در همين است. کار آسانی نيست. نظير طب و اين‌ها نيست که با تجربه، آزمايشگاه موش و امثال موش حل بشود. ايشان نظرش اين است که عالم اگر به حرف دربيايد می‌شود موسيقی، از بس زيباست. ديگران گفتند عالم به‌قدری منظم است که اگر ترسيم بشود می‌شود رياضی و حساب.
مهم‏‌ترین شاخص هنر اسلامی توان ترسیم معقول در كسوت محسوس و قدرت تصویر غیب در جامه شهادت است. هنرهای غیراسلامی چون جایی در جهان معقول و ملكوت ندارند و از عقل منفصل بی‌بهره و از مثال منفصل بی‌نصیب‌اند و فقط از وهم و خیال متصل استمداد می‌كنند، هرگز مایه عقلی نداشته و ره‌آورد غیبی ندارند. زیرا مكتبی كه ماده را اصیل می‌داند و موجود غیرمادی را خرافه می‌پندارد و نشئه تجرّد و غیب را افسانه تلقی می‌كند، هیچ‏‌گاه پیامی از عالم عقل و غیب ندارد و هرگز هدفی جز وهم و خیال نخواهد داشت.

ارتباط بین اصوات موسیقایی و نماد در آثار نیچه مورد بررسی قرار گرفته است و او بر این اعتقاد است که به‌وسیله صدای موسیقایی اندیشه‌های درونی طبیعت بیان می‌شود. اما انسان طبیعی چه زمانی به نمادگرایی صدای موسیقایی دست می‌یابد؟ زبان حرکات بدن چه زمانی دیگر کفایت نمی‌کند؟ صدا کی به موسیقی تبدیل می‌شود؟ پیش از هر چیز، در حالات متعالی خشنودی و ناخشنودی‌ای که اراده تجربه می‌کند، اراده‌ای که شادی می‌کند یا اراده‌ای که تا سرحد مرگ می‌ترسد، و کوتاه سخن در مستی احساس: در فریاد. در قیاس با چیزی که دیده می‌شود، فریاد چقدر قدرتمندتر و مستقیم‌تر است! اما تقلاهای ملایم‌تر اراده نیز نمادهای خودشان را در صدا دارند. در کل برای هر حرکتی صدایی وجود دارد که مابازای آن است؛ اما تشدید آن و تبدیلش به صدای موسیقایی ناب تنها با مستی احساس اتفاق می‌افتد.

البته در این میان افرادی بوده که فایده‌ای را برای موسیقی متصور نیستند:
اظهار نظر اچ. اچ استوکن اشمیت کاملاً موجه است. وقتی تاریخ مطالعات جامعه‌شناسی موسیقی را بررسی می کنیم، ما تنها با یک پدیده به‌عنوان یک امتیاز مواجه می‌شویم که آن درک این نکته است که موسیقی ورای زیبایی و وجود بی‌فایده‌اش هدفی ندارد.
اصوات اگر کمال انفعال به شمار آیند یا ایجادکننده آن‌اند و یا فزاینده آن. چه هر نفسی بطبع مشتاق کمال است و هرچه بر اصوات بیفزاییم بر آنچه نفس مشتاق آن است افزوده می‌شود. نیز انسان هرگاه انفعالی می‌پذیرد صوتی برمی‌آورد، و به‌عکس، هرگاه این صوت را برآورد یا بشنود، همان انفعال در او پدید می‌آید یا افزوده می‌شود.

هرکدام از مُدها دارای قابلیت بیانگری و تأثیرگذاری خاصی هستند. درست همانند رنگ‌های متفاوت که هرکدام تأثیری خاص بر روح و جان آدمی دارد. به‌محض اینکه یک مد با ترتيب فواصل خاص به وجود آمد، این مد داری قابلیت بیانگری و تأثیر‌گذاری خاصی می‌شود. به عبارت دیگر، هرکدام از مدهای مختلف، در یک فرهنگ موسیقایی، احساس خاصی را بیان می‌کنند و بر شنونده تأثیر ویژه خود را می‌گذارند. این احساس ویژه را احساس مُدال می‌نامند.
در پایان می‌توان گفت:
۱. مفاهیم حکمت ایرانی به‌عنوان محتوا در موسیقی ایرانی نمود یافته‌اند.
۲. موسیقی ایرانی در جایگاه صورت، مظهر مفاهیم حکمت ایرانی است.

کامل این مقاله را می توانید از اینجا بخوانید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها